روزنه ای به سوی اسرار الهی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روزنه ای به سوی اسرار الهی - نسخه متنی

رحیم توکل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در حضور من با من گفتگو مى كنند.

اى پسر عمران ! خشوع از مرا به دل خود، و خضوع را به بدن خود و اشك ها را در تاريكى شب به چشمانت ببخش .

خـداونـد مـتـعـال ،در حـقّ عزيزى عنايت هاى خاص فرموده بود. به طورى كه هفته اى يك بار به خدمت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف مشرف مى شد. يك بار حضرت از او پرسيد:

اگر هفته اى ما را نبينى ، چه حالى به تو دست مى دهد ؟ آقاجان ! به مادرتان حضرت زهرا(س ) سوگند! اگر هفته اى يك بار شما را نبينم ، ديگر طاقت نمى آورم .

از دل تو با خبر هستم . زيرا مى دانم كه طاقت نمى آورى ! هر هفته به تو سر مى زنم .

پـس ايـن تـوفـيـق عـظـيـم ، در نـتـيجه محبت است . از اين رو، محبت به اكسيرى ماند كه محبّ را به محبوب رساند.

از حـضرت آية الله شهيد مطهرى (ره ) شنيدم كه : وقتى پيامبر اكرم () را به خاك مى سپردند، بـه سـفـارش آن حـضرت ، محل قبر را به حضرت زهرا(س ) نگفتند. حضرت فرمود: پدرم را در كـجـا بـه خـاك سـپـرديـد؟ عـرض كـردنـد: زهـرا جـان ! از بـيـان مـحل آن معذوريم ؛ زيرا پيامبر فرمودند كه محل آن را به شما نگوييم .

حضرت فرمود: خودم آن را پـيـدا مـى كنم . سپس به محوطه خاكسپارى رفتند. مشتى خاك از زمين برداشته و بو كردند و فـرمـودند: اينجا قبر پدر من نيست ، سپس جلوتر رفته و مشتى خاك برداشتند و آن را بوييدند، تا اين كه بر بالاى قبر رسيدند. از آن مشتى خاك گرفتند و سپس فرمودند: پدر مرا اينجا به خـاك سـپـرده ايـد! زيـرا ايـن خـاك بـوى پـدرم را مـى دهـد و مـن از ايـن بـو، محل خاكسپارى را يافتم . پس اگر محبت به دل آمد، آن محبت ، انسان را به سوى خود مى كشاند و متصل مى سازد.

دربـاره جـابـر نـيـز كـه چـشـمـان خـود را از دسـت داده بـود، شـبـيـه هـمـيـن صـحـنـه را نـقـل مـى كـنند. وقتى جابر را به كربلا آوردند، خاك قبرها را مى بوييد. تا اينكه با بوييدن خـاك قبرى گفت :

مولايم حسين (ع ) را در اينجا به خاك سپرده اند. زيرا اين خاك بوى حسين (ع ) را مى دهد.(79)

بـنـابـر ايـن ، مـحـّبـت ، انـسـان را بـه مـقـصـد مـى كـشـانـد. اگـر انـسـان اهـل بـيـدارى شـب شـد و مـحـبـت خـداونـد را در دل خـود جـاى داد، عـلاوه بـر ايـن كـه طـول زمـان را مـلتـفـت نـمـى شـود، در اين محبت اتصالات و عنايات تعجب انگيزى پيدا مى كند كه خـداونـد متعال ، بركات خاصّ خود را نصيب اين انسان مى نمايد. پيامبر اكرم (ص ) درباره شعيب فرمود:

(بـَكى شُعَيْبُ مِنْ حُبِّ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ حَتى عَمى فَرَدَّ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَيْهِ بَصَرَهُثُمَّ بَكى حَتّى عـَمـى . فـَرَدَّ اللّهُ عـَلَيـْهِ بـَصـَرَهُ، ثـُمَّ بـَكـى حَتّى عَمى فَرَدَّ اللهُ عَلَيْهِ بَصَرَهُ. فَلَمّا كانَتِ الرّابـِعـَةَ اَوْحـَى اللّهُ عـَزَّوَجَلَّ اِلَيْهِ يا شُعَيْبَ اِلى مَتى يَكوُنُ هذا؟ اَبَدا مِنْكَ؟ اِنْ يَكُنْ هذا خَوْفَا مـِنَ النـّارِ... عـَقـَدْ حُبُّكَ عَلى قَلْبى فَلَسْتُ اَصْبِرَ اَوْ اَراكَ فَاَوْحَى اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ اِلَيْهِ اَما اِذا كـانَ هـذا هـكـَذا فـَمـِنْ اَجـْلِ هـذا سَاُخْدِمُكَ كَليمى مِوسَى بْنَ عِمْرانَ قالَ الصَّدوُقُ رَضِىَ اللّهُ عَنْهُ، يعنى : لااَزالُ اَبْكى اَوْ اَراكَ قَدْ قَبِلْتَنى حَبيبا)(80)

شـعـيـب از حبّ خداوند به اندازه اى گريست كه كور شد. خداوند چشم او را بينا كرد. دوباره نيز گريست تا كور شد و خداوند او را شفا داد بار سوم خداوند او را بينا كرد. تا اين كه در مرحله چـهـارم خـداوند به شعيب وحى فرمود: اى شعيب ! تا چه زمانى اين كار را ادامه مى دهى ؟ اگر از تـرس آتش و دوزخ گريه مى كنى ، تو را نجات بخشيدم و اگر از اشتياق به بهشت است ، آن را بـه تو دادم . شعيب عرض كرد: خداوندا! اى سرور من ! تو مى دانى كه من به خاطر ترس از جـهـنـم و يا اشتياق به بهشت تو گريه نمى كنم . ولى محبت تو در قلب من جاى گرفته است . نـمـى توانم صبر كنم ، مگر اين كه تو را ببينم . خداوند فرمود: اگر به خاطر اين باشد، من هم صحبت خود موسى بن عمران را خادم تو قرار مى دهم .

ابن بابويه گفت : شعيب عرض كرد من هميشه گريه خواهم كرد. مگر اين كه مرا به دوستى خود انتخاب كنى . )

پيامبر اسلام (ص ) نيز به درگاه الهى چنين مناجات كرد:

(اَللّهـُمَّ ارْزُقـْنـى حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَحُبَّ كُلَّ عَمَلٍ يُقَرِّبُنى

/ 54