رهبرى از هم گسيخته - فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رهبرى از هم گسيخته

آرى حقيقت اين است كه اسلام و رهبى اسلامى و زمام امور جامعه، هنگامى كه به دست توانمند امير مومنان رسيد كه ديگر هم رشته ى پيوند و ريسمان استوارش بريده بود و هم ابعاد و جوانب آن در هم كوبيده شده و هم آن خوشنامى و بلندآوازگى و جاذبه اش به بدنامى و دافعه و حق كشى و بربريت آلوده شده بود. و با اين وصف هنگامى كه امير مومنان بپاخاست تا اين تباهى را براندازد و آثار آنها را با سازندگى و اصلاحگرى در همه ى ابعاد بزدايد و اسلام را به شاهراه حقيقى خويش بازگردانيده و لباس قداست و زيبايى و جاذبه اش را دگرباره بر اندامش بپوشاند، درست در اين شرايط بود كه جاه طلبان و طمع ورزان به قدرت و امكانات و امتيازخواهان حق ستيز، بر ضد او قيام كردند و شمشيرهاى ستم خويش را بر روى آن تبلور عدالت و آزادى كشيدند و آنگاه بود كه آتش جنگهاى خانمانسوز داخلى شعله ور گرديد و كشتارها پيش آمد كه ما اندكى از آن رويدادهاى فاجعه بار را در جلد اول تا سوم شرح نهج البلاغه آورده ايم كه با مراجعه به آنها حقايق بر شما خواننده ى عزيز روشن خواهد شد.

ادامه تفسير سخنان فاطمه

به هر حال بانوى بانوان در ادامه ى سخنان خويش فرمود:

«و لبان لهم الزاهد من الراغب» فاطمه عليهاالسلام همچنان شخصيت والاى همتاى زندگى اش، امير مومنان سخن مى گويد و خاطرنشان مى سازد كه اگر زمام رهبى پس از رحلت پيامب به كف باكفايت آن حضرت قرار مى گرفت از ارزشهاى مادى اين جهان براى خويش به اندكى قناعت مى ورزيد. به همان اندازه كه گرسنگى و تشنگى خويش و خاندانش را فرونشاند و به دين و دنياى جامعه خدمت كند و انگاه در اين شرايط بود كه براى عصرها و نسلها روشن مى شد كه پارسا و زاهد حقيقى كه ذره اى به ثروت و امكانات جامعه چشم طمع نمى دوزد كيست؟ و دنياطلب و دنياخواه كه ثروت و امكانات مردم را بسان شترى كه بر كشتزار سرسبز و پرطراوتى بزند و تمامى گياهان تازه را به معده ى خويش سرازير كند، كدام است؟ و بدينسان پارسا و دنياپرست از يكديگر بازشناخته مى شد.

«و الصادق من الكاذب» و نيز راستگويى كه در گفتار و عملكرد خويش راستى را برگزيده است از دروہردازى كه در لاف و گزاف گوييها و كارهايش راه نادرستى و فريبكارى را پيشه ساخته است، براى مردم حقجو شناخته مى شد. و آنگاه اين بخش از سخنان جاودانه ى خويش را با تلاوت اين آيه ى شريفه به پايان برد كه:

«و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض ولكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون.» [ سوره 7، آيه 96. ] اگر مردم شهرها ايمان آورده و پرواى خدا پيشه ساخته بودند و به يقين ما بركاتى از آسمانها و زمين بر روى آنان مى گشوديم، اما آنان تكذيب كردند و ما نيز (گريبان) آنان را به (كيفر) دستاوردشان گرفتيم. و راستى كه اين آيه ى شريفه چقدر با آن مجلس و مردم تناسب داشته و اين تمسك به آيه و تشبيه در سخن تاريخى فاطمه عليهاالسلام چقدر زيبا مى نمايد و حقيقت را روشن مى سازد!

