ادامه ى خطبه - فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

«و السنة عن ظلامتى» و اين سستى و سهل انگارى از دادخواهى من چرا؟ و اژه ى «سنة» به كسر سين به مفهوم چرت و سستى آغاز خواب است. و واژه ى «ظلامه» حقوق پايمال شده، بوسيله ى ظالم است كه صاحب حق در برابر ظالم با قامتى برافراشته ايستاده و حقوق خويش را مى خواهد.

فاطمه عليهاالسلام در اين فراز از سخن تاريخى خويش سكوت مرگبار «انصار» دربرابر ستم حكومت را كه به يارى و همراهى او برنمى خيزد به «سنة» يا چرت زدگى كه مقدمه ى خواب گرانى است و در آن شرايء دستگاه شعور و دريافت انسان تعطيل مى گردد، تعبير مى كند.

چرا كه خواب در حقيقت بسان مرگ باطن و درون انسان و تعطيل شدن دستگاه شعور و دريافت و حواس چندگانه و ركود عواطف و احساسات درونى است.

«اما كان رسول الله صلى الله عليه و اله و سلم ابى يقول: المرء يحفظ فى ولده؟» «آيا نه اينكه پدرم پيامبر خدا بود كه مى فرمود: حرمت و شكوه هر شخصيت بزرگى در مورد فرزندانش رعايت مى شود؟» آرى كرامت و عظمت انسان به وسيله ى رعايت كرامت و حقوق و حرمت خاندان و فرزندانش رعايت مى گردد و اين درست است كه گفته اند: «لاجل عين الف عين تكرم» «بخاطر يك چشم هزار چشم مورد احترام قرار گرفته و عزيز داشته مى شود.» آيا پيامبر پدر گرانقدر من نيست؟ و آيا من دخت يگانه ى او نيستم؟ آيا بر شمايان لازم نيست كه موقعيت مرا به احترام مقام والاى پدرم گرامى داريد و نگذاريد حقوق و امنيت من پايمال شود؟ و در نسخه ى ديگرى «اما كان لرسول الله ان يحفظ فى ولده» آمده است.

آيا پيامبر درخور آن ارجمندى و والايى نيست كه با رعايت حرمت فرزندانش حرمت او حفظ شود؟ «سرعان ما احدثتم» «چقدر به سرعت اين شرايط زشت و ظالمانه را پديد آورديد؟!» فاطمه عليهاالسلام از اين چرخش سريع آنان كه با فاصله ى ناچيز از رحلت پيامبر به سرعت به انحطاط روى آورده و دست به چنين تجاوز و حق كشى در مورد خاندان وحى و رسالت يازيدند، اظهار تعجب و شگفتى مى كند؟!

«و عجلان ذا اهالة» «و چه با سرعت و شتاب آب از بينى و دهان اين بزنحيف سرازير گشت!» اين بند از سخن به مثالى اشاره مى كند كه در فرهنگ عرب داستانى دارد و آن اين است كه مردى گوسفندى نحيف و ريز داشت كه آب بينى اش فرو مى چكيد. از او سوال شد كه اين ديگر چيست؟ در پاسخ گفت: «سرعان ذا اهالة» منظور از واژه ى «اهاله» پيه يا پيه آب شده است و اين كلمه هنگامى بكار مى رود كه فرد از رخدادى پيش از رخدادن آن گزارش دهد. و منظور از اين جمله ى فاطمه عليهاالسلام اين است كه:

شمايان پس از رحلت پيامبر با شتاب تمام بر ضد ما خاندان وحى و رسالت نقشه كشيديد و اين توطئه را بسرعت پياده كرديد.

«و لكم طاقة بما احاول» «و شمايان توان و نيروى لازم براى يارى من، در راه كسب حقوق پايمال شده ام را داريد.» «و قوة على ما اطلب و ازاول» «و توان و امكانات آنچه من در انديشه ى احياى آن هستم، در اختيار شماست.» شما از حمايت من در راه احياى حقوق پايمال شده ام ناتوان نيستيد. پس بهانه ى شما و عذرتان براى سكوت در برابر ستم و تجاوز چيست؟ و اين سستى و عدم احساس مسووليت چرا؟ «اتقولون مات محمد» آيا مى گوييد كه محمد صلى الله عليه و اله و سلم جهان را بدرود گفت و به همراه او، دين، كرامت، و حرمت و حقوق او نيز رفت؟ آيا با رحلت او مفاهيم و ارزشهاى نمونه و والاى انسانى و اسلامى نيز تمام شد؟ و جو جامعه براى هر عمل ظالمانه اى مناسب شد؟ براستى آيا اين طرز تفكر ارتجاعى و ضداسلامى است كه شما را بر ضد خاندان وحى و رسالت جسور و بى باك ساخته است؟ «فخطب جليل» اين فاجعه اى است سهمگين.

