وله روح الله روحه - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

اوحدی مراغه ای اصفهانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وله روح الله روحه





  • آن نفس را، كه ناطقه گويند، بازياب
    او را ز خود چو بازشناسى درو گريز
    سرچشمه ى تويى تو، آن نور راستيست
    از بهر آبروى مجازي، چو خاك پست
    پيوسته باژگونه نظر مي كنى به خود
    خوابيست اين حيوة طبيعي، ز روى عقل
    گفتى كه عقل ما و تن ما و جان ما
    آن گرتو بودى آن دگران چيستند پس؟
    فصلى از آن كتاب به دست آور، اى حكيم
    نيكى ستاره ايست كزو مي كند طلوع
    هر شربتى كه او ندهد نيست خوشگوار
    فعلش كمال ويژه و قولش صواب صرف
    عقلش وزير و روح مشيرست و دل سرير
    راه موحدان همه زو پيش رفت، اگر
    وهم و خيال حس تو من ذلكى دواند
    او لب هستى تو و اكنون تو قشر او
    معراج واصلان تو بدين آستان طلب
    او را اگر بجاى بماني، بماندت
    پيرى به من رسيد، لقب نور و چهره نور سرش به حال من نظر لطف برگماشت
    سرش به حال من نظر لطف برگماشت



  • تا روشنت شود سخن گنج در خراب
    خود را ازو چو فرق كني، رخ ز خود بتاب
    وان كش توظن برى كه تويى لمعه ى سراب
    خود را مكن چو باد بهر آتشى كباب
    خود شخص باژگونه نمايد ترا ز آب
    مرگ اندر آورد سرت، اى بيخبر، ز خواب
    اين ماو ما كه گفت؟ به من باز ده جواب
    ور غيرتست، در طلبش باش و بازياب
    تا نسخه اى ز خير ببينى هزار باب
    انسان حقيقتى كه بدو دارد انتساب
    هر دعوتى كه او نكند نيست مستجاب
    عهدش وفاى خالص و حسنش حباب ناب
    تن بارگاه مير و ازو مير در حجاب
    توحيدت آرزوست بدان آستان شتاب
    اندر حساب هستى و او صدر آن حساب
    زين قشر نا گذشته كجا بينى آن لباب؟
    ور نه چو ديو سوخته گردى بهر شهاب
    همواره در مذلت و جاويد در عذاب
    و آن نور عرضه كرد برين چشم پر ز آب كز وى مرا معاينه شد سر صد كتاب
    كز وى مرا معاينه شد سر صد كتاب


/ 43