دخت فرزانه ى پيامبر اين حقيقت را روشن مى سازد كه اگر براستى مردم مسلمان پيام خدا و سخن پيامبرش را در گزينش امير مومنان به خلافت گردن مى نهادند، بى هيچ ترديدى جهان براى آنان روح و ريحان و بسان بهشت پرطراوت و جاودانه مى گشت و زندگى جامعه ها وتمدن ها به شايستگى ها و ارزشهاى والاى معنوى و نعمتهاى گوناگون زندگى آراسته مى شد. اما دريغ و درد كه آنان راه مخالفت را در پيش گرفتند و ديگرى را بجاى آن بزرگمرد برگزيده ى خدا و پيامبر نهادند و با عصيان خويش دانسته و آگاهانه پيامبر را در عمل تكذيب كردند.

از اين رو بايد بزودى شاهد بدبختى ها و تيره روزى هايى باشند كه بر سر آنان فرود خواهد باريد و شايد براى ترسيم اين واقعيت بود كه دخت يگانه ى پيامبر در ادامه ى سخن خويش اين آيه ى شريفه را آورده كه:

«والذين ظلموا من هولاء سيصيبهم سيئات ما كسبوا و ما هم بمعجزين.» [ سوره 39، آيه 51. ] و كسانى از اين گروه كه ستم كردند، بزودى ثمره ى شوم آنچه مرتكب شده اند به آنان خواهد رسيد و آنان هرگز درمانده كننده (خداى توانا) نخواهند بود.

در آينده ى نزديك در مورد بدبختى ها و فجايع و مصيبتهاى تاسف بارى كه از رهگذر غصب خلافت و پذيرش رهبرى و زمامدارى كسانى جز خاندان وحى و رسالت بر سر جامعه فروباريد، بيشتر بحث خواهيم كرد.

«الا: هلم واستمع» و در نسخه ى ديگرى: «هلممن و استمعن» آمده است. كه بنا به عبارت نخستين سخن بانوى سرفراز گيتى جهانشمول است و خطاب به همگان و اگر فراز دوم را ملاك قرار دهيم، خطاب به زنان عيادت كننده اى است كه مى فرمايد:

«اينك بياييد و بشنويد...» «و ما عشت اراك الدهر عجبا» «و به هر اندازه در اين سرا زندگى كنى دنيا شگفتى هاى تازه اى به تو نشان خواهد داد.» شگفتيهايى كه هرگز به ذهن خطور نمى كند و به خاطر نمى گذرد.

«و ان تعجب فعجب قولهم» «اگر بر آنى كه شگفت زده شوى از گفتار اينان تعجب كن كه چه مى گويند.» اين جمله فرازى از جمله ى شريفه است كه اينگونه مى باشد:

«و ان تعجب فعجب قولهم ءاذا كنا ترابا ائنا لفى خلق جديد.» [ سوره 13، آيه 5. ] «اگر عجب دارى عجب از سخن آنان است كه (مى گويند) آيا هنگامى كه خاك شديم براستى در آفرينش جديدى خواهيم بود؟» فاطمه عليهاالسلام اين فراز از آيه ى قرآن را اقتباس فرموده و با سخنان روحبخش خويش آميخته است و پيامش اين مى باشد كه مردم از رويدادهايى شگفت زده مى شوند، در حالى كه بسيارى از آنها جاى شگفتى ندارند. اما در جامعه اى كه ما زندگى مى كنيم رخدادهاى عجيبى رخ مى دهد كه براستى درخور تعجب است چرا كه اين امور و رخدادها نه با مقررات دين خدا هماهنگ است و نه خرد سالم و وجدان آزاد و شعور انسانى. رخدادهايى كه با هيچ ملاك و معيار درستى هماهنگ نيست و تحت هيچ قاعده و قانونى نمى گنجد.

