سند آسمانى يا «مهريه» حقيقى فاطمه - فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1- دو دست رختخواب مصرى كه محتواى يكى از آنها از ليف و ديگرى از پشم گوسفند بود.

2- فرشى از جنس پوست

3- يك بالش از پشم كه از ليف خرما پرشده بود.

4- يك عباى بافت خيبر

5- يك مشك براى حمل آب

6- تعدادى كوزه ى آب و ديگر ظروف

7- يك آفتابه ى قير اندوده شده

8- يك عدد پرده ى پشمى نازك

9- يك عدد پيراهن هفت درهمى

10- يك روسرى چهار درهمى

11- يك عدد حوله ى تيره رنگ

12- يك تخت به همراه روتختى تهيه شده از برگ درخت خرما

13- چهار عدد پشتى

14- يك حصير

15- يك آسياى دستى

16- يك عدد ظرف بزرگ مسى

17- يك ظرف براى شير

18- و مشك ديگرى براى آب...

پس از اينكه اثاثيه ى مورد نظر خريدارى گرديد، برخى از كالاهاى مورد اشاره را «ابوبكر» و برخى ديگر را همراهان او به طرف خانه آوردند و همه را به «ام سلمه» تحويل دادند. پيامبر گرامى از اثاثيه ى آماده شد بازديد فرمود و به خانواده ى نمونه و پرشكوه جديدى كه در حال شكل گرفتن بود، دعا كرد.

در روايت ديگرى آورده اند كه آن حضرت رو به بارگاه خدا آورد و گفت:

«خداوندا! به خاندانى كه ظروف آنها سفالين است، خير و بركت خويش را بباران!» و اين صورت كامل جهيزيه دخت سالار پيامبران و سفيران خداست كه خود برترين زن و پرشرافت ترين دختر و سالار تمامى زنان گيتى بود.

پيامبر گرامى بدينسان اين درس را آموختند كه نيك بختى و سعادت خانوادگى از راه تجمل و زرق و برق و اسراف و تبذير، تامين نخواهد گشت، چرا كه لباسهاى فاخر، صندليها و مبلهاى پر زرق و برق، جواهرات و زيورآلات گرانبها، ظرفهاى طلا و نقره و بلورين، فرشها و پرده هاى گرانقيمت، كاخهاى سر به آسمان كشيده، اتومبيلهاى آخرين مدل، لوسترها و سقف آويزها و تجهيزات سرد كننده و گرمابخش الكتريكى، و وسايل رنگارنگى بسان اينها، آنگونه كه مردم اسرافكار و ولخرج و بى فرهنگ و بى محتوا مى پندارند، هيچ كدام نمى تواند خلاق نيك بختى خانوادگى گردد و سعادت و امنيت به ارمغان آورد.

چه بسيار بانويى كه در زيباترين لباس مى خرامد و روى فرشهاى ظريف و تماشايى و خيره كننده مى نشيند و انواع زر و زيور بر دستها و گردن و گوشهايش مى درخشد اما با همه ى وجود از ژرفاى جان احساس مى كند كه در اعماق دوزخ زندگى مى كند و خود را در زندگى، نگونبخت مى نگرد اما در برابر آن چه بسا زنى كه در كلبه و يا خانه ى ساده و باصفايى بساط زندگى گسترده است و به دست خود گندم آرد مى كند و خمير فراهم مى آورد و نان مى پزد نظافت مى كند و بچه ى خويش را شير مى دهد و در سادگى و محروميت بسيار روزگار مى گذراند و از امكانات پر زرق و برق زندگى محروم است اما خويش را نيك بخت و سرفراز احساس مى كند و خانه ى ساده ى خويش را بهشت دنيا مى نگرد.

اين واقعيت در مورد مردان نيز همين گونه است. گاه مى نگرد كه كاخ سر به آسمان ساييده اى با همه ى امكانات براى بسان دوزخ جلوه مى كند و با رنج و درد وارد آن مى شود و از آن خارج مى گردد، گويى در بند است، در قفس اسير شده است و براى نجات دقيقه شمارى مى كند. و در برابر آن، گاه انسانى را خواهيد ديد كه در خانه ى ساده و باصفاى خويش احساس آرامش و آسايش و نيك بختى مى كند. نمى خواهد آن را ترك كند، چرا كه خانه را بهشت آمال و آرزوهاى خويش مى نگرد. و دريغ و درد كه اينك در روزگاران ما ميليونها پسر و دختر جوان چنين مى پندارند كه نيك بختى خانوادگى و زندگى لبريز از سعادت، تنها از راه ثروت و امكانات گسترده بدست خواهد آمد و ثروتمندان اسرافكار و ولنگار را نيك بخت مى نگرند و صفا و سادگى و پارسايى را نشان عقب ماندگى و بدبختى ارزيابى مى كنند و با اين پندار از تشكيل خانواده و ازدواج مى گريزند، گويى در انتظارند كه نيك بختى زنگ در خانه ى آنان را بزند، و اين نيز نشايد!