آرى رحلت جانسوز پيامبر رخدادى بزرگ است، چرا كه رحلت قهرمانان بزرگ هماره ى رويدادى تكاندهنده و سهمگين است و براى جامعه ها و تمدنها خسارتى عظيم. و در نسخه ى ديگرى چنين آمده است:

«اتزعمون مات رسول الله صلى الله عليه و اله و سلم ايتم دينه ها ان موته لعمرى خطب جليل.» آيا چنين مى پنداريد كه پيامبر رحلت كرد آن پيشواى آسمانى رخدادى عظيم بود اما با رحلتش راه و رسم او نخواهد رفت و جاودانه خواهد ماند.

آنگاه دخت يگانه ى پيامبر در وصف سهمگينى فاجعه ى غمبار رحلت پيامبر و بزرگى و تاثرانگيزى اين رويداد غمبار در قلمرو دلها و جانها پرداخت و فرمود:

«استوسع وهنه» «فاجعه ى رحلت آن حضرت و شكافى كه سوگ او ايجاد كرد در نهايت گستردگى است.» همانند دژى كه شكاف آن گسترش يابد. و در نسخه ى ديگرى: «استوسع وهيه» آمده است. و استنهر فتقه» «شكاف خوردگى آن دهان گشوده و بسيار باز است.» بسان نيزه اى كه شكاف زخم و بريدگى را در بدن انسان گسترده مى سازد.

«و انفتق رتقه» «و نقاط دوخته شده، شكافته است.» نقاطى كه با وجود آن حضرت التيام يافته بود، اينك با فاجعه ى رحلت آن حضرت دگرباره شكافته و باز شده است.

يادآورى مى گردد كه ضماير سه گانه در سه واژه ى «وهنه»، «فتقة» و «رتقه» به «خطب» برمى گردد كه بيانگر رحلت پيشواى بزرگ توحيد است.

«و اظلمت الارض لغيبته» «كران تا كران زمين با غروب خورشيد وجود او در تاريكى فرورفت.» اين واقعيت است كه خورشيد جهان افروز پيامبر كانون نورافشانى بود كه زمين و همه ى پديده هاى گوناگونى كه بر روى زمين پراكنده اند، و نيز انسانها، از آن نور و روشنايى مى گرفتند و با غروب غمبار وجود آن حضرت از اين سرا، زمين تيره و تار گرديد.

در قرآن شريف نيز به آيات بسيارى مى توان برخورد كه از پيامبر به واژه ى مقدس «نور» تعبير مى كند كه يك نمونه ى آن اين آيه ى شريفه است كه:

«قد جائكم من الله نور و كتاب مبين.» [ سوره 5، آيه 15. ] «... و از جانب خدا نور و كتابى روشن و آشكار بر شما فرود آمده است.» «و كسفت النجوم لمصيبته» «و ستارگان در سوگ رحلت غمبار او بى فروغ شدند.» مى دانيم كه نور و روشنايى موجود كه بر چهره ى ماه و ستارگان خودنمايى مى كند، چيزى جز انعكاس نور خورشيد بر روى ماه و ستارگان نيست. از اين رو آنگاه كه نور خورشيد، اين كانون حرارت و روشنايى رو به زوال نهد، ستارگان بى فروغ گرديده و به خاموشى مى گرايند.

«و اكدت الامال» «و اميدها و آرزوها به ياس و نااميدى گراييد.» آرى اميدها و آرزوهايى كه به وجود گرانقدر پيامبر بسته بود، با رحلت آن حضرت به نا اميدى گراييد. و درست در چنين شرايطى است كه گفته مى شود:

اميدها به نااميدى و آرزوها به ياس گراييد.

«و خشعت الجبال» «و كوه ها فروريخت.» آرى كوه ها از شدت و سهمگينى اين فاجعه به لرزه درآمد و از هم پاشيد، چرا كه رويدادها و حوادث سخت و هولناك در جمادات نيز اثر مى گذارند.

قرآن شريف در اين مورد مى فرمايد:

«لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشية الله.» [ سوره 51، آيه 21. ] اى پيامبر! اگر اين قرآن را بر كوه فرومى فرستاديم، از خوف خدا آن را ترسيده و شكاف خورده مى نگريستى...