براى نمونه:

ليت شعرى الى اى سناد استندوا؟ و على اى عماد اعتمدوا؟ و باية عروة تمسكوا؟ و على اية ذرية اقدموا و احتنكوا؟ و اقعيت اين است كه مردم به پيامبر خدا گراييده و به آن حضرت اعتماد نموده و فرمان او را گردن نهادند و بر گفتار صادقانه ى او گوش جان سپردند و دستورات او را اطاعت نمودند چرا كه او فرستاده ى بزرگ خدا بود و با جهان برتر پيوند داشت و تمامى ويژگيها و شايستگى هايى كه باعث فرمانبردارى و ارادت و اطاعت مردم از او مى شد همه و همه بصورت فراوانى در وجود گرانمايه ى آن حضرت و گفتار و عملكرد و اخلاق و سيره اش موج مى زد و طبيعى بود كه مردم آگاه و سعادت خواه آن حضرت را بر خويشتن مقدم بدارند و جاى شگفتى هم در اين فرمانبردارى مردم از او نيست.

اما براستى جاى شگفتى بسيار است كه برخى از مردم پس از رحلت غمبار پيامبر به چنان انحطاط فكرى درغلطيدند كه زمام امور جامعه و دين و دنياى خويش را به دست عناصرى سپردند كه در آنان هيچگونه شايستگى و بايستگى و ويژگيهاى اين كار بزرگ به چشم نمى خورد!

آخر مردمى كه به پيامبر ايمان آورده و بر آن حضرت اعتماد كرده و به آن شايسته ترين انسان تمسك جستند و او را مقتداى خويش شناختند پس از اين اوج و رشد چگونه مى توانند خويشتن را قانع و وجدان خود را راضى سازند كه به زمامدارى و پيشوايى عناصرى تن دردهند كه به فاصله ى زمين تا آسمان و نور تا ظلمت و سياهى تا سفيدى و مشرق تا مغرب با هم فاصله دارند؟ بدينسان دخت گرانمايه ى پيامبر از انحطاط ناگهانى و يكباره ى آنان پس از رحلت پيامبر اظهار شگفتى مى كند و به همراه آن حضرت همه ى خردمندان گيتى و صاحبان وجدانهاى زنده و روانهاى برخوردار از اعتدال و توازن و جانهاى حق پذير نيز از چنين انتخابات ساختگى كه با همه ى مقياسها و معيارها و ميزان ها در تضاد بود، شگفت زده مى شوند!

«و باية عروة تمسكوا؟» در جامعه ى اسلامى و ميان مسلمانان ثابت است كه اين سخن جاودانه از پيامبر خداست كه فرمود:

«انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى اهل بيتى، و انكم لن تضلوا ما ان تمسكم بهما.» و پيام اين سخن جاودانه هم روشن است كه پيامبر به جامعه ى اسلامى فرمان مى دهد كه به كتاب خدا و خاندان گرانمايه ى او تمسك جويند و هر دو مشعل فروزان را فراراه خويش قرار دهند.

اينك شما خواننده ى حقجو بنگر كه اين گروه به كدامين ريسمان چنگ زده و بدان دست گرفتند و چسبيدند؟ «و على آية ذرية اقدموا و احتنكوا؟» آيا براستى اينان مى دانند كه فاطمه عليهاالسلام كيست؟ و آيا مى دانند كه جايگاه والاى اين نسل پاك و پرشرافت و ارجمندى كه بى هيچ ترديدى شريف ترين خاندان عصرها و نسلهاى بشرى بر روى زمين خدا مى باشد، كجاست؟ و آيا مى دانند كه منزلت و مقام اين خانواده چيست؟ براستى آيا اينان مى دانند كه در برابر خاندان وحى و رسالت چه كرده اند؟ آن خاندان گرانمايه اى كه خدا همگان را به دوستى آنان فرمان داد و فرمود:

«قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى.» [ سوره 42، آيه 23. ] آن خاندان گرانقدرى كه خدا فرمانبردارى از آنان را بر هر انسان باايمانى واجب ساخت و فرمود:

«اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم.» [ سوره 4، آيه 59 ] كسانى كه نقش والا و نجات دهنده ى آنان درست بسان كشتى نوح است كه هر كس بر آن نشست نجات يافت و هر آن كس كه از روى آن برتافت، به ورطه ى هولناك گمراهى و نگونسارى و نابودى درغلطيد.

