چكيده ى سخن - فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چكيده ى سخن

چكيده ى سخن در اين مورد اين است كه عالم «ذر» همان عالم ميثاق است و از همانجا و بلكه پيشتر از آنجا برترى و امتياز و شكوه خاصى براى پيامبر و خاندان پاك و برگزيده ى او، دخت فرزانه اش فاطمه بوده است.

شما خواننده ى گرامى اين كتاب، نبايد پذيرش اين واقعيت برايت گران آيد، چرا كه در اين مورد روايات بسيارى بوسيله ى دانشمندان شيعه و سنى رسيده است كه همه ى آنها درستى و حقيقت و صحت آن را نشانگر است.

روايات رسيده از پيامبر و پيشوايان نور كه در كتاب هاى دانشمندان شيعه موجود است، بسيار زيادند و آوردن آنها دشوار، به همين جهت تنها به دو نمونه از منابع اهل سنت نظر مى افكنيم:

1- «صفورى شافعى» در كتاب خويش «نزهةالمجالس» آورده است كه:

هنگامى كه خدا آدم را آفريد... چشم آدم در بهشت زيباى خدا به بانويى افتاد كه در زيبايى و درخشندگى، وصف ناپذير بود و تاجى از طلا كه به جواهر و زيورآلات آراسته شده بود، بر سر داشت. بانويى كه آدم زيباتر و پرشكوه تر از او نديده بود.

او رو به بارگاه خدا آورد كه پروردگارا يان بانوى شكوهبار كيست؟ پاسخ آمد: كه اى آدم! اين دخت فرزانه ى محمد (ص) است.

گفت: همتا و همشأن او كيست؟ خداوند به فرشته ى وحى دستور داد دروازه ى قصرى شكوهمند از ياقوت را بر روى آدم بگشايد. هنگامى كه «جبرئيل» درب را گشود، آدم قبه اى خوشبو و عطرآگين در آنجا نگريست و تختى از طلا تماشا كرد كه بر روى آن جوانى زيبا و پرشكوه كه زيباتر از يوسف است، نشسته است.

آدم پرسيد: خدايا! اين جوان پرشكوه كيست؟ پيام آمد كه: اين همتا و شوى گرانمايه ى «فاطمه»، «على» است... [ نزهةالمجالس، ج 2، ص 223. ]

2- «عسقلانى» در كتاب «لسان الميزان» از امام عسكرى، و او نيز از پدران گرانقدرش آورده است كه پيامبر خدا فرمود:

هنگامى كه خدا آدم و حوا را پديد آورد، آن دو در بهشت پرطراوت و زيبا مى خراميدند و مى گفتند: آيا كسى زيباتر از ما خواهد بود؟ در همان حال سيماى درخشان و پرشكوه بانويى وصف ناپذير بر آنان آشكار گرديد. سيمايى كه همانندش را نديده بودند، سيمايى كه درخشش نورش ديدگان را خيره مى ساخت.

آن دو رو به بارگاه خدا آوردند و گفتند: پروردگارا اين سيماى شكوهبار و درخشنده از آن كيست؟ پيام آمد: اين سيماى درخشنده سالار بانوان «فاطمه» است.

آدم پرسيد: خدايا! آن تاج زيبايى كه بر سر دارد چيست؟ پيام آمد: همتاى زندگى اش «على» است.

پرسيد: آن دو گوشواره ى زيبا چه مى باشند؟ پيام آمد: دو فرزند سرفراز او حسن و حسين عليهماالسلام هان اى آدم دو هزار سال پيش از آفرينش تو اين سيماى پرشكوه در دانش نهان من، موجود بود. [ لسان الميزان، ج 3، ص 346. ]

صديقه

خاطرنشان گرديد كه يكى از نامهاى بلند آوازه ى بانوى بانوان، «صديقه» است و اين واژه ى مقدس به مفهوم بسيار راستگو مى باشد.

اين واژه به كسر «صاد» و تشديد «دال» از صيغه هاى مبالغه است و در معنا رساتر از «صدوق» مى باشد.

در تفسير اين واژه ى مقدس برخى از واژه شناسان گفته اند كه:

1- واژه «صديق» به معناى كسى است كه همواره راست مى گويد.

2- برخى گفته اند: كسى است كه هرگز دروغ نمى گويد.

3- به باور برخى «صديق» به مفهوم كسى است كه در راستگويى در اوج كمال است و گفتارش را با رفتار و عملكردش تصديق مى كند و همواره نيكوكار است.

4- و برخى گفته اند: «صديق» كسى است كه بر اثر عادت به راستگويى از او دروغ سر نمى زند.