«و اضيع الحريم» «و احترام و حرمت حريم ضايع شد.» و اژه ى «حريم» به چيزى گفته مى شود كه انسان از آن دفاع نموده و در راه آن پيكار مى كند و در اينجا منظور از آن، عترت پاك پيامبر است.

آرى پس از رحلت پيامبر، حريم آن حضرت به شدت مورد بى حرمتى قرارگرفت و حقوق و امنيت و احترام آن هتك شد.

«و ازيلت الحرمة عند مماته» «و حرمت آن بزرگوار به هنگامه ى رحلت نيز ناديده گرفته شد.» «فتلك- و الله- النازلة الكبرى و المصيبة العظمى» «و اين مصيبت به خداى سوگند مصيبتى بزرگ و سهمگين ترين رويداد بود.» چرا كه مصيبت رحلت بزرگان و شايستگان براستى بزرگ است و هرگاه شعاع نورافشانى و عظمت يكى از آنان بيشتر باشد، فاجعه ى رحلت او براى جامعه و مردم مصيبت بارتر و فاجعه آميزتر است و از آنجايى كه پيامبر گرامى شريف ترين مخلوقات و بزرگترين انسانها و پاكترين پديده هاى هستى بود، بطور طبيعى رحلت غمبار او نيز سهمگين ترين رخداد و بزرگ ترين مصيبت براى جهان و جهانيان بود.

«لا مثلها نازلة» «رويدادى همانند آن نخواهد بود.» آرى در كران تا كران جهان هستى رويداد مصيبت بارى بسان رحلت تكاندهنده ى پيامبر نمى توان يافت، چرا كه در جهان هستى بسان او وجود ندارد.

«و لا بائقة عاجلة» «و مصيبت جانسوزى، در اين جهان به پايه ى آن نخواهد رسيد.» چرا كه تنها رويداد سهمگينى كه ممكن است در اين جهان از رويداد رحلت پيامبر سهمگين تر باشد، برپايى رستاخيز خواهد بود و بس.

امير مومنان در وصف اين فاجعه ى بزرگ فرمود: مصيبت و فاجعه اى كه از رحلت پيامبر بر من فرود آمد به گونه اى سهمگين بود كه به گمان من اگر بر كوه هاى سر به آسمان ساييده و استوار، چنين سنگينى و فشارى وارد مى شد، نمى توانستند زير آن بار سنگين قامت برافراشته دارند.

من در آن شرايط مى ديدم كه مردمى از خاندانم به گونه اى تاب و توان از كف داده اند كه نمى توانند غم و اندوه خويش را كنترل كنند و خود را نگاه دارند و بر اين فاجعه اى كه بر آنان فرود آمده است توان تحمل داشته باشند، چرا كه فشار مصيبت و موج اندوه و جزع، شكيبايى شان را به پايان برده و دستگاه خرد و تصميم گيرى آنان را متزلزل ساخته و ميان دستگاه دريافت و ابلاغ سخن گفتن و شنيدن آنان اين مصيبت عظيم، حايل شده است.

«اعلن بها كتاب الله- جل ثناوه- فى افنيتكم» «اين مصيبت را كتاب خدا كه در خانه هاى شما به صورت هاى گوناگون تلاوت مى گردد، براى همه اعلان كرد. همان تلاوت آياتى كه شامگاهان و بامدادان در خانه و مسجد با صداى بلند و يا آهسته طنين انداز است و از مصيبت رحلت آن حضرت خير مى دهد.» و در نسخه ى ديگرى «فى قبلتكم» آمده است كه منظور مسجد يا نمازخانه اى است كه در آنجا قرآن شريف تلاوت مى گردد.

«فى ممساكم و مصبحكم» «و در نشست هاى شامگاهى و بامدادى شما...» شما پس از رحلت او بامدادان و شامگاهان آياتى را مى شنويد كه تلاوت مى شود و از سوگ او حكايت دارد.

«هتافا و صراخا» و اين گزارش از رحلت پيامبر به وسيله ى تلاوت آيات به صورت هاى گوناگون است. گاه با صداى رسا و گاه با صداى آهسته.

«و تلاوة و الحانا» گاه با خواندن سريع و زمانى با تلاوت آرام.