سند آسمانى يا «مهريه» حقيقى فاطمه

در صفحات گذشته از نظر شما خواننده ى گرامى گذشت كه؛ فاطمه عليهاالسلام دخت ارجمند پيامبر بر اساس خواسته ى پدرش در پيوند با امير مومنان ، به مهريه اى اندك بسنده نمود و از هر گونه بها دادن به ارزشهاى مادى چشم پوشيد تا اين درس آموزنده را به انسانهاى آزاده و وارسته بياموزد كه چگونه بايد در زندگى به ارزشهاى معنوى و انسانى بها دهند.

اما مفهوم پذيرش اين مهريه اندك از سوى بانوى نمونه ى اسلام اين نبود كه سالار بانوان گيتى موقعيت والا و منزلت شكوهبار و شرافت بى همانند خويش را به بوته ى فراموشى سپرده و از ياد برده باشد بلكه مقام پرفراز و حقيقت والا و قداست و فضايل خويش را پاس داشته است و با تحقق بخشيدن به اهداف بلند دين و پدر گرانقدرش، برترين و شكوهبارترين پاداشها را از آن خود ساخته است.

«احمد بن يوسف دمشقى» در كتاب خويش «اخبارالدول و اثارالاول» در اين مورد آورده است كه:

دخت ارجمند پيامبر هنگامى كه شنيد پدر گرانمايه اش پس از رضايت او، وى را به ازدواج على عليه السلام درآورده و صداق او را بسيار اندك قرار داد، به آن حضرت گفت:

«اى پيامبر خدا! دختران مردم عادى نيز همينگونه ازدواج مى كنند و مهريه ى آنان از همين درهم ها و دينارهاى دنيوى است، پس فرق ما و آنان چيست؟ من از شما تقاضا مى كنم كه اين مهريه دنيوى و مادى را به شوى گرانقدرم على عليه السلام باز گردانى و خود از خدا بخواهى كه مهريه ى مرا شفاعت گناهكاران امت قرار دهد.» درست پس از اين خواسته ى فاطمه عليهاالسلام بود كه فرشته ى وحى فرود آمد و كاغذى از حرير با خود آورد كه در آن اينگونه نوشته شده بود:

«خداوند مهريه ى فاطمه را شفاعت گناهكاران امت پدرش قرار داد.» و به همين دليل هم بانوى بانوان آن سند آسمانى را نگاه داشت تا به هنگامه ى مرگ در درون كفن او قرار دهند و فرمود:

«هنگامى كه در روز رستاخيز برانگيخته شدم، اين سند آسمانى را بدست مى گيرم و طبق آن از گناهكاران امت پدرم پيامبر، به اذن خدا و خواست او، شفاعت مى نمايم.» اين روايت همانگونه كه از نظرتان گذشت نمايشگر عظمت و شكوه بانوى بانوان و همت والاى اوست، چرا كه او از پدرش مى خواهد كه اين موقعيت رفيع و اين مقام پرفراز را براى او بخواهد و دعاى پيامبر نيز مورد پذيرش قرار مى گيرد و در برابر خواسته ى پيامبر آن سند آسمانى فرود مى آيد كه به خواست خدا در روز رستاخيز حقيقت آن براى همه روشن مى شود.

در اين مورد «صفورى» در كتاب خويش «نزهةالمجالس» از «نسفى» آورده است كه: فاطمه عليهاالسلام از پيامبر گرامى تقاضا كرد كه خداوند مهريه ى او را شفاعت امت پيامبر در روز رستاخيز قرار دهد و پذيرفته شد و در آن روز است كه مهريه ى خويش را خواهد خواست.

به هر حال روايات بسيارى از امامان نور بيانگر آن است كه خداى جهان آفرين در روز رستاخيز جزء مهريه ى فاطمه عليهاالسلام شفاعت او را در حق گناهكاران امت پيامبر، قرار داده است. و ما در بخش پايانى خويش رواياتى را كه در اين مورد رسيده است، ترسيم خواهيم كرد.