كسانى كه هر كس آنان را دوست بدارد تو گويى خداى را دوست داشته و هر كس آنان را بيازارد، خداى را آزرده است و هر كس كينه ى آنان را در دل داشته باشد با خدا كينه توزى كرده است. و به خداى يكتا كه جز او خدايى نيست سوگند باد كه آنان خاندان پيامبر و نسل پاك او را اذيت كردند و به آن شايسته ترين خاندان، ستم و بيداد روا داشتند و آنان را با بدرفتارى خويش به خشم آوردند و بر حقوق و آزادى آنان تجاوز كردند و حرمتشان را شكستند و با اين سياست بيدادگرانه مردم را بر اذيت و آزار آن خاندان والا، جرات و جسارت بخشيدند و خداست كه ميان بندگانش داورى خواهد كرد.

اينك بايد پرسيد كه اين تجاوزكاران به دستور كدامين دين و آيين و طبق كدامين شريعت و قانون و به كدامين مجوز شرعى اين شيوه ى ظالمانه را در برابر خاندان وحى پيامبر اتخاذ كردند؟ ما كه نمى دانيم شايد آن گروه تجاوزكارى كه به چنين جناياتى دست يازيدند، بهانه هايى بسازند و دستاويزهايى بتراشند كه با تمسك بدانها بتوان اينگونه هتك حرمتها كرد، و آبروها و كرامتها را ريخت و اينگونه شقاوتها را مرتكب شد.

«لبئس المولى و لبئس العشير» فاطمه عليهاالسلام اين فراز را از قرآن شريف اقتباس فرموده است كه مى فرمايد:

«يدعوا لمن ضره اقرب من نفعه لبئس المولى و لبئس العشير.» [ سوره 22، آيه 13. ] كسى را مى خواند كه زيانش از سودش نزديكتر است. وه كه چه بد سرپرستى و چه بد دوست و دمسازى!! و بدينسان هشدار مى دهد كه آن كسى را كه براى زمامدارى برگزيده ايد بد سرپرست و زشت همدم و همراهى است و بد دوستى است كه براى زندگى برگزيده ايد.

«و بئس للظالمين بدلا» اين فراز نيز از قرآن اقتباس شده است كه مى فرمايد:

«و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه افتتخذونه، و ذريته اولياء من دونى و هم لكم عدو بئس للظالمين بدلا.» [ سوره 18، آيه 50. ] «استبدلوا- والله- الذنابا، بالقوادم و العجز بالكاهل.» آنان پيشگامان ما را رها ساخته و به سراغ دنباله ها رفتند و شانه را با دم معاوضه كردند. از جمله دانشهايى كه بر ديگر علوم بشرى نوعى برجستگى و پيشگامى دارد، دانش جامعه شناسى است. اين رشته ى مهم علمى از راز پيشرفتها و صعود جامعه ها، يا انحطاط و سقوط آنها بحث مى كند. عوامل ناتوانى ملتها يا علل اقتدار آنها را بازمى گويد، از صلاح و شايستگى يا تباهى و فساد آنها و نيز ثمره ى اين صلاح و فساد پرده برمى دارد.

اين دانش اجتماعى بر آن است كه از مهم ترين وسايل و موثرترين عواملى كه در سوق دادن جامعه ها و تمدن ها بسوى شايستگى و ناشايستگى و صلاح و فساد، نقش سرنوشت سازى دارد و فرجام پيروزمندانه يا ذلت بار مردم را رقم مى زند، دو تشكيلات مهم جامعه و دو گروه گرداننده ى اين تشكيلات اند؛ يكى تشكيلات سياسى و هيئت حاكمه و دولت مردان و ديگر تشكيلات مذهبى و دانشوران دينى.

