درخشانترين نور
در روايت ديگر از قول يكى از بانوان حرم امام حسن عليه السلام چنين آمده است: وقتى كه امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف متولد شد نورى درخشان از او به سوى افق آسمان بالا رفت به گونهاى كه صفحه آسمان را روشن ساخت, در ميان آن نور پرندگان سفيدى را ديدم كه از آسمان به سوى زمين ميآمدند, و بالهاى خود را بر سر و صورت و اعضاى حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف ميماليدند و به سوى آسمان باز ميگشتند.امام حسن عليه السلام در حالى كه خنده بر لب داشت فرمود: «اين پرندگان, فرشتگانى هستند كه براى تبرّك جويى به وجود اين مولود فرود آمدند و رفتند, و اين فرشتگان هنگام ظهور آن حضرت, از ياران او خواهند بود.» (1)و در حديث ديگرى آمده است كه حكيمه سلام الله عليها ميگويد: امام حسن عليه السلام مرا صدا زد و فرمود: « اى عمّه پسرم را نزد من بياور». (2) وقتى كه روپوش را از بدن حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف برداشتم، او را ختنه كرده وناف بريده و پاك و پاكيزه يافتم، و ديدم بر بازوى راستش چنين نوشته شده بود: «جاءَ الحق و زَهقَ الباطلُ, انَّ الباطِلَ كانَ زهوقاً» (3) حق آمد و باطل نابود شد, به يقين باطل نابود شدنى است.نوزاد را به محضر امام حسن عليه السلام آوردم، وقتى كه نگاه نوزاد به پدر افتاد سلام كرد، امامحسن عليه السلام او را به بغل گرفت، زبانش را به دهان نوزاد نهاد، و دست مبارك بر پشت و گوش، و بندهاى دست و پاى نوزاد كشيد، سپس خطاب به او فرمود: «اى پسرم, به قدرت خدا سخن بگو». حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف گفت:اعوذُ بالله منَ الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم؛ و نُريدُ اَنْ نَمُنَّ على الذينَ استُضْعِفُوا فى الارضِ و نَجْعَلَهم اَئمةً و نجعلهم الوارثينَ؛ و نُمكِّنَ لهُم فى الارضِ و نُرى فرعون و هامانَ و جُنُودَ هما مِنْهُم مّا كانوا يَحْذَرُونَ. (4)و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرودست شده بودند منّت نهيم و آنان را پيشوايان مردم گردانيم, و ايشان را وارث زمين كنيم؛ و در زمين قدرتشان دهيم و از طرفى به فرعون و هامان و لشكريانشان آنچه را كه از جانب آن بيمناك بودند, بنمايانيم.آنگاه آن نوزاد بر رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم و على اميرمؤمنان و ساير امامان تا پدرش، با ذكر نام يكايك آنان درود فرستاد.در آنجا پرندگانى ديده ميشدند كه در بالاى سر آن حضرت جمع شدند, امام حسن عليه السلام يكى از آنان را صدا زد و فرمود: «اين كودك را حمل كن و با خود ببر، و از او محافظت كن, و در هر چهل روز او را نزد ما بياور». (5)يكى از آن پرندگان نزديك آمد, و آن نوزاد را در برگرفت و با خود به سوى آسمان برد و ساير پرندگان نيز به دنبال او حركت كردند.حكيمه ميگويد: شنيدم امام حسن عليه السلام فرمود: «تو را به همان كسى سپردم كه مادر موسي؛ موسى را به او سپرد.» (6)در اين هنگام نرجس سلام الله عليها گريه كرد, امام حسن عليه السلام به او فرمود: آرام باش, كه شيرخوردن اين نوزاد بجز از سينه تو بر كس ديگر حرام است، به زودى به تو باز ميگردد، همانگونه كه موسى عليه السلام به مادرش باز گردانده شد, و اين است سخن خداوند در قرآن: «فَرَددنهُ الى اُمِّهِ كَى تَقَرَّ عَينُها و لا تَحْزَنَ» (7) ما موسى را به مادرش باز گردانديم تا چشمش روشن شود, و غمگين نباشد.حكيمه گويد: به امام حسن عليه السلام عرض كردم: «اين پرنده چه كسى بود؟»امام حسن عليه السلام در پاسخ فرمود: اين پرنده, روح القُدُس است كه از طرف خدا وكيل امامان شده تا آنها را توفيق دهد و به وسيله او در راه آموزههاى علم و تربيت ثابت قدم شوند.حكيمه ميگويد: پس از آن كه چهل روز گذشت, آن كودك به امام حسن عليه السلام باز گردانده شد, امام حسن عليه السلام مرا طلبيد, به محضرش رفتم, ناگاه چشمم به كودكى افتاد كه در پيش روى امام حسن عليه السلام راه ميرفت, عرض كردم «مولاى من, اين كودك دو ساله شده است».امام حسن عليه السلام لبخندى زد و سپس فرمود: «رشد و نمو فرزندان پيامبران و امامان هرگاه امام باشند, با ساير مردم فرق دارد, كودكى از ما در يك ماه به اندازه يك سال كودكان ديگر, رشد ميكند, و كودك ما در رحم مادرش سخن ميگويد, و قرآن ميخواند, وخداوند متعال را پرستش ميكند, و درهنگام شير خوردن, فرشتگان از آنها اطاعت ميكنند, هر صبح و شب بر او نازل ميشوند. (8)حكيمه گويد: هر چهل روز يك بار اين كودك را مشاهده ميكردم, تا اين كه او را چند روز قبل از وفات امام حسن عليه السلام به صورت يك مرد كامل يافتم, به طورى كه او را نشناختم، به امام حسن عليه السلام عرض كردم: «اين آقا كيست كه به من امر ميكند در پيش رويش بنشينم؟»فرمود: اين پسر نرجس سلام الله عليها, و جانشين من است, من پس از مدّت اندكى از دنيا ميروم, سخن اين آقا را گوش دهيد و از او اطاعت كنيد. حكيمه ميگويد: پس از چند روزى امام حسن عليه السلام از دنيا رفت, مردم از خانه او پراكنده شدند, سوگند به خدا من هر روز صبح و شام او را ميديدم, و از هر چه سؤال كنيد, او به من خبر ميدهد, و من به شما خبر ميدهم. به خدا سوگند من وقتى ميخواهم از او سؤالى كنم, هنوز سؤال نكرده, جواب مرا ميدهد. (9)(1) كمال الدين شيخ صدوق, باب 42, ص 431. باب ماروى فى ميلاد القائم عجل الله تعالى فرجه الشريف حديث7.(2) غيبة الطوسي، ص 239، بحار الانوار، ج 51، ص 26 باب 37 ح 1.(3) سوه اسراء, آيه 81.(4) سوره قصص, آيه 5 و 6.(5) بحار الانوار, ج 53, ص 327.(6) بحار الأنوار: ج 51 ص 14, ب 1, ح 14.(7) سوره قصص, آيه 13.(8) بحار، ج 51, ص 14, ب 1, ح 14.(9) بحار, ج 51, ص14, ب1, ح 14.