اما چگونه؟ - فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اما چگونه؟

اما راستى آنان رفتند تا از چه چيزى عذرخواهى كنند؟ از اين گناه بزرگ كه در خانه هاى خويش خزيدند و دست يارى و پشتيبانى از خاندان وحى و رسالت برداشتند؟ گويى اين تيره بختان چيزى از حقايق را نمى دانند و رويدادهاى فاجعه بارى را كه در جهت انحطاط جامعه و نابودى دين خدا رخ داده است، نمى شناسند!! در روز غدير كه تنها هفتاد روز پيش از حلت پيامبر بود، گويى هرگز اينان نبودند كه با امير مومنان دست بيعت دادند و به فرمان خدا و پيامبرش تعهد سپردند كه تدبير امور و تنظيم شئون دين و دنياى جامعه را پس از پيامبر به كف باكفايت آن حضرت سپارند!

گويى هرگز سخنان روشنگرانه و حق طلبانه و ستم ستيز فاطمه عليهاالسلام در مسجد پدرش پيامبر و مناظره ى آن حضرت با رئيس دولت غاصب و مهاجرين و انصار به گوش آنان نخورده است! گويى هرگز ناله ى دردمندانه برترين بانوى جهان هستى را در آستانه ى درب خانه اش كه مورد يورش دژخيمان دولت غاصب قرار گرفت، نشنيده اند!! و گويى هرگز در مدينه حضور نداشتند و بطور كلى چيزى از رويدادهاى غمبار را نمى دانند!

گويى هم اكنون حقيقت را در يافته و واقعيت را شناخته اند كه با عذرهاى پوچ و حقارت بار و پوزش هاى سرد و خنك خويش به خانه ى بانوى سرفراز گيتى شتافته و از او عذرخواهى مى كنند!!

به هر حال آن مردنمايان به خانه ى دخت فرزانه ى پيامبر آمدند و گفتند:

«يا سيدة النساء لو كان ابوالحسن ذكر لنا هذا الامر من قبل ان نبرم العهد و نحكم العقد لما عدلنا عنه الى غيره.» «هان اى سالار بانوان گيتى!

به خداى سوگند اگر امير مومنان پيش از آنكه ما پيمان ببنديم و به ديگرى دست بيعت بسپاريم، آنچه را شما فرموده ايد، با ما در ميان مى نهاد، هرگز او را رها نساخته و بسوى ديگرى نمى رفتيم و با ديگرى به عنوان خلافت بيعت نمى كرديم.» شما خواننده ى گرامى يك بار ديگر اين بهانه هاى پوچ و عذرتراشى هاى كودكانه و بى مقدار را از نظر بگذران و منصفانه بگو كه اينها با كدامين معيار عقلى و فكرى و دينى سازگار است؟ نگارنده نمى داند كه امير مومنان وظيفه داشت كدامين حقيقت ناگفته را بر اين بهانه جويان بيان كند؟ و كدامين واقعيت را بخاطر خطير آنان بياورد؟ آيا خداى جهان آفرين به آنان نفرمود كه:

«انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يوتون الزكوة و هم راكعون؟ » [ سوره 5،آيه 55. ] آيا براستى اينان نشنيدند كه پيامبر گرامى در روز جاودانه ى غدير بارساترين نداى خويش فرمود كه:

«من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله.» هان اى مردم! هر كس مرا سرپرست و مقتداى خويش مى نگرد، بايد بداند كه از اين پس «على» نيز سرپرست و مقتداى اوست. و آنگاه نيايشگرانه فرمود:

