قيام سالار شهيدان در تحقق و به بار نشستن مصلحت اسلام، شاخصتر از آن است كه احتياج به توضيح باشد در شهرت اين امر همين بس كه گفتهاند: «الاسلام محمدى الحدوثو حسينى البقاء» دين اسلام با حضرت محمد(ص) تأسيس و با امام حسين(ع) باقىمانده است.حضرت سيد الشهدا تقيه را كه به تصريح خود ائمه، جزء دين و از احكام مسلّم اسلام است در شرايط زمانى خويش تجويز ننمود، چرا كه اين عنصر حكمى از احكام فرعيه دين اسلام است و جايى كه اصل اسلام در خطر است حكم تقيه كه فلسفهاش حفظ جان امام و يا اصحاب ايشان و يا حفظ وحدت و مدارات بين مسلمين است، بدون مصلحت و بلكه داراى مفسده خواهد بود.«از موارد تقيه حرام، عبارت است از: قتل نفس، مواردى كه مفسدهاى كه در انجام تقيه است بيشتر و بزرگتر از مفسدهاى باشد كه در ترك آن است، يا مصلحتى كه در ترك تقيه است بيشتر از مصلحتى باشد كه در انجام آن است، مثل اين كه بداند اگر عمل به تقيه كند، حق، مضمحل و دين اسلام فراموش و نابود و باطل، ظاهر و ترويج طاغوت مىشود و اگر تقيه را ترك كند تنها خودش يا او با عده ديگرى كشته مىشود، در اين صورت اشكالى نيست كه ترك عمل به تقيه و خود را به كشتن دادن واجب است، زيرا مفسده ناشى از تقيه از مفسده كشته شدنش بيشتر است. و شايد به همين جهت امام حسين(ع) و اصحابش با يزيد جنگيدند و آماده شهادت شدند و تقيه نكردند و همينطور بعضى از اصحاب حضرت على(ع) و بلكه برخى از علماى شيعه مثل شهيد اوّل و دوم و غيرآنها»(22).«مصلحت اقتضا مىكرد كه ائمه هدى مثل زراره و محمد بن مسلم و راويان ديگر را سفارش كنندبه اين كه به خاطر موافقت با عامه حكم كنند كه: خروج حدث از مصلّى در وسط نماز، مبطل آن نيست، تا اين كه قول شيعه معلوم نشود و جانشان در امان باشد»(23).از مجموع روايات معصومين(ع) و سيره آنان استفاده مىشود كه واليان و حكّام اسلامى بايد بر اساس مصلحت امت و دين، به تدبير امور جامعه بپردازند. اما اثبات جواز مصلحتانديشى در تغيير احكام كلى