5- برخى «صديق» را به كسى تفسير كرده اند كه گفتار و عقيده و انديشه اش راست است و راستگويى خويش را با عملكرد درست ثابت مى نمايد. [تا ج العروس. ]

6- برخى بر آنند كه «صديق» كسى است كه آنچه را حق و عدالت بپسندد گواهى مى كند.

7- و برخى ديگر گفته اند صديق كسى است كه راستى و راستگويى سيره ى هميشه ى اوست.

8- و سرانجام اينكه گفته اند «صديق» كسى است كه آنچه را خدا فرمان داده است بپذيرد و به خدا و پيامبرانش و آنچه به آنان فرود آمده است، ايمان بياورد و قرآن اين برداشت را تاييد نمايد. و الذين آمنو بالله و رسوله اولئك هم الصديقون. [ سوره ى 55، آيه 19. ] و كسانى كه به خدا و پيامبران او ايمان آورده اند، اينان همان راستگويانند.

قرآن و مقام والاى صديقين

آنچه از نظر شما خواننده ى عزيز گذشت، معناى واژه «صديق» در فرهنگ واژه شناسان بود. اما از انبوه آيات و روايات چنين دريافت مى گردد كه مقام «صديق» و «صديقين» آنچنان پرفراز است كه همرديف پيام آوران و شهيدان راه حق است و آنان منزلت و حساب ويژه اى دارند، كه براى نمونه به برخى از آيات نظر مى افكنيم.

1- قرآن در اين مورد مى فرمايد: و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا. [ سوره 4، آيه 69. ] و هر كه از خدا و پيامبرش فرمان برد، همراه كسانى خواهد بود كه خدا به آنان نعمت ها ارزانى داشته است، همچون پيامبران و صديقان و شهيدان و صالحان. و اينان چه نيكو رفيقانند.

2- و مى فرمايد: و اذكر فى الكتاب ابراهيم انه كان صديقا نبيا. [ سوره 19، آيه 39. ] و در اين كتاب ابراهيم را ياد كن، چرا كه او پيامبرى راستگو بود.

3- و مى فرمايد: و اذكر فى الكتاب ادريس انه كان صديقا نبيا. [ سوره 19، 56. ] و در اين كتاب ادريس را ياد كن، چرا كه او پيامبرى راست گفتار بود.

4- و مى فرمايد:

ما المسيح بن مريم الا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صديقة... [ سوره 5، آيه 75. ] مسيح فرزند مريم، جز پيامبرى نبود كه پيش از او نيز پيامبرانى آمدند و رفتند و مادرش بانويى بسيار راستگو (صديقه) بود.

برخى از مفسران در تفسير «و امه صديقة» مى گويند: او را بدان جهت «صديقه»ناميده اند كه آيات پروردگار خويش، مقام والاى فرزندش «مسيح» و نيز آنچه را كه او از جانب خدا دريافت داشته بود، همه را، با همه ى وجود گواهى مى كرد و بدانها باورى عميق داشت.

به همين جهت است كه خداى جهان آفرين در آيه ى ديگرى اين واقعيت را ترسيم مى كند كه:

«و صدقت بكلمات ربها.» [ سوره 66، آيه 17. ] او سخنان پروردگارش را گواهى مى كرد.

مراحل تصديق

از تعمق در آيات، اين واقعيت دريافت مى گردد كه تصديق داراى دو مرحله است:

1- گاه تصديق گواهى نمودن خدا و پيامبران و كتابهاى آسمانى و مقررات دينى، به گفتار و بيان و قلم مى باشد، كه مرحله ى زبانى تصديق است، بى آنكه عملكرد انسان گفتارش را گواهى كند.

براى نمونه انسانى كه در زندگى خويش بر اين باور است كه خدا در همه ى مراحل و در هر حال او را مى بيند. با اين وصف خداى را نافرمانى مى نمايد. يا مى داند كه خداى هستى بر او حقوق مالى يا ديگر وظايف و تعهدات مقرر فرموده است اما در ميدان عمل وظيفه ى خويش را انجام نمى دهد. يا آگاه است كه آفريدگارش، شرابخوارگى و بدمستى، رباخوارى و بى عفتى را ممنوع و ظالمانه شمرده است اما باز هم به اين جنايت ها دست و دامان آلوده مى سازد و... چنين فرد و جامعه اى آفريدگار هستى را در مرحله ى زبانى تصديقگر است و حلال و حرام و ارزشها و ضدارزشها، پاداش و كيفر و بهشت و دوزخ را گواهى مى كند اما رفتار و عملكردش با گفتارش بيگانه است و با هم هماهنگى و سازگارى نشان نمى دهد. اين فرد و جامعه، تصديق كننده ى با زبان است نه عملكرد. ايمان آورده و باوردارنده ى زبانى است نه عملى و حقيقى.