«بار خدايا! هر آن كس كه او را دوست بدارد تو دوستش بدار و هر آن كس كه او را دشمن بدارد تو او را دشمن دار، هر كس او را يارى كند، ياريش كن هر كس از يارى او دست كشد تو نيز از يارى چنين كسى دست بردار.» و آيا اينان آيات بسيارى را كه پيرامون شخصيت والاى امير مومنان فرود آمده و روايات فراوانى را كه خود از زبان مبارك پيامبر در مورد شكوه و عظمت و امامت و ولايت راستين آن حضرت صادر شده، و به صراحت و روشنى حق جويان و درستكاران را مشعل فراراه است نشنيده و نديده بودند؟ با اين بيان امير مومنان مى بايست چه نكته ى جديدى را براى آنان بيان مى فرمود؟ آيا براستى نكته اى پوشيده مانده بود يا نامعلوم مى نمود تا نيازى به بيان و يادآورى باشد؟ يا آن حضرت آنان را از حقيقت نامعلوم آگاه سازد؟ از همه ى اينها كه بگذريم بايد پرسيد كه آيا امير مومنان همان روزى كه بدست تجاوزكاران حاكم دستگير گرديد و او را از خانه ى خويش به مسجد پيامبر بردند تا از او بيعت بگيرند، آيا همان جا با باران دليل و برهان و مناظره ها و بحث هاى گوناگون حقايق را روشن نساخت؟ آيا اين حضرات آن سخنان روشنگر امير مومنان را نشنيده و بدانها آگاهى نيافته و آنان را درنيافته بودند؟ به علاوه شما خواننده ى گرامى به چگونگى عذرخواهى آنان و بهانه جوييهاى سخيف شان نظاره كن كه مى گويند:

اگر امير مومنان پيش از انكه ما پيمانى برقرار سازيم و با ديگرى بيعت كنيم، اين حقايق را با ما در ميان مى نهاد، بطور قطع با او بيعت مى نموديم و دست بيعت به دست ديگرى مى نهاديم.

سبحان الله! آيا شمايان با امير مومنان عهد نبسته بوديد؟!!

آيا در روز غدير با آن حضرت پيمان استوار در مورد رهبريش به فرمان خدا و پيامبر برقرار نساخته و دست بيعت به عنوان سرپرست جامعه ى اسلامى پس از پيامبر، به دست او ندايد؟ آيا آن روز خدا و پيامبر او را به باد استهزا گرفته بوديد و بازى مى كرديد؟ شگفتا كه از ديدگاه شما شكستن آن عهد و زير پانهادن آن پيمانى كه به دستور خدا و پيامبرش آن را بستيد و استوار ساختيد، رواست اما اينك پيمان و بيعت ظالمانه و ناروا كه انجام آن، تفسير و مفهومى جز پايمال ساختن پيمان آسمانى غدير را ندارد، از ديدگانتان پسنديده نيست و به غلط مى پنداريد كه تعاون به گناه و تجاوز لازم است.

آرى آنان به خانه ى دخت پيامبر به بهانه ى عذرخواهى شتافتند اما اينگونه و به اين بهانه هاى پوچ و بى محتوا و بافته هاى ميان تهى عذرخواهى كردند. به همين جهت «فاطمه» عليهاالسلام نيز دست رد بر سينه ى آن بازيگران زد و آنان را از خانه ى خويش راند و خروشيد كه:

«اليكم عنى فلا عذر بعد تعذيركم» از اينجا دور شويد و از اين پس با من سخن مگوييد كه هيچ عذرى پس از آن تقصيرتان نداريد و يقين داشته باشيد كه در همه ى اين رخدادهاى ظالمانه و انحطاطآفرين مسوول هستيد... و بايد در بارگاه خدا پاسخگوى اين فجايع باشيد. و اژه ى «تعذير» به مفهوم كوتاه آمدن در عذرخواهى است و واژه ى «معذر» به معناى كسى است كه مى پندارد در كارى معذور است و عذر قابل قبولى دارد در حالى كه در حقيقت اينگونه نيست. قرآن شريف مى فرمايد:

«و جاء المعذرون من الاعراب ليوذن لهم» [ سوره 9،آيه 90. ] شايد به منظور اين باشد كه پس از آن كوتاه آمدن در برابر باطل و بيداد و دست كشيدن از يارى حق و عدالت ديگر هيچگونه عذر و بهانه اى از شما پذيرفته نيست. چرا كه بهانه هاى شما چيزى از حقيقت به همراه ندارد.