«و لقبله ما حل بانبيائه و رسله، حكم فصل، و قضاء حتم.» اين فرمان قطعى و سرنوشت پاينده اى است كه پيش از او بر همه ى پيامبران و فرستادگان خدا فرود آمده، قانون جهانشمول مرگ كه بر همه ى پيامبران فرود آمد، از قوانين قطعى و ترديدناپذيرى است كه آفريدگار هستى بر همه ى موجودات زنده و انسانها مقرر فرموده است. مرگ سنت و قانون خداست كه همه ى بندگان او از انسانهاى عادى گرفته تا پيامبران را شامل مى شود و همه سرانجام به سوى او بازخواهند گشت. و آنگاه فاطمه عليهاالسلام به اين آيه ى شريفه استدلال كرد كه:

«و مامحمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزى الله الشاكرين...» [ سوره 3، آيه 144. ] «و محمد، جز فرستاده اى نيست كه پيش از او هم پيامبرانى آمدند و درگذشتند؛ آيا اگر او جهان را بدرود گويد يا كشته شود، شما از عقيده ى خويش برمى گرديد؟ هر كس از عقيده ى خويش بازگردد، هرگز زيانى به خدا نمى رساند و خداوند بزودى سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.» فاطمه عليهاالسلام بدان جهت بر اين آيه ى شريفه استدلال كرد تا روشن سازد كه محمد برترين پيامبر خدا بود كه پيش از او نيز پيام آوران بسيارى آمدند و رسالت خويش را ابلاغ كردند و رفتند. از اين رو پديده ى مرگ و رحلت نبايد در مورد او شگفت انگيز بنظر برسد، بلكه اين سنت و قانون پاينده و جهانشمول خداست و سيره و روش او با ديگر پيامبران نيز همين گونه بوده است. و نيز روشن سازد كه با رحلت پيامبر اين تصور باطل جان گيرد كه پس از او شريعت و سنت او نيز پايان مى پذيرد و شرافت و حرمت او نيز مى توان مورد اهانت و هتك حرمت قرار داد.

«افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم؟» اگر خدا او را از اين سرا به سراى باقى برگزيد و جان را بدرود گفت و يا دشمنان حق ستيز او را به شهادت رساندند، شما مومنان بايد به واپسگرايى روى آوريد و پس از ايمان به كفر بازگرديد؟ در آيه ى شريفه، ارتداد به ارتجاع و واپسگرايى معنا شده است.

«و من ينقلب على عقبيه...» «و هر كس واپسگرايى را در پيش گرفت و مرتد شد هيچ زيانى به خدا نمى رساند، بلكه به خودش زيان مى رساند و خداى حق شناس، پاداش سپاسگزاران را خواهد داد.»

ادامه ى خطبه

ايها بنى قيلة! ااهضم تراث ابيه؟ و انتم بمراى منى و مسمع و منتدى و مجمع؟ تلبسكم الدعوة و تشملكم الخبرة و انتم ذوو العدد و العدة و الاداة و القوة، و عندكم السلاح و الجنة، توافيكم الدعوة فلا تجيبون، و تاتيكم الصرخة فلا تغيثون (تعينون)؟ و انتم موصوفون بالكفاح، معروفون بالخير و الصلاح، و النخبة التى انتخبت و الخيرة التى اختيرت.

قاتلتم العرب، و تحملتم الكد و التعب، و ناطحتم الامم و كافحتم البهم، لا نبرح او تبرحون، نامركم فتاتمرون، حتى اذا دارت بنا رحى الاسلام و در حلب الايام، و خضعت نعرة الشرك، و سكنت فورة الافك، و خمدت نيران الكفر، و هدات دعوة الهرج، و استوثق (استوسق) نظام الدين!

فانى حرتم بعد البيان؟ و استرتم بعد الاعلان؟ و نكصتم بعد الاقدام؟ و اشركتم بعد الايمان؟ «الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدوكم اول مرة اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مومنين.» [ سوره توبه، آيه 13. ] الاقد ارى ان قد اخلدتم الى الخفض، و ابعدتم من هو احق بالبسط و القبض، هو خلوتم الى الدعة و نجوتم من الضيق بالسعة، فمججتم ما وعيتم، و دسعتم الذى تسوغتم.

«فان تكفروا انتم و من فى الارض جميعا فان الله لغنى حميد.» [ سوره ابراهيم، آيه 8. ] الا: قد قلت ما قلت على معرفة بالخذلة التى خامرتكم و الغدرة التى استشعرتها قلوبكم، و لكنها فيضة النفس، و نفثة الغيض (الغيظ) و خور القنا و بثة الصدر و تقدمة الحجة.

/ 79