آيا با من سخن نمى گويى؟
و شما خواننده ى گرامى ديگر از سوز دل «فاطمه» و گريه او در آن لحظات دشوارى كه پدر گرانمايه اش را در آستانه ى رحلت نظاره مى كرد مگو و مپرس.فاطمه با اشكهاى ريزان پدر را مى خواند و مى گفت:پدر جان! جان «فاطمه» بقربانت ، پدر! سر و جانم به فدايت، آيا با من سخن نمى گويى؟ پدر جان! من به تو مى نگرم و مى بينم كه در آستانه ى فراق و پروازى، و سپاهيان مرگ را مى بينم كه بر گردت حلقه زده اند.پيامبر فرمود: آرى دخت فرزانه ام! لحظه جدايى است. سلام من بر تو باد.در «كشف الغمه» در اين مورد آورده است كه سپس پيامبر فرمود: دخت گرانمايه ام! تو پس از من مورد ستم قرار خواهى گرفت و ستمكاران تو را تضعيف خواهند نمود. هر كسى تو را بيازارد مرا آزرده است و هر كس به تو ستم روا دارد، به من ستم روا داشته است. هر كس به راه و رسم تو بپيوندد، به من و راه و رسم من پيوسته است و هر كس از راه و رسم تو جدا شود، از راه و رسم من جدا شده است و هر كس با تو انصاف ورزد، با من انصاف ورزيده است. چرا كه تو از من هستى و من از تو، تو پاره ى تن من و از روح من هستى.آنگاه فرمود: در بارگاه خدا از بيدادگران امت در مورد رفتارشان با تو شكايت خواهم كرد.پس از لحظاتى چند بناگاه على عليه السلام برخاست و گفت: «خداى پرمهر پاداش شما را در سوگ پيامبرتان افزون سازد، چرا كه خدا او را بسوى خويش برد.» اينجا بود كه صداى شيون و ضجه به آسمان برخاست... و آن روز بزرگترين و غمبارترين روز تاريخ بشر گرديد. دردناك ترين ضربات و صدمات بر قلبها و دلهاى باايمان فرود آمد و هيچ روزى شاهد آن همه اشك و اندوه و گريه نبود.آرى آن لحظات دردناك و بحرانى كه سخت ترين و غمبارترين روزهاى زندگى دخت فرزانه ى پيامبر بود، بدين گونه از راه رسيد. راستى خدا مى داند كه بر فاطمه در ان لحظات چه گذشت. بر آن قلب پرمهرى كه شيفته و شيداى پيامبر بود و مادر پدر... و آنگاه پدرش را آرام و بى حركت مى ديد كه روح بلند و شكوهبارش را فرشتگان به آسمانها برده اند و خود گويى آرميده است.فاطمه از ژرفاى جان ناله مى كرد و مى گفت:جان پدر! اى تو كه به پروردگار نزديك تر شده اى!جان پدر! اى عزيزى كه در بهشت برين جاى گرفته اى!جان پدر! اى گرانمايه اى كه خبر رحلت تو را به فرشته ى وحى داده ايم!جان پدر! اى بزرگى كه نداى دعوت پروردگارت را لبيك گفته اى! [ صحيح بخارى، ج 5، ص 15 ] سلام خدا و درود فرشتگانش بر تو باد... و در آن لحظات امير مومنان مى گفت:اى پيامبر خدا! و باران اشك مى باراند... و حسن و حسين ضجه مى زدند كه: اى نياى بزرگ! اى پيامبر خدا! [ المنتقى، ص 178. ] امير مومنان به غسل و حنوط و احترام به پيكر مقدس پيامبر برخاست و آماده ى نماز بر آن نازنين بدن مطهر گرديد و فاطمه از جمله نمازگزاران بر پيكر پاك پيامبر بود.گريه و شيون «فاطمه» تا هنگامى كه پيامبر را به روضه ى مقدس بردند و به امانت نهادند، ادامه داشت و آنگاه به خانه برگشت و بانوان مدينه بر گرد او گرد آمدند...او لب به سخن گشود و سپاس خداى را گفت و اين آيه را تلاوت كرد كه:«انا لله و انا اليه راجعون.» هان اى مردم پيام آسمان و وحى الهى قطع شد. و آنگاه در سوگ پدر گرانمايه اش شعرهاى جانسوزى خواند كه خواهد آمد و به يكى از ياران پيامبر فرمود: چگونه توانستيد بر آن پيكر خاك بيفشانيد؟...در «كشف الغمه» از پنجمين امام نور آورده اند كه: هيچ كس فاطمه عليهاالسلام را پس از رحلت پيامبر شادمان و خندان نديد تا جهان را بدرود گفت. و در روايتى ديگر آمده است كه: پس از رحلت پيامبر تنها يك بار آن هم تبسمى از فاطمه ديده شد. و از «عمران بن دينار» آورده اند كه:فاطمه پس از پيامبر خدا، در سوگ او همچنان سوگوار بود تا جهان را بدرود گفت.پس از رحلت پيامبر