«و لا امر بعد تقصيركم» و ما خاندان وحى و رسالت نيز پس از آن عهدشكنى و گناه و زبونى شما در دفاع از حق و عدالت و تنها نهادن ما در برابر ارتجاع و استبداد، ديگر با شمايان كارى نداريم. و بدينگونه بانوى بانوان پس از بيان حقايق و نشانگرى پوچى و ساختگى بودن بهانه ها و عذرخواهى هاى آن مردنمايان دنيادار و دنياطلب، آنان را از خانه ى خويش راند و رياكارى و بازيگرى آنان را به عصرها و نسلها نشان داد.

منابع اين خطبه ى تاريخى و انسان ساز

خواننده ى گرامى! جاى بسى افتخار است كه بخشى از ساعتهاى زندگى را به همراه شما، در آستانه ى سخنان جانبخش و انسانساز دخت فرزانه ى پيامبر و انديشمندترين بانوى جهان هستى كه آنها را در مسجد منور پيامبر و در خانه ى فرهنگ پرور خويش و در بستر بيمارى بيان فرموده بود، گذرانديم. و بى ترديد در اين نگرش حقايق فراوان و واقعيت هاى بسيارى كه در كران تا كران سخنان ارزشمند و روشنگرانه ى آن حضرت موج مى زد، براى شما دوست عزيز روشن و آشكار گرديد.

نگارنده در بخشهاى گذشته ى كتاب برخى از منابع و مدارك سخنان ارجدار آن حضرت را كه در مسجد پيامبر روشنگرى فرمود، آورد.

اينك نيز بر آن است كه برخى از انبوه منابع و مدارك اين خطبه ى جانسوز و تاريخى را كه دخت يگانه ى پيامبر بر زنان مهاجر و انصار در بستر بيمارى و در آستانه ى شهادت ايراد فرمود، ترسيم نمايد.

ده نمونه از اين منابع و مدارك عبارتند از:

1- «معانى الاخبار»، جناب صدوق (متوفاى 381 ه) كه سند اين خطبه تاريخى را به «فاطمه» دختر سالار شهيدان حضرت حسين مى رساند.

2- و نيز همين عالم و محقق بزرگوار به سند خويش اين خطبه را از عمر فرزند امير مومنان مى آورد كه او از پدر گرانمايه اش على عليه السلام آورده است.

3- مرحوم «طبرسى» در «احتجاج» خويش اين خطبه را همانگونه كه از نظرتان گذشت آورده است.

4- مرحوم شيخ طوسى در «امالى» خويش آن را به سند خود از ابن عباس آورده است.

5- مرحوم «طبرى» در «دلائل الامامه» اين خطبه را به سند خويش از چهارمين امام نور حضرت سجاد عليه السلام آورده است.

6- مولف «بلاغات النساء» به سند خويش از «عطيه العوفى» اين خطبه را آورده است.

7- «ابن ابى الحديد» نيز در شرح خويش بر «نهج البلاغه امير مومنان» آن را از جوهرى آورده است.

9- «عمر رضا كحاله» در كتاب خويش «اعلام النساء» ج 4، ص 123، اين خطبه تاريخى را آورده است.

10- و مرحوم علامه نيز در بحارالانوار، ج 43 آن را ترسيم كرده است.

اتمام حجت بر دو گروه مهاجر و انصار

به نظر مى رسد مى بايد اين بخش از بحث ما، پيش از سخنان تاريخى دخت فرزانه ى پيامبر به زنان مهاجر و انصار، ترسيم مى گشت، اما بدان جهت كه دو سخن جاودانه ى بانوى بانوان پشت سر هم و در كنار يكديگر قرار گيرد بدينصورت تنظيم گرديد.