2- اما «صديق»، انسان والا و شكوهمندى است كه از اين مرحله اوج گرفته و به پرفرازترين مرحله ى باور و تصديق پركشيده است و «صديقان»، مردمى هستند كه هم با آگاهى و گفتار، حق و عدالت و خدا و پيامبر و مقررات او را گواهى مى كند و هم عملكردشان اين انديشه و گفتار و باورشان را گواهى مى كند.

دريغا كه چنين شايستگان و راستگويانى در شمار بسيار اندك هستند و شايد در برخى شهرها يك نفر هم پيدا نشود.

فاطمه در پرفرازترين مرحله ى تصديق

و اينك شما خواننده ى عزيز با دقت در آنچه گذشت مى توانى به مقام والاى بانوى بانوان گيتى پى ببرى كه به پرفرازترين مرحله ى باور و تصديق اوج گرفته و به مقام والاى «صديقين» پركشيده است.

به جايى رسيده است كه پيامبر به فرمان خدا نام گرانمايه ى او را «صديقه» برگزيده است.

براى نمونه به اين دو روايت بينديشيد:

1- از پيامبر خدا روايت كرده اند كه خطاب به امير مومنان فرمود:

على جان! سه نعمت گرانبها به تو ارزانى شده كه به هيچ كس ارزانى نشده است، حتى به من. اين سه نعمت عبارت اند از:

الف) پدرزنى همانند من به تو ارزانى شده است، در حالى كه من پدرزنى چون پدرزن تو كه پيامبر خداست، ندارم ب) به تو همسر گرانقدرى چون دخت فرزانه ام «صديقه» ارزانى شده است كه به من چنين موهبتى ارزانى نشده است.

ج) فرزندانى بسان «حسن» و «حسين» به تو داده شده است و من فرزندانى همانند آن دو ندارم. [ الرياض النضرة، ج 2، ص 202. ]

2- و نيز «مفضل» آورده است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم سرورم! چه كسى پيكر مطهر فاطمه عليهاالسلام را غسل داد؟ امام صادق عليه السلام فرمود: امير مومنان...

گويى اين مطلب بر من گران آمد، به همين جهت آن بزرگوار فرمود: گويى اين واقعيت بر تو گران آمد، آرى؟!

گفتم: آرى فدايت گردم.

فرمود: نبايد اين مطلب بر تو گران آيد، چرا كه فاطمه «صديقه» بود و جز «صديق» كسى را نشايد كه او را غسل دهد.

آيا نمى دانى كه «مريم» را كسى جز پسرش «عيسى» غسل نداد؟ از ششمين امام نور در اين مورد آورده اند كه: آن بانوى شكوهبار و پرمعنويت براستى بزرگترين تصديق كننده ى حق بود و عصرها و نسلهاى پيشين بر محور شناخت و معرفت او چرخيده است.

مباركه

و اژه ى «بركت» را «تاج العروس» به مفهوم نمو و نيكبختى و افزايش معنا كرده است. و «مفردات» آن را به مفهوم سرچشمه و جايى معنا كرده است كه خير و رحمت الهى به گونه اى از آنجا مى جوشد و جريان مى يابد كه نه مى توان از آن جلوگيرى كرد و آن را محدود ساخت و نه مى توان شمارش كرد و اندازه گيرى نمود. با اين بيان هر چيزى كه فراوانى و افزايش و زيادى محسوسى در آن ديده شود، «مبارك» است و در آن بركت وجود دارد.

چشمه سار بركات الهى

خداى جهان آفرين در وجود گرانمايه ى بانوى بانوان، انواع بركات را قرار داد و نسل پرافتخار پيامبر را از او آفريد و خير بسيارى در نسل او قرار داد.

مى دانيم كه آن بانوى فرزانه، هنگامى كه سر در بستر شهادت نهاد، تنها دو پسر به نام «حسن» و «حسين» از او به يادگار ماند و دو دختر به نام«زينب» و «ام كلثوم»، و پس از مدتى هم رخداد غمبار عاشورا رخ داد و همه ى فرزندان حسين عليه السلام، جز چهارمين امام نور، به شهادت نايل آمدند، و از فرزندان امام «حسن» نيز طبق برخى روايات هفت تن به شهادت رسيدند و از دخت سرفرازش «زينب»نيز دو فرزند به بارگاه دوست هديه شد و از دختر ديگر آن حضرت هم فرزندى به يادگار نماند. و نيز مى دانيم كه پس از رخداد غمبار و تكاندهنده ى عاشورا، رخدادهاى ناگوار ديگرى پديد آمد و كشتارها و خونريزى ها، از نسل پاك پيامبر ادامه يافت. رخداد سهمگين «حره» تا شهادت «زيد شهيد» و يارانش، و حادثه ى «فخ» تا تار و مار و آواره ساختن «علويان» يكى از پى ديگرى به وقوع پيوست، اما با همه ى اين جنايت ها و سفاكى هاى سياهكاران اموى، نسل پاك وسرفراز پيامبر به حيات افتخارآفرين خويش ادامه داد.

