(بار خدايا)بندگانت زجوع مى ميرند مى زنى باز لاف رزّاقم
مى زنى باز لاف رزّاقم مى زنى باز لاف رزّاقم
خلاصه اين بزرگوار در چنين سال سختى به دنيا آمد و در همان جا نشو و نمانمود و تربيت يافته و به تحصيل مكتبى و ادبيات و مقدمات پرداخته و پس ازفراگرفتن آن به تهران آمد و از مرحوم حاج شيخ مسيح طالقانى و آقا سيد ريحان اللهكشفى بروجردى سطوح را آموخت و بعد به كربلا مهاجرت نموده و از محضر اعلامآنجا مانند آية الله حاج سيد اسماعيل صدر و در نجف اشرف از علاّمه آخوندخراسانى و حاج ميرزا حسين خليلى تهرانى و علاّمه طباطبائى يزدى و مرحومشريعت اصفهانى استفاده نمود و از بعضى به دريافت اجازه موفق شد.پس از فوت مرحوم آية الله شريعت اصفهانى به ايران مراجعت كرد و در زوايهمقدسه و حومه آن بخصوص فيروزآباد به ترويج دين و اقامه جماعت و دستگيرىاز مستمندان و بينوايان پرداخت و بيماران و غريبان را تفقد و پرستارى نمود كم كمبه فكر ساختن بيمارستانى در رى افتاد و روى حسن عمل و نيت و علم و تقوا ازدوره سوم كه نمايندگى مجلس شوراى ملّى را تا دوره چهاردهم از طرف مردم تهرانو رى و حومه انتخاب شده بود و براى دادرسى مظلومان از ظالمان و روى فرمايشاميرمؤمنان على عليه السلام كه به فرزندانش حضرت حسن و حضرت حسين عليهما السلام فرمود:«كونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً» به مجلس رفته و در دور پنجم و هفتم با مرحومعلامه مجاهد حاج سيد حسن مدرس (طاب ثراه) همكارى كرده و حملاتشديدى به دولت وقت نمود و از مردم بيچاره حمايت و پشتيبانى نمودلذامغضوب دستگاه «رضا خان» جانى شد و به كلات نادرى خراسان تبعيد گرديد وپس از مدتى آزاد و باز كانديد و انتخاب شده تا دوره چهاردهم و در دوراننمايندگى اش يك ريال هم از احدى به عنوان حق الوكاله و غير ذلك نگرفتحتى