حركت هدفدار و خداپسندانه

و اقعيت اين است كه امير مومنان براساس طرح و برنامه ى حكيمانه اى حركت مى كرد، براساس طرحى كه هم بطور كامل با خرد و منطق صحيح و فرزانگى هماهنگ بود و هم در چهارچوب دين خدا و هماهنگ با مقررات آسمانى او.

از اين رهگذر است كه آن پيشواى فرزانه از فرصتهاى طلايى و درست، بهترين و شايسته ترين بهره ها را مى گرفت تا در درجه ى نخست حقوق پايمال شده ى خويش را بر همه ى حقجويان و آزادمنشان گيتى ثابت كند و در گام بلند دوم بر آن جامعه بحران زده و اتمام حجت نموده و خيرخواهانه و طبيبانه به مردم هشدار دهد و انحطاط و سقوطى را كه بخاطر واپسگرايى و تحول نامطلوب پس از رحلت پيامبر، سر راه آنهاست، به آنان نشان دهد و افزون بر اين دو هدف انسانى و والا، اين حقايق را در تاريخ به ثبت رساند تا عصرها و نسلهايى كه از آن پس تا روز رستاخيز خواهد آمد آنچه را روى داده است بنگرند و حق و عدالت و پيشاهنگان و پيشوايان آنان را از سردمداران باطل و بيداد بازشناسند.

امير مومنان با آگاهى بر اين واقعيت كه مردم به فراخوان خيرخواهانه و سخنان منطقى و دلسوزانه او پاسخ مثبت نخواهند داد، باز هم بر خود لازم مى ديد كه حجت را بر جامعه تمام كند و براى مردم روشن سازد كه جانشينى پيامبر گرامى حق قطعى و خدشه ناپذير اوست و آن را خدا و پيامبر براى آن حضرت مقرر داشته اند و او موظف است در صورت توان و همكارى جامعه سكاندارى دين و دنياى مردم را به كف باكفايت خويش گيرد و به تدبير امور و تنظيم شئون جامعه و ادامه ى راه و رسم پيامبر قيام كند. و نيز لازم مى ديد كه بر مردم روشن سازد كه بوستان «فدك» حق مسلم دخت فرزانه ى پيامبر است و براساس سياست بازى و بيدادگرى مصادره شده است.

با اين بيان امير مومنان جانشين راستين پيامبر گرامى است، خواه مرد حق را بپذيرند و جامعه در برابر آن وجود گرانمايه و نجات بخش سر فرود آورد يا اينكه مردم از در حق ناپذيرى درآيند و جامعه امامت آسمانى و الهى او را گردن ننهد و خويشتن را از آن مشعل فروزان نجات، محروم سازد. و نيز روشن است كه بوستانهاى «فدك» حق خدشه ناپذير دخت فرزانه ى پيامبر خدا بود، خواه حق او را پاس داشته و به او واگذارند يا با دجالگرى و فريبكارى مصادره اش كنند. و نيز واقعيت اين است كه فاطمه عليهاالسلام دخت يگانه ى پيامبر بود و در آن جامعه شخصيت شناخته شده و موقعيت ممتاز و جايگاه رفيعى داشت. با اين بيان بسيار بجاست كه چنين شخصيت برجسته و والايى، رنج و زحمت طاقت فرساى يارى همتاى گرانقدر خويش امير مومنان در راه اثبات حق و عدالت را، به جان بخرد و همه جا دوشادوش آن حضرت اين جهاد سترگ فكرى و دينى را پيش ببرد تا آن حضرت، حق خدشه ناپذير خويش و وى را از دستگاه استبداد بخواهد. و نيز جاى تعجب نخواهد بود كه اين بانوى فرزانه به همراه شوى گرانقدر و دو فرزند ارجمندش- كه سالار جوانان بهشت اند- حركت نمايد تا ضمن ديدار با ياران پدرش پيامبