يك يادآورى - فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يك يادآورى

لازم به يادآورى است كه در اين مورد رواياتى چند نيز آمده است كه شمار آنها اندك است و از جمله ى آنها روايتى است كه «دولابى» و برخى همانند او آورده اند كه پيام غيرقابل قبولى دارد و مى گويد: فاطمه عليهاالسلام پيش از شهادت خويش غسل ميت نمود و به همين جهت وصيت كرد كه او را پس از اينكه جهان را بدرود گفت، غسل ندهند و بر اين اساس او را بدون آنكه غسل دهند به خاك سپردند.

برخى از دانشمندان گذشته ى ما نيز براى رفع اين اشتباه و تصحيح آن خاطرنشان ساخته اند كه شايد اين كار از ويژگيهاى دخت فرزانه ى پيامبر باشد نه هيچ كس ديگر.

اما بنظر نگارنده موضوعات و مسايلى نظير اين موضوع مهم را با اين پندارها و شايدها نمى توان ثابت كرد، بويژه كه انبوهى از روايات صحيح و معتبر بيانگر اين حقيقت است كه امير مومنان در اجراى وصيت آن حضرت پيكر مطهرش را غسل داد. و بايد اين نكته افزوده شود كه غسل دادن مسلمانى كه جهان را بدرود گفته است، يك واجب شرعى است.

بى نظيرترين لحظه ى تاريخ

به هر حال پس از پايان يافتن غسل و كفن نمودن پيكر مطهر فاطمه عليهاالسلام امير مومنان فرزندان گرانمايه ى آن حضرت را نگريست كه ايستاده اند و به مام شايسته كردار و پر مهر خويش كه اينك لباس آخرت پيچيده شده است نظاره مى كنند. را ستى كه آن لحظه ى غمبار و وصف ناپذير از بى نظيرترين لحظات تاريخ در زندگى اين خاندان برگزيده و بلندآوازه است. لحظه اى كه قلم از ترسيم آن ناتوان است و لحظه اى است كه شور و شوقى آميخته به اندوه كران تا كران جان و گستره ى قلب را فرامى گيرد، چرا كه لحظه ى فراق و آخرين لحظه ى جدايى است.

درياى مواج و بى كران عواطف آن والاترين و پرمهرترين پدر روزگاران، بر فرزندان دل شكسته و داغدارش موجى ديگر برداشت، از اين رو گره كفن را نبست بلكه با صدايى جانسوز كه از شدت اندوه بريده بريده شنيده مى شد، ندا داد كه: «يا حسن! يا حسين! يا زينب! يا ام كلثوم!... هلموا و تزودوا من امكم فهذا الفراق و اللقاء فى الجنة!!» حسن جانم! حسين جانم! زينب قهرمانم!

دخت ارجمندم، ام كلثوم!

بياييد و با مام گرانقدرتان خداحافظى كنيد و از او توشه اى برگيريد كه اينك لحظات جدايى است و ديگر ديدار در بهشت پرطراوت و زيباى خداى خواهد بود.

كودكان دلسوخته ى فاطمه، كه براى چنين لحظه اى تاب و قرار از كف داده بودند و بى تابانه در انتظار بودند كه به آنان اجازه ى وداع با آن حوريه ى انسان نما داده شود تا شايد بتوانند دردها و صداها و اشكهاى انباشته و محبوس خويش را بيرون بريزند، با نداى پدر بسرعت بسوى مادر دويدند و بسان پروانه اى كه روى شمع مى افتد، خويشتن را بر روى آن نازنين بدن پاك و پاكيزه افكندند.

اى دريغ بر اندوه جانسوز و پايان ناپذير ما از رحلت جانسوز نياى گرانقدرمان محمد صلى الله عليه و اله و سلم و شهادت مام ارجمندمان فاطمه!

هان اى مادر گرانمايه ى حسن! و اى مام ارجمند حسين!

به هنگام ديدارت به نياى گرانقدرمان محمد صلى الله عليه و اله و سلم سلام ما را به او برسان و بگو: حسن و حسين ات پس از تو در اين جهان يتيم شده اند.

آنان با توجه به شرايط بحرانى حاكم، با صداى آهسته و كنترل شده مى گريستند و كفن مام پرمهر خويش را با باران اشكها مى شستند و با سوز و گداز و ناله هاى جانسوز خشك مى كردند. را ستى منظره اى بس حزن انگيز و دردآلود و بسيار رقت بار بود، چرا كه قلبها شعله ور بود و آتش احساسات زبانه مى كشيد، عواطف پاك فوران مى كرد و امواج غم و اندوه از هر سو برانگيخته بود.

در اين لحظات وصف ناپذير بود كه رويدادى شگفت روى داد، رويدادى كه قلم را توان ترسيم و تحليل آن نيست ، رويدادى كه از قوانين طبيعى فراتر و بالاتر است و از ماوراى آنها سرچشمه مى گيرد، رويدادى كه در نوع خود شگفت انگيز است چرا كه چيزى فراتر از قوانين طبيعى را جلوه گر مى ساخت.

اميرمومنان كه خود در آن لحظات جانفرسا و بيادماندنى همراه و همدل فرزندان داغديده ى فاطمه عليهاالسلام بود و در اندوه او با آنان مى سوخت و مى گداخت، در اين مورد مى فرمايد:

«اشهد الله انها حنت و انت اخرجت يديها من الكفن و ضمتهما الى صدرها مليا.» «خداى را به گواهى مى گيرم كه در آن حال دخت فرزانه ى پيامبر از درون كفن ناله و آهى جانسوز سر داد و يكباره دستهاى مباركش را از كفن برآورد و با شورى وصف ناپذير دو فرزند ارجمند خويش، حسن و حسين را به سينه پرمهر خويش فشرد.» آرى خواننده ى عزيز! اين صحيح است كه زندگى ظاهرى بانوى بانوان در اين سراى زودگذر به پايان رسيده و روح تابناك و بى قرارش، پيكر مطهرش را وداع گفته بود اما نبايد فراموش ساخت كه دستگاه هاى گوناگون احساسات و دريافت او از كار نيافتاده و همچنان پرتلاش و جدى ناظر بر رويدادها بود و انس و علاقه ى روح به بدن همچنان پابر جا بود و بر اين باور هيچ دور از امكان نيست كه روح پراقتدار و تابناك او در شرايط خاص و فراز و نشيبهاى ويژه و براساس ضوابط مشخصى به خواست خدا در جسم تصرف نمايد و به دستهاى مبارك خويش فرمان دهد كه كودكان ارجمندش را به سينه بچسباند.

به هر حال اين منظره ى تكاندهنده و حزن انگيز، موج اندوه آسمانيان را كه در آن شرايط سخت، ديدگانشان به آن نقطه از گيتى يعنى خانه ى على عليه السلام خيره شده بود.

برانگيخت، از اين رو نبايد شگفت انگيز باشد كه صداى شيون فرشتگان با ديدن آن منظره ى غمبار و تكاندهنده در آسمان و زمين طنين افكند، به گونه اى كه خاندان وحى و رسالت ناله ى آنها را بشنوند و آنها نيز با خاندان داغدار پيامبر هم ناله شوند. و نيز مانعى نخواهد بود كه امير مومنان صداى جانگداز يكى از آنها را به گوش بشنود كه ندا مى دهد:

«يا على! ارفعهما فلقد ابكيا ملائكة السموات و قد اشتاق الحبيب الى حبيه.» على جان! آن دو فرزند ارجمند«فاطمه» را از روى پيكر مطهر مادرشان بلند كن كه فرشتگان آسمانها را به گريه افكندند و راستى كه خداى پرمهر و بنده نواز از دوستدار «فاطمه» است و اينك دوست در شور و شوق دوست است. و اينجا بود كه امير مومنان با قلبى شعله ور و با ديدگانى غرق در اشك، گام به پيش نهاد تا دو كودك ارجمندش را از روى سينه ى مام پرمهرشان برگيرد.

و اينك نماز...

و بدينسان مراسم كفن و حنوط آن پيكر پاك به پايان رسيد و از پى آن هنگامه ى خواندن نماز بر دخت فرزانه ى بهشت فرارسيد تا پس از آن به خاك سپرده شود.

كسانى كه مقرر شده بود در مراسم تشييع بانوى بانوان حضور يابند، در آن شب غمبار گرد آمدند و نماز را به امامت نخستين امام راستين نور بر آن فرزانه ى عصرها و نسلها خواندند. اينان كسانى بودند كه در رويدادهاى شوم پس از رحلت پيامبر، نه با دجالگران قدرت پرست، در ستم و بيدادشان بر دخت فرزانه ى پيامبر دست داشتند و نه با سكوت ذلت بار و ظالم پرور خويش جناح ارتجاع طلب را يارى كرده بودند و نه موضع گيريشان بسان فرصت طلبان و معامله گرانى بود كه با بى تفاوتى و بى خيالى خويش به گونه اى با رويدادها برخورد مى كنند كه گويى نه وجدان و انديشه و هدفى دارند و نه مسووليت و وظيفه اى.

آرى آن شايستگان در واپسين ساعتهاى آن شب تيره و تار نگران و ترسان، در خانه ى امير مومنان گرد آمدند چرا كه برنامه اين بود كه تشييع و خاكسپارى آن فرزانه ى عصرها و نسلها با استفاده از تاريكى شب و با رعايت سكوت و آرامش كامل و بطور مخفيانه برگزار گردد، و همه ى اين تدابير نيز در جهت انجام شايسته و بايسته ى وصيت روشنگرانه و حكيمانه و هدفدار آن حضرت اندشيده شده بود.

بر اين اساس بود كه شخصيتهاى شايسته اى چون: سلمان، عمار، ابوذر، مقداد، حذيفه، عبدالله بن مسعود، عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، عقيل، زبير، بريده، و تنى چند از چهره هاى هاشمى در مراسم تشييع حضور يافتند و همين ها، آرى همين ها پيكر فاطمه عليهاالسلام دخت يگانه ى پيامبر و يادگار گرانمايه ى او در ميان امت اش را غريبانه و مظلومانه و ناشناس بسوى نقطه اى كه اينك براى ما ناشناخته است، حركت دادند. و در نتيجه آن شخصيت بلندآوازه و پرشكوه تاريخ بشر با آن موقعيت رفيع و مقام والا و شخصيت نمونه و بى همانندش بر اثر فشار ارتجاع حاكم بسان بانويى گمنام و ناشناخته و بينوا، كه گويى نه در مدينه كسى او را مى شناسد و نه يار و ياورى دارد، شبانه و مخفيانه به خاك سپرده شد.

آرى همين شخصيت هايى كه نامشان آمد در تشييع پيكر پاك دخت محبوب پيامبر حضور داشتند. پس از گرد آمدن ياران، امير مومنان براى نماز بر سالار بانوان پيشاپيش آنان ايستاد و حسن و حسين در كنارش. و پيش از نماز به بارگاه خدا نيايش كرد كه:

بار خدايا! من از دخت محبوب پيامبرت خشنود هستم. (تو نيز خشنود باش.) بار خدايا! او روزهايى را در وحشت و تنهايى گذراند، پس تو به مهرت مايه ى انس او باش.

بار خدايا! بيدادگران و رهروان راه آنها از او بريدند، پس تو با وى پيوند نما.

بار خدايا! او مور ستم و بيداد قرار گرفت، پس تو بسود او داورى كن چرا كه تو بهترين داورانى.

آنگاه دو ركعت نماز خواند و دستهاى خويش را به آسمان گشود و ندا داد كه:

بار خدايا! اين دخت محبوب پيامبرت، «فاطمه» است. همو كه خودت او را از تاريكيها بسوى نور و روشنايى رهنمون گشتى. و درست در همين لحظات بود كه زمين به گستره ى يك ميل در يك ميل نورباران گرديد.

چرا امير مومنان؟

امير مومنان بر آن حضرت نماز گذارد چرا كه او «صديقه» و «معصومه» بود. بر اين باور مى بايد امام معصوم بر او نماز گذارد. مى دانيم كه نماز ميت در حقيقت جلب مهر و لطف خدا بر كسى است كه جهان را بدرود گفته است اما اين فلسفه ى نماز ميت براى انسانهاى عادى و غيرمصصوم است، و در معصوم خواندن نماز ميت، دعا براى رفعت مقام و منزلت والاى اوست و اين تنها از وظايف معصوم ديگرى است كه بايد بدان قيام نمايد.

اين از ديدگاه مذهب كه بايد به وصيت فاطمه عليهاالسلام عمل شود. اما از ديدگاه خرد و منطق بايد به اين واقعيت انديشيد كه دخت فرزانه ى پيامبر با آن شكوه معنوى و مقام والاى انسانى خويش، به خانه ى رئيس حكومت وقت رفت تا حق پايمال شده ى خويش را در پرتو منطق و استدلال و آيات و روايات بازپس گيرد، اما شما خواننده ى پژوهشگر فراموش نساخته ايد كه موضعگيرى رئيس دولت كودتا با آن حضرت چگونه حق ناپذير بود؟ آنگاه در مسجد پدر گرانقدرش، پيامبر و در برابر انبوه مهاجر و انصار حضور يافت و آن سخنرانى پرشور و روشنگرانه را در دفاع از حق و عدالت ايراد كرد اما سوكمندانه نه از كسانى كه در مسجد حضور داشتند، كسى به يارى حق بپاخاست و نه از رئيس دولت كودتا هيچ نشانى از حق پذيرى و يارى به حق دريافت كرد. و نيز در بخشهاى پيشين از نظر شما خواننده ى گرامى گذشت كه امير مومنان آن بانوى حق طلب و ستم ستيز را به خانه ى مهاجر و انصار همراهى كرد تا آنان را براى يارى رسانى به آن زاده ى ستم ديده برانگيزد اما دريغ و درد كه از آنان واكنشى جز بى وفايى و جفاكارى نديد و پيش از آن هم فاجعه ى غم انگيز يورش به فرودگاه وحى و رسالت رخ داد و سوكمندانه آثار غمبارى در بدن مطهر دخت فرزانه ى پيامبر بر جاى نهاد كه همچنان تا شهادت او ادامه يافت. و اقعيت اين است كه موضعگرى ناهنجار مسلمانان در برابر دخت فرزانه ى پيامبر و رويدادهاى تاسف انگيز پس از رحلت نيز، اثر عميقى در روح بلند آن حضرت بر جاى نهاد. چرا كه آن مواضع ناهنجار و برخاسته ى از ناآگاهى و دنياپرستى از سويى اهانتى صريح و ستمى عريان و تجاوزى آشكار به آن گرانمايه ى عصرها و نسلها به شمار مى رفت و از دگر سو، هم شكوه و كرامت او را از ميان مى برد و هم مقام والايش را خدشه دار مى سازد. و اين رويدادهاى تاسف بار چيزهايى نبود كه به بوته ى فراموشى سپرده شد يا از ميان برود، از اين رو بناگزير مى بايد فاطمه عليهاالسلام آنگونه كه تنها از درايت و شهامت او انتظار مى رود تجاوزكاران را بخاطر زشتى كردارشان تنبيه كند و حقايق تلخ و وحشتناكى را كه مى خواهند با دجالگرى و رياكارى پوشيده دارند، براى آگاهى عصرها و نسلها در تاريخ به ثبت برساند و اين كار در آن شرايط تنها از راه محكوم ساختن سياست زشت و ظالمانه ى آنان و نشان دادن انزجار عميق از عملكردشان ممكن بود.

به همين دليل بود كه بندهايى از وصيت روشنگرانه و تاريخ ساز آن بانوى آزاده نشانگر اين حقيقت بود كه او پس از غروب خورشيد جهان افروز وجود پدرش از آن بيدادگران سخت ناخشنود و خشمگين زيست و اين خشم و ناراحتى از سياست تجاوزكارانه ى حاكم، تا شهادت آن حضرت ادامه داشت و تا روز رستاخيز نيز ادامه خواهد يافت.

بر اين اساس است كه آن بانوى پرمعنويت و ژرف نگر، با تدبيرى بسيار هوشمندانه اجازه نمى دهد كه آن گروه بيدادگر در مراسم نماز و تشييع پيكر پاك و خاكسپاريش حضور يابند و اجازه نمى دهد كه بانيان ستم بر خاندان وحى و رسالت كنار آرامگاه منورش حاضر گردند و مزارش شناخته شود.

آرامگاه ناشناخته

از نظر شما خواننده ى گرامى گذشت كه فاطمه عليهاالسلام ضمن وصيت به امير مومنان، از جمله از آن حضرت خواست كه او را شبانه به خاك سپارد و آرامگاهش تا روز رستاخيز ناشناخته بماند.

اين تدبير حكيمانه و ستم ستيز و روشنگرانه بدين جهت انديشيده شد كه افكار و انديشه هاى همه ى مسلمانان حق جو و آزاده بويژه طواف كنندگان برگرد خانه ى كعبه و زائران حرم پيامبر و عاشقان امامان نور در بقيع را به بيدادى كه بر اسلام و خاندان پيامبر و نسلهاى آينده رفت، جلب كنند تا آنان پس از ورود به مدينه و پس از زيارت قبر پيامبر از قبر دخترش فاطمه بپرسند اما هرچه از آرامگاه او بپرسند و بجويند نه اثرى از آن بدست آورند و نه خبرى. و بدينسان با رويدادهاى تلخ و انحطاطآفرينى كه جاه طلبان پس از رحلت پيامبر پيش آوردند، آشنا شوند.

گامى ديگر در جهت تدبير حكيمانه ى او

آرى به همين دليل است كه قبر مطهر آن حضرت از آن روز تا كنون بخاطر ديدگاه هاى متفاوت مورخان و محدثان براى مسلمانان ناشناخته است.

برخى روايات به صراحت بيانگر آن است كه دخت فرزانه ى پيامبر را در بقيع به خاك سپردند و برخى ديگر نشانگر آن است كه در اطاق خويش به خاك سپرده شد. و آنگاه بر اثر توسعه ى مسجد پيامبر قبر مطهر دخت محبوبش نيز در مسجد قرار گرفت.

