سلطان محمود و اياز - روزنه ای به سوی اسرار الهی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روزنه ای به سوی اسرار الهی - نسخه متنی

رحیم توکل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سوگند ياد شده است :

(وَالْفـَجـْرِ، وَلَيـَالٍ عـَشـْرٍ، وَالشَّفـْعِ وَالْوَتـْرِ، وَاللَّيـْلِ إِذَا يـَسـْرِ، هـَلْ فـِي ذلِكَ قـَسـَمٌ لِذِي حِجْرٍ)(68)

سـوگند به فجر و سوگند به ده شب (اول ذى الحجة )، سوگند به حق جفت و فرد، و سوگند بـه شـب تـار هـنـگـامـى كـه به روز روشن مبدل شود. آيا در اين امور (كه سوگند ياد شد) نزد اهل خرد و لياقت ، سوگند نيست ؟ (وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ، وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ)(69)

سـوگـنـد به شب تار، هنگامى كه روى (جهان را) تاريك گرداند. و سوگند به صبح روشن ، وقتى كه دم زند.




  • دانى كه خروس سحرى چرا كند نوحه گرى
    گويد كه از عمر گشت شبى و توبى خبرى



  • گويد كه از عمر گشت شبى و توبى خبرى
    گويد كه از عمر گشت شبى و توبى خبرى



سلطان محمود و اياز

سـلطـان محمود غزنوى ، غلامى به نام (اياز) داشت و بسيار به اوعلاقمند بود. برخى شب ها، بـا لبـاس مـبـدل بـه شـهـر مـى رفـتند تا از اوضاع مردم مطلع گردند. شبى به حمام خرابى رسـيـدنـد كه سقف آن فرو ريخته بود. به داخل حمام نگاه كردند. پيرمرد و پيرزن گدايى با لبـاس هـاى پـاره و يك كاسه گلى شكسته در وسط حمام ، با هم صحبت مى كردند. پيرمرد به زن پـيرتر از خود گفت : اى زن ! آيا خدا از تو زيباتر هم آفريده است ؟ سلطان با شنيدن اين جمله خنديد و اياز بلندتر به خنده افتاد. سلطان به اياز گفت : چرا تو خنديدى ؟ اى سـلطـان ! تـو بـه حـال ايـنـان مـى خـنـدى و عـده اى نـيـز بـه حال تو مى خندند.

چگونه ؟ اى سلطان ! عده اى در دل شب وضو گرفته و روى به قبله مى ايستند. وقتى دستانشان را براى تـكبيرة الاحرام بلند مى كنند، به تو و تاج و تخت تو مى خندند و مى گويند: ما در چه لذتى هستيم و سلطان محمود در چه لذتى است !

نماز شب علماى عظام

يـكـى از هـم مباحثه هاى حاج سيد مصطفى خمينى (ره ) مى گويد: شبى با حاج سيد مصطفى (ره ) در مـنـزل ايـشـان مـباحثه علمى مى كرديم . چون شب به درازا كشيد، همان جا خوابيديم . نيمه هاى شب ، صداى ناله اى به گوش من رسيد. حاج سيد مصطفى (ره ) را از خواب بيدار كرده و گفتم : صداى ناله اى مى آيد. ايشان گفت : برو بخواب ! وقتى اصرار كردم ، گفت : نماز شب حضرت امام خمينى (قدس سره ) است . اين كار همه شب امام است . ما به اين كار او عادت كرده ايم .

اگر حضرت امام خمينى (قدس سره ) با صلابتى خاص فرمود: (آمريكا هيچ غلطى نمى تواند بكند،) به اين دليل است كه : در دل شب ، نماز شب مى خواند.

امام خمينى (ره ) و شهادت حاج سيد مصطفى

حـضـرت امـام (ره ) دربـاره حـاج سـيد مصطفى مى فرمايد: (او اميد آينده اسلام بود.) وقتى خبر شـهـادت او را بـه امام مى دهند، امام بدون هيچ اشك و آه و ناله اى ، فقط آيه مباركه : (انا للّه و انـا اليـه راجـعـون )(70)، را بـر زبـان جـارى ساخت و فرمود: (مرگ سيد مصطفى از الطاف خفيه خداوند است .)

صـاحـب جـواهـر نـيز در حال نوشتن يك دوره فقهى كتاب عظيم (جواهر الكلام ) بود. به او خبر نـاگـوارى دادند كه فرزند جوان شما از دنيا رفت . ايشان سر را بالا كرد و گفت : (انا لله و انـا اليـه راجـعون )

سپس فرمود: او را غسل دهيد، براى نماز خواهم آمد. مقدارى از كتاب جواهر را نـوشـت و سـپـس بـالاى سـر جـوان خـود رفـت . مـلاحـظـه كـرد كـه هـنـوز غـسـل او تـمـام نـشـده اسـت . در گـوشه اى نشست و شروع به نوشتن جواهر كرد. در حاشيه همان صفحه نوشت :

(اين روايت را در كنار بدن بى جان پسرم نوشتم و ثواب آن را به روح او هديه كردم .)

آنـگـاه به پسر بى جان خود گفت : (تو رفتى و تكليفت به پايان رسيد؛ اما من مكلف به آخر رساندن اين كتاب هستم .)

/ 54