به همين دليل هم پيامبر خدا فرمود:

«طائفتان من امتى اذا صلحتا صلح الناس، و اذا فسدتا فسد الناس: العلماء و الامراء.» دو گروه در ميان امت من هستند كه با صلاح و شايستگى آنان جامعه و مردم راه شايستگى و صلاح در پيش خواهند گرفت و با فساد و تباهى آنان همه به تباهى در خواهند غلطيد. و آن دو گروه عبارتند از دانشوران دينى و زمامداران جامعه. و مى دانيم كه در آن روزگار تيره و تارى كه حقوق خاندان وحى و رسالت پايمال گرديد و نداى حق طلبى و ستم ستيزى فاطمه عليهاالسلام جهان را پر كرد، دو تشكيلات سياسى و مذهبى يكى بودند و در كنار هم.

فردى كه خويشتن را جانشين پيامبر مى شمرد و هم رياست دولت را در دست داشت و هم رياست مذهبى را يدك مى كشيد، هم ناخداى كشتى سياست بود و هم سكاندار كشتى دين و مذهب، تدبير امور و تنظيم شئون هر دو تشكيلات را در دست داشت.

ما در روزگار خويش يا در گذرگاه قرون و اعصار، ملتهاى متمدن و بافرهنگ و پيشرفته اى را مى يابيم كه به اوج قله ى كمال و تعالى پركشيده و در تمامى ميدانهاى زندگى به پيشرفت تحسين برانگيز و خيره كننده اى نايل آمدند و با تعمق درمى يابيم كه راز مهم اين پيشرفت و ترقى آنان زمامداران مترقى آنهاست كه راه هاى پيشرفت و وسايل آن را براى آنان فراهم آوردند و با آموزشهاى شايسته و بايسته ى خويش جامعه را پروراندند و نيرو بخشيدند و با رهبرى و درايت و تشويق و تقدير، آنان را به كار و تلاش و ابتكار و ترقى، شجاعت و جسارت بخشيدند. و نيز ملت هاى عقب افتاده و از هم گسيخته اى را در چشم انداز خويش مى يابيم كه آفت جهل و فقر، بيمارى و ذلت، نگونسارى و سستى، برهنگى و جنايت و ديگر ضدارزشها، سايه ى شوم خويش را بر سر آنان افكنده است و هنگامى كه تعمق مى كنيم و مى بينيم اين جامعه ها نيز در حقيقت قربانى بى هدفى و بى كفايتى و عدم احساس مسووليت سردمداران و رهبران تبهكار و بى لياقت خويش اند. چرا كه مردم بر راه و رسم زمامداران جامعه ى خويش اند.

«الناس على دين ملوكهم» به هر حال بانوى بانوان در ادامه ى سخنان تاريخى خويش سخن را به راز صعود و سقوط جامعه ها و تمدن ها سوق داد و فرمود:

«استبدلوا- والله- الذنابا بالقوادم» مى دانيم تشبيه در سخنورى نقش شگرف و اثرگذارى عجيبى در دلها دارد و روح و پيام و مفهوم سخن گوينده را بطور روشن در دسترس انديشه شنونده قرار مى دهد و دريافت آن را آسان مى سازد.

به همين جهت دخت گرانمايه ى پيامبر جامعه اسلامى را به يك پرنده، و رهبرى آن را به بالهاى آن پرنده تشبيه مى كند كه اين پرنده، جز به كمك دو بال خويش نمى تواند به پرواز درآيد و مى دانيم كه بال پرنده از پرهاى بزرگ و دهگانه اى تشكيل شده است كه در فرهنگ عرب به آنها «قوادم» مى گويند و در پوشش اين پرهاى دهگانه ى بزرگ ده پر كوچك قرار دارد كه به آنها «خوافى» مى گويند و در دم پرنده نيز پرهايى است كه «ذناب» نام دارد.

پرهاى «قوادم» در حقيت وسيله ى اصلى و مهم پرواز پرنده اند و هيچ پرنده اى جز به كمك آنها نمى تواند در سينه ى آسمان پركشد. چرا كه «قوادم» نقش موتورهاى پرقدرت را دارند كه در زير بالهاى يك هواپيما قرار دارد و به او امكان مى دهد تا از زمين برخيزد و بسوى آسمان پركشد و در فضا به پرواز درآيد.

/ 79