اگر ديدگاه دوم درست باشد، بايد پذيرفت كه آن صورت قبرهايى را كه امير مومنان در شب خاكسپارى همتاى گرانقدرش در بقيع ساخت، گامى ديگر در جهت تدبير حكيمانه و مبازه ى خستگى ناپذير فاطمه عليهاالسلام در جهت ناشناخته ماندن آرامگاهش بود، و بدان جهت بود كه بازيگران را به اشتباه افكند و نظر آنان را از آرامگاه حقيقى دخت فرزانه ى پيامبر به نقطه ى ديگرى متوجه سازد. و اگر براستى آن حضرت در بقيع هم به خاك سپرده شده باشد باز هم هدف او تامين است و قبر مطهرش تاكنون ناشناخته و مخفى مانده است.

در آن شب غمبار

به هر حال در آن شب غمبار قبرى براى آن زهره ى زهراء، آن خورشيد جهان افروز و آن لولو نورافشان، آماده شد و چهار تن از مردان هاشمى كه امير مومنان، «عباس » عموى پيامبر، «فضل» فرزند «عباس»، و فرد چهارمى بودند. گام به پيش نهاده و با قلبى سوزان و جانى لبريز از اندوه جانكاه آن پيكر مقدس را كه از فشار روزگار آب شده بود، بسوى قبر بردند.

امير مومنان وارد قبر همتاى بى نظير خود شد، چرا كه او به انجام رساننده ى وصيت و تدبيرگر امور دخت فرزانه ى پيامبر و سزاوارترين مردم به او بود آن حضرت با دلى از اندوه پيكر در هم شكسته ى پاره ى وجود پيامبر را گرفت و در آرامگاه ابدى اش خوباند و آن چهره ى نورافشانى را كه در هماره ى زندگى شامگاهان و بامدادان و ديگر اوقات و فرصتها، براى سجده گذاردن در برابر خدا به خاك نهاده شده بود، دگرباره بر خاك نهاد. آن چهره ى پرفروغى را كه پيامبر هر شامگاه پيش از آنكه به بستر برود بوسه باران مى ساخت...

آرى على با دلى سوزان و غمى جانكاه آن چهره ى ملكوتى را بر خاك نهاد، امانت گرانبهاى خويش را بر خاك سپرد و فرمود:

«يا ارض استودعك وديعتى، هذه بنت رسول الله.» هان اى زمين! اى تربت پاك و مقدس «فاطمه» اينك امانت گرانبهاى خويشتن را به تو مى سپارم. بدان! كه اين دخت فرزانه ى پيامبر است... و از ششمين امام نور آورده اند كه امير مومنان هنگامى كه پيكر پاك مادرم فاطمه را در آرامگاهش نهاد، فرمود:

بسم الله الرحمن الرحيم، بسم الله و بالله و على ملة رسول الله محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم. و آنگاه به پيكر مقدس «فاطمه» رو كرد و فرمود:

سلمتك ايتها الصديقة الى من هو اولى بك منى، و رضيت لك ما رضى الله تعالى لك. [ بيت الاحزان، ص 156. ] «هان اى صديقه»ام! اى بانوى بى همتا و شايسته كردارم!

اينك تو را به كسى مى سپارم كه از من به تو نزديكتر و شايسته تر است و بر آنچه خداى پر مهر براى تو بخواهد و بپسندد، از اعماق جان راضى هستم.» و آنگاه اين آيه ى شريفه را زمزمه كرد كه:

«منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى...» [ سوره 20، آيه 55. ] «ما شمايان را از خاك آفريديم و در آن بازمى گردانيم. و دگرباره (به هنگامه ى برپايى رستاخيز) شما را از آن بيرون خواهيم آورد.» حقيقت اين است كه نه هيچ خرد و انديشه ى والايى توان آن دارد كه حالت امير مومنان را در آن لحظات سخت و وصف ناپذير درك كند و ميزان امواج حزن و اندوه عميق و جانكاهى را كه بر قلب مقدس او فشار مى آورد و دريابد و نه هيچ قلم مى تواند آن شرايط غمبار را به تصوير كشد.

آرى او زهره ى زهراء و امانت گرانبهاى خويش را به خاك سپرد و خشتها را چيد، از قبر بيرون آمد و همراهان دلسوخته و اندوه زده اى كه ناظر وداع امير مومنان با پيكر مقدس دليرترين يار و ياور و پرشهامت ترين همراز و همسنگر خويش بودند، پيش آمدند تا با دلى پردرد خاك تيره را بر پيكر مطهر آن در گرانمايه ى رسالت بيفشانند...

/ 79