مراسم عروسى و مقدمات آن

ميان مراسم عقد و عروسى دخت گرانمايه ى پيامبر، فاصله اى كوتاه افتاد اما اين فاصله دليل خاصى نداشت بلكه بدان جهت بود كه از سويى امير مومنان از پيامبر گرامى خجالت مى كشيد كه گام به پيش نهد و همسر خويش را به خانه ببرد و از دگر سو، پيامبر خدا نيز بخاطر گراميداشت شكوه و عظمت دخت ارجمندش نمى خواست در اين مورد پيشگام گردد و پيش از پيشنهاد شوى ارجمند «فاطمه»، وى را به خانه ى او بفرستد.

اين فاصله ميان مراسم عقد و عروسى به ظاهر چند ماه به طول انجاميد و جريان مسكوت ماند اما سرانجام «عقيل» نزد امير مومنان رفت و دليل سكوت وى را پرسيد و از او خواست كه مقدمات عروسى را فراهم آورد.

على عليه السلام از پيامبر خجالت مى كشيد كه از عروسى «فاطمه» سخن به ميان آورد اما «عقيل» موضوع را پى گرفت و سرانجام تصميم بر آن شد كه با هم نزد پيامبر شرفياب گشته، موضوع را با آن حضرت در ميان نهند.

على عليه السلام و عقيل در راه شرفيابى به محضر پيامبر به «ام ايمن» برخورد كردند و او به آنان توصيه كرد كه اجازه دهند تا انجام اين كار را او به عهده گيرد. و آنگاه نزد «ام سلمه» آمد و جريان را با او در ميان نهاد و به همراه ديگر همسران پيامبر، همگى به محضر آن حضرت شرفياب شدند.

هنگامى كه در حضورش نشستند، گفتند: اى پيامبر خدا! پدر و مادرمان فداى شما باد! ما بخاطر كارى مهم به اينجا آمده ايم، كارى كه اگر بانوى بزرگ حجاز «خديجه» زنده بود چشمش بوسيله ى آن نورباران مى گشت.

پيامبر مهر و عدالت با شنيدن نام «خديجه» باران اشك از ديدگان فروباراند و فرمود: از «خديجه» سخن گفتيد؟ كجا همانند او پيدا مى شود؟ او بود كه در راه دين خدا و پيشرفت آن مرا يارى كرد و با دارايى و ثروت هنگفت خويش مرا در راه هدفهاى الهى مدد رساند و آنگاه خدا به من فرمان داد كه به «خديجه» بشارت دهم كه به پاس رنجها و تلاشها و فداكاريهايش، خداوند در بهشت پرطراوت زيباى خويش، خانه اى از زمرد براى او ساخته است. خانه ى پرشكوهى كه در آن نه هياهويى خواهد بود و نه رنج و دردى.

«ام سلمه» مى افزايد: پس از سخن پيامبر در مورد بانوى خردمند جهان عرب، گفتيم: اى پيامبر خدا! پدر و مادرمان فدايتان باد! هرچه پيرامون شخصيت ارجدار «خديجه» بفرماييد درست است اما اينك او بسوى پروردگار خويش شتافته است و نعمت هاى خدا بر او گوارا باد و خدا ما را با او در درجات بهشت و آمرزش و خشنوديش گرد آورد. اما اى پيامبر خدا! اين على عليه السلام است كه برادر شما در دين و در نسبت پسرعموى شماست. تقاضاى او اين است كه به لطف خويش همسر گرانمايه اش، فاطمه عليهاالسلام را به خانه ى او روانه سازيد تا بر اساس مهر و صفا با هم زندگى مشترك را آغاز كنند.

در روايت ديگرى آمده است كه سخنگوى بانوان «ام ايمن» بود و او بود كه گفت: اى پيامبر خدا! اگر «خديجه» اينك در قيد حيات بود، ديدگانش به عروسى «فاطمه» نورباران مى گشت. واقعيت اين است كه على عليه السلام مى خواهد همسر گرانقدرش را به خانه ى خويش ببرد. تقاضاى ما اينك اين است كه با روشن ساختن چشم «فاطمه» به جمال همسر گرانمايه اش «على»، به آن دو امكان آغاز زندگى مشترك بدهيد و ما را نيز با انجام اين عروسى شادمان سازيد.

پيامبر گرامى فرمود: چرا «على» خودش خواسته اش را مطرح نمى كند؟ «ام ايمن» پاسخ داد: از شما خجالت مى كشد.

فرمود: او را نزد من بياوريد تا ترتيب كار را بدهم.

«ام ايمن نزد امير مومنان آمد و به او كه در انتظار دريافت پاسخ پيامبر بود، گفت: آن حضرت شما را مى خواهد.

او به همراه آن بانو نزد پيامبر آمد و پس از سلام، با وقار و ادب در گوشه اى نشست و از شدت حيا سر به زير افكند.