در هر روز از روزگاران اين جهان، پدرانى از دنيا مى روند و دخترانشان در سوگ آنان مى نشينند و بر آنان اشك مى ريزند، اما گريه ها و سوگوارى ها بر اساس روابط دوستانه و علاقه و مهر حاكم در ميان پدران و فرزندان، گوناگون است و يكسان نيست.بسيارى از دختران هستند كه ميان آنان و پدرانشان چيزى جز رابطه ى پدرى و فرزندى حاكم نيست. از اين رو در مرگ پدر و در سوگ او تنها چيزى كه او را به سوگ نشانده است همان رابطه ى دخترى و پدرى است. اما برخى پدران و دختران نيز در گوشه و كنار جامعه ها و روزگاران يافت مى شوند كه رابطه ى ميان آنها، رابطه ى مهر و محبت و عشق و صفاست. اين پدران، كسانى هستند كه باران مهر و صفا را بر مزرعه ى وجود دخترشان فرو مى بارند و به او احترام مى كنند و مراقب هستند كه عواطف پاك فرزندشان جريحه دار نشود يا بر كرامت و شخصيت و هويت او خدشه اى وارد نگردد و در برابر اين پدرى و احساس مسووليت است كه آنان نيز از سوى دختران خويش تكريم و تقدير و احترام متقابل دريافت مى دارند و اينجاست كه روابط پدرى و فرزندى جنبه ى ديگرى به خود مى گيرد و آنگاه سوگ پدر در ژرفاى جان دخترش اثرى عميق مى نهد و قلب پرمهر و حق شناس او براستى دچار طوفانى از حزن و اندوه مى سازد.ما در سطور و صفحات گذشته موقعيت پرشكوه پيشواى بزرگ توحيد را در برابر دخت فرزانه و متفكرش فاطمه عليهاالسلام ترسيم نموديم و روشن شد كه مهر و محبت حاكم در روابط اين پدر والا و اين دخت نمونه و بى نظير، يك رابطه ى بى نظير معنوى و علمى و انسانى حقيقى، و فراتر از روابط پدرى و فرزندى بود.پيامبر در نظرگاه دخت فرزانه اش از موقعيت والا و جايگاه بلند و شكوه و معنويت وصف ناپذيرى برخوردار بود و در برابر، فاطمه عليهاالسلام نيز در گستره ى قلب مصفاى پدر بيشترين و بهترين موقعيت را از آن خود ساخته بود.«فاطمه» از يك سو، پدرش را نه تنها پدرى پرمهر و بى نظير، بلكه در همان حال پيامبر خدا و سالار پيام آوران و سفير الهى مى نگريست و همان گونه كه يك بانوى انديشمند و پروا پيشه به پيامبرش احترام مى گذارد و به شايسته ترين صورت از او تجليل و احترام به عمل مى آورد، آن پيشواى بزرگ را احترام مى نمود و در برابرش سراپا عشق و شور و شعور و شناخت واطاعت بود، و از سوى ديگر از آن جايى كه او دانشمندترين و متفكرترين بانو در جهان اسلام بود، از هر كس ديگر عظمت پيامبر را بيشتر و بهتر درك مى نمود. بر اين اساس است كه سوگ جانگداز و تكاندهنده ى رحلت پيامبر، آرامش و قرار و شكيبايى را از دخت پرمهر و انديشمندش سلب نمود. چرا كه او از عظمت فاجعه، از همه بيشتر آگاه بود و از حدود تاثير اين رخداد عظيم در كران تا كران هستى و روند جامعه و آينده ى امت و سرنوشت تاريخ و نسلهاى آينده از همگان آگاه تر بود.بجاست در اينجا به سخنان «فضه» يكى از ارادتمندان و شاگردان فاطمه عليهاالسلام كه از اندوه عميق او در سوگ پدرش خبر مى دهد، گوش سپاريم كه چنين گزارش مى نمايد:«هنگامى كه پيامبر خدا جهان را بدرود گفت، كوچك و بزرگ اندوهگين گشتند و همگى در سوگ او ناله سر دادند. اين مصيبت بزرگ بر دوستداران و نزديكان و ياران و خويشاوندان و بيگانگان نيز سخت گران آمد و همگى را ماتم زده ساخت و زن و مرد را گريان و نالان نمود. اما در ميان همه ى ياران و نزديكان، هيچ كس اندوه زده تر و گريان تر از دخت فرزانه ى پيامبر نبود.