پس از امويان نوبت به عباسيان رسيد. آنان نيز در بيداد و شقاوت و پيكار بى رحمانه با علويان و تلاش در ريشه كن ساختن آنان، ركورد را شكستند...

مبارزه ى آنان با خاندان وحى و رسالت به ظالمانه ترين ابعاد و بدترين و بى رحمانه ترين اشكال، به مدت دو قرن ادامه يافت كه آخرين جنايات هولناك آنان بشهادت رساندن حضرت عسكرى بود. اما با همه ى شقاوت هاى عباسيان نسل پاك «فاطمه» و پيامبر رو به فزونى نهاد و بسان مشعل درخشانى نورافشانى كرد.

پس از عباسيان «صلاح الدين ايوبى» و دار و دسته اش آمدند و آنان نيز در كشتار خاندان پيامبر و نابود ساختن راه و رسم شيعيان آنان، سياست شوم امويان و عباسيان را پى گرفتند.

براى نمونه: در مغرب عربى به چنان كشتارهاى دسته جمعى دست يازديدند كه انسان از شنيدن گزارش آن جنايت ها در حق پيروان اهل بيت به خود مى لرزد، اما با همه ى اين كشتارها خداوند در نسل پاك و سرفرازش بانوى بركت قرار داد و او را چشمه ى جوشان خير فراوان و بركات بسيار ساخت.

واژه ى «كوثر» از ديدگاه مفسران

مفسران در تفسير آيه ى شريفه ى «انا اعطيناك الكوثر» ديدگاه ها و سخنانى دارند.

گرچه مشهور آن است كه «كوثر» حوضى معروف در رستاخيز، يا سراى آخرت، و يا نهر مشهورى در بهشت زيبا و پرطراوت خداست، اما «كوثر» بر وزن «فوعل» به مفهوم يك سرمايه ى ارزشمند و پايان ناپذير، يا خير و بركت بسيار مى باشد.

«سيوطى» دانشمند اهل سنت در تفسير خويش «الدرالمنثور»در تفسير واژه ى «كوثر»به نقل «ابوبشر» و «سعيد بن جبير» آورده است كه «ابن عباس» مى گفت: «كوثر» به مفهوم خير فراوانى است كه خداوند آن را به پيامبر گرامى ارزانى داشت.

«ابوبشر» آورده است كه به «سعيد بن جبير» گفتم: برخى از مردم مى پندارند كه «كوثر» نهرى در بهشت پرطراوت است.

«سعيد» گفت: آن نهر هم جزيى از همان خير كثير و بركات بسيارى است كه به پيامبر ارزانى گرديد.

اما آنچه مناسب ترين معنا در اين آيه شريفه است، اين است كه بگوييم: منظور از «كوثر» همانگونه كه در تفسير «فخر رازى» آمده است، وجود گرانمايه ى بانوى بانوان «صديقه ى طاهره» است.

مرحوم «طبرسى» در «مجمع البيان» در مورد واژه ى «كوثر» مى نويسد:

«برخى برآنند كه كوثر به مفهوم خير و نيكى بسيار است و برخى ديگر بر اين باورند كه به معناى زيادى و فراوانى نسل و فرزند است. اين معنا در نسل پاك پيامبر و از فرزندان «فاطمه» آشكار گشته، به گونه اى كه شمارش آنان امكان پذير نيست و اين بركت تا روز رستاخيز خواهد بود.» فخر رازى در تفسيرش در اين مورد:

«ديدگاه سوم اين است كه منظوراز واژه ى «كوثر» فرزندان پيامبر مى باشد. چرا كه مفسران بر آنند كه اين سوره ى مباركه هنگامى بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمد كه برخى از شرك گرايان آن حضرت را بخاطر نداشتن پسر سرزنش نمودند و خدا پاسخ آنان را در اين سوره داد.» با اين بيان پيام و مفهوم آيه ى شريفه اين خواهد بود كه:

خداوند به پيامبرش نسل سرفرازى ارزانى خواهد فرمود كه در طول قرون و اعصار به يادگار بمانند و شما خواننده ى گرامى! خوب بينديش كه چقدر از خاندان وحى و رسالت را بخاطر دفاع از ارزشهاى انسانى و اسلام به خاك و خون كشيدند و با اين وصف جهان از نسل پيامبر آكنده است در حالى كه از دشمنان كينه توز و بدانديش پيامبر همچون «امويان» كسى كه شايسته ى نام بردن باشد، باقى نمانده است.

/ 79