اگـر انـسـان ، از نـظـر فـكر به طهارت و پاكى برسد و به فكر گناه نباشد،هرگز مرتكب گـنـاه نـخـواهـد شـد و در مـقـابـل ، بـه فـضـايـل اخـلاقـى نائل مى گردد. دو نفر از مكه معظمه براى انجام كارى به مدينه منوره رفتند. يكى به ديگرى گفت : اكنون كه به شهر رسيديم ، تو استراحت كن و من براى تهيه غذا مى روم . او رفت و نفر دوم نـشـسـتـه بـود. زنـى را ديـد كـه او را به گناه دعوت مى كند. مرد با شنيدن اين درخواست ، شـروع بـه گـريـه و نـاله كـرد. زن مـتـوجـه شـد كـه او اهـل گـنـاه نـيـسـت و از آنـجـا رفـت . دوست او از راه رسيد. به او گفت : چرا گريه مى كنى ؟ مرد جريان را براى او نقل كرد و گفت : ترسيدم كه مرتكب گناه شوم ، لرزيدم و به گريه افتادم . دوسـت او بـا شـنـيـدن جـريـان ، در كـنار او نشست و به شدت گريست . اولى پرسيد: تو چرا گـريـه مى كنى ؟ پاسخ داد: تو در مقابل گناه ، عصمت به خرج دادى ! گريه ام براى آن است كـه اگر من در اين امتحان قرار مى گرفتم ، آيا دين و تقواى من ، مرا حفظ مى