او بود كه اندوهش در سوگ پدر والامقامى چون پيامبر رحمت، هر روز تازه تر و افزونتر مى شد و گريه اش شدت مى يافت.هفتمين روز رحلت پيامبر بود كه هنوز نه تنها ناله جانسوز «فاطمه» فروننشسته و گريه اش آرام نگرفته بود، كه هر روز از روز پيش شدت بيشترى يافته بود. با فرارسيدن روز هشتم از فراق جانسوز پيامبر، دخت سرفرازش موج اندوه نهانى خويش را رهاساخت و تاب و تحمل جدايى از دست رفت. به همين جهت از خانه حركت كرد و بسوى تربت مقدس پيامبر به راه افتاد.فرياد جانسوزى از پرده ى دل بركشيد كه همه ى مردم را گرياند. زنان ازخانه ها بيرون ريختند و چراغها را خاموش نمودند تا چهره ى بانوان آشكار نباشد. همگى بسوى تربت پيامبر روان شدند و با او همراهى كردند. او اينگونه سوگوارى مى كرد و پدر را صدا مى زد: و ا ابتاه! و ا صفياه! و ا محمداه! و ا اباالقاسماه! و ا ربيع الارامل و اليتامى!من للقبلة و المصلى؟ و من لا بنتك الوالهة الثكلى؟...آه اى پدر پرمهر!آه اى برگزيده ى خدا!آه اى محمد!آه اى اباالقاسم!اى بهار بيوه زنان و يتيمان!چه كسى پس از شما در مسجد و نمازگاه مقدس تان نماز مى گذارد؟ و چه كسى از دخت اندوه زده و داغدارت پشتيبانى مى كند؟ آنگاه در حالى كه دامن لباسش به گامهايش مى پيچيد و به زمين مى افتاد و برمى خاست و از شدت گريه و باران اشك، جايى را نمى ديد تا كنار تربت پدرش پيامبر گام سپرد و خود را به آن تربت پاك و عطرآگين رسانيد.هنگامى كه رسيد، يك نگاهى به حجره افكند و چشمش به جايگاه اذان نماز افتاد، توان از دست داد و بيهوش شد.بانوان دور او را گرفتند و با شتاب و سرعت آب آوردند و بر چهره ى آن حوريه ى انسان نما افشاندند تا بهوش آمد و برخاست و فرمود: جان پدر! با رفتن تو قدرت و قوتم رفت، تاب و توانم به پايان رسيد، دشمنم شامان به شماتت من پرداخت و اندوه، اينك قاتل جانم شد.جان پدر! اينك «فاطمه»ات را بنگر كه تنها، سراسيمه و اندوه زده و سرگردان مانده است.جان پدر! صدايم فروكش كرده، پشتم شكسته، زندگى ام به تلخى گراييده و روزگارم تيره و تار شده است.جان پدر! پس از تو نه يار و مونسى براى تنهايى خويش مى يابم و نه چيزى كه بتواند جلوى سيلاب اشك ديدگانم را بگيرد و ناتوانيم را جبران كند.جان پدر! پس از شما فرود و صعود فرشته ى وحى و مكان «ميكائيل» و فرشتگان و نزول قرآن شريف، به پايان رسيد و ديگر همه چيز از آسمان قطع شد.جان پدر! پس از شما براستى اوضاع دگرگون گشت و درهاى اميد و آرزو به رويم مسدود گرديد.جان پدر! ديگر پس از شما دنيا برايم خوشايند نيست و تا هنگامى كه نفس مى كشم بر شما و در سوگ سهمگين تان گريه مى كنم. نه شور و شوقم بر شما پايان پذير است و نه اندوهم تمام خواهد شد. و اينگونه سرود:ان حزنى عليك حزن جديد ان حزنى عليك حزن جديد و فوادى والله صب عنيد... و فوادى والله صب عنيد...
قل صبرى و بان عنى عزائى قل صبرى و بان عنى عزائى بعد فقدى لخاتم الانبياء... بعد فقدى لخاتم الانبياء...
ماذا على من شم تربة احمد ماذا على من شم تربة احمد ان لا يشم مدى الزمان غواليا... ان لا يشم مدى الزمان غواليا...
اغبر آفاق السماء و كورت اغبر آفاق السماء و كورت شمس النهار واظلم العصران... شمس النهار واظلم العصران...