پيامبر از او پرسيد: على جان! آيا دوست دارى همسرت را به خانه ات ببرى؟ پاسخ داد: آرى، پدر و مادرم فدايت باد!

پيامبر فرمود: بسيار خوب، به خواست خدا امشب يا شب آينده همسرت در خانه ات بود. اينك برو خانه اى فراهم ساز تا «فاطمه» در آنجا فرود آيد.

على عليه السلام گفت: من در مدينه خانه اى جز خانه ى «حارثه» سراغ ندارم.

پيامبر فرمود: ما بدان جهت كه همه ى خانه هاى «حارثه» را براى سكونت خود و نزديكانمان گرفته ايم ديگر از او خجالت مى كشيم، اما اين جريان به گوش «حارثه» رسيد. به سرعت نزد پيامبر شتافت و گفت: «اى پيامبر خدا! هستى و امكانات و جان من از آن خدا و پيامبر اوست. به خداى سوگند چيزى در نظرم دوست داشتنى تر از آن نيست كه شما آن را از من بپذيريد. به خداى سوگند آنچه از ثروت و خانه و امكاناتم را شما بگيرى، از آنچه نزد خودم باشد محبوب تر است و خانه، خانه ى شماست.» را ستى كه شگفتا از اين ايمان به خدا و پيامبر!! و شگفتا از اين ايمان و عقيده ى راستين به جهان ديگر و پاداش آن!

بدينسان «حارثه» يكى از خانه هاى مسكونى خويش را در اختيار «على» عليه السلام نهاد و آن حضرت نيز به سر و سامان بخشيدن بدان و آراستن اطاق ويژه ى عروسى پرداخت.

اطاق برترين دختر دنيا

جالب است كه وضعيت خانه ى امير مومنان و اطاق برترين بانوى گيتى را بنگريم كه چگونه است!

مورخان آورده اند كه:

على عليه السلام كف اطاق را از شنهاى نرم فرش كرد و چوبى به منظور آويختن مشك بر ديوار اطاق نصب نمود و سبو و كوزه ى آبى فراهم آورد و چوبى نيز بجاى جالباسى از اين ديوار تا ديوار ديگر نصب كرد. آنگاه كف اطاق را با فرشى كه چيزى جز پوست گوسفند نبود، فرش نمود و بالشى هم از ليف خرما در كنارش قرار داد.

آرى اينها اثاث و وسايل زندگى شهسوار اسلام بود.

در صفحات گذشته يادآور شديم كه پيامبر مهريه اى را كه از امير مومنان دريافت داشت، بر سه بخش تقسيم كرد؛ يك سوم آن را به خريد اثاثيه به عنوان جهيزيه اختصاص داد و يك سوم ديگرش را براى عطريات در روايات سلت براى طيب يعنى عطر فقط همچون كه در اصل عربى چنين است و يك سوم آن را نيز به عنوان امانت نزد «ام سلمه» سپرد و اينك در آستانه ى عروسى، پيامبر گرامى آن پول را گرفت و بدان دليل كه امير مومنان در آستانه ى آغاز زندگى مشترك با «فاطمه» بود و نياز به كمك مالى داشت، آن را به او هديه كرد و فرمود: على جان! زيبنده است كه ضيافت شامى به عنوان وليمه ى عروسى برقرار گردد. و ه از اين شرافت و بزرگمنشى!

شگفتا از اين اخلاق پرشكوه و دوست داشتنى! و به از اين صداقت و صفا در مهر و عواطف انسانى!

در آستانه ى عروسى، برخى از ياران براى امير مومنان هديه هايى آوردند و پيامبر مهر به داماد گرانقدر، دستور تهيه غذاى شايسته و بايسته اى را داد، چرا كه خداى جهان آفرين ميهمانى دادن و سير كردن ديگران را با انگيزه ى اخلاص، دوست مى دارد و اين بدان دليل است كه در ضيافت هاى خالصانه و انسانى اثرات نيك فراوانى است. هم شكمهاى گرسنه سير مى شوند و هم روابط انسانها از مهر و محبت سيراب مى گردد. و پيش از اين اثرات مادى و معنوى، خداى خشنود مى گردد. گرچه متاسفانه در جامعه ى ما آن ضيافت خالصانه اى كه «وليمه» نام دارد، به محافل جشن آنچنانى تبديل گشته و اطعام و سير كردن گرسنگان و محرومان نيز جاى خود را به برخى نوشابه ها يا خوردنى ها و شيرينى هاى تشريفاتى و بى فايده سپرده است.

ايثارى بى نظير

نكته اى كه نبايد فراموش شود اين است كه؛ سالار بانوان، فاطمه عليهاالسلام در شب عروسى خويش ركورد انفاق خالصانه و بى نظير را براى هميشه شكست و دست به بخشش و ايثارى در راه خدا زد كه در كران تا كران تاريخ بى نظير است.

«صفورى شافعى» در كتاب خويش از «ابن جوزى» آورده است كه:

پيامبر خدا براى شب عروسى دخت فرزانه اش، فاطمه عليهاالسلام پيراهنى آماده ساخت و آن گرانمايه ى عصرها و نسلها پيراهن ديگرى نيز داشت كه پوشيده و اصلاح شده بود. درست شب عروسى او بود كه بى نوايى در خانه ى پيامبر آمد و از بيت رفيع رسالت لباس طلبيد. دخت گرانمايه ى پيامبر برخاست و نخست پيراهن اصلاح شده ى خويش را در بسته اى نهاد تا در راه خدا به او انفاق كند اما ناگهان آيه ى شريفه ى قرآن را به خاطر آورد كه «لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون.» «شما به اوج نيكى و نيكوكارى نخواهيد رسيد مگر آنكه از آنچه دوست مى داريد در راه خدا انفاق نماييد.» و درست همين جا بود كه «فاطمه» بازگشت و پيراهن عروسى خويش را از تن درآورد و به آن زن بينوا انفاق كرد و خود همان جامه ى عادى خويش را پوشيد.

هنگامى كه خواستند عروس گرانمايه را به خانه ى امير مومنان ببرند، فرشته ى وحى فرود آمد و پس از سلام بر پيامبر گفت:

اى پيامبر خدا! پروردگارت درود نثارت مى كند و به من دستور داده است كه سلام و درودى گرم نثار «فاطمه» نمايم و به همراه من ارمغانى از لباسهاى بهشت نيز كه از ديباى سبز تهيه شده است براى او فرستاده است.

درود بر آن دست پربركت

به هر حال غذا آماده شد و ضمن پخته شدن گوشت و فراهم آمدن نان و خرما و روغن، پيامبر گرامى گام به جلو نهاد و آستين ها را بالا زد و روغن و خرما را با هم درآميخت و شيرينى جالبى تهيه كرد.

آنگاه به امير مومنان فرمود: خود به مسجد برود و مردم را براى ضيافت دعوت نمايد.

على عليه السلام وارد مسجد پيامبر شد. آنجا لبريز از جمعيت بود. در ميان انبوه مردم، هم اصحاب «صفه» كه از مهاجران فداكار و تهيدست بودند، حضور داشتند و هم از انصار و ياران مدينه. همه از كسانى بودند كه ثروت و امكانات خويش را در راه خدا و ايمان و هجرت از دست داده بودند و اينك از ثروتمندان محسوب نمى شدند.

آن حضرت يك لحظه انديشيد كه با اين انبوه جمعيت و آن غذاى محدود چه بايد كرد؟ و در همان حال بزرگوارى و عظمت مانع آن است كه همه را براى ضيافت فرانخواند، بويژه كه همه ى مردم آرزو داشتند در ضيافت عروسى دخت سرفراز پيامبر حضور يابند و از آن خوان پربركت بهره ور گردند.

امير مومنان در انديشه بود كه ايمان عميق و تزلزل ناپذيرش به لطف خدا و دست پربركت پيامبر، كار را بر او آسان ساخت و به او جرات و جسارت داد تا بر نقطه ى بلندى صعود كند و با صدايى رسا همگان را به مجلس وليمه ى دخت گرانقدر پيامبر فراخواند
آن حضرت با صداى رسايش فرمود:

«هان اى مردم! به ضيافت عروسى دختر پيامبر بشتابيد.» صداى فراخوان امير مومنان نه تنها در مسجد كه در مزارع و بستانهاى مدينه نيز طنين افكند و زن و مرد و پير و جوان، بسوى خانه ى پيامبر حركت كردند و همگى از آن غذاى پربركت بهره ور شدند.

در آنجا بود كه بركت دست مبارك پيامبر آشكار شد، چرا كه نه تنها با هجوم تمامى مردم مدينه به آن ضيافت خالصانه و پرشكوه، غذا تمام نشد بلكه از آن كاسته هم نگرديد. پيامبر پس از صرف غذا بوسيله ى ميهمانان، ظرفها را پر كرد و به خانه ى هر كدام از همسران خويش و ظرفى نيز لبريز از غذا به خانه ى عروس و داماد گسيل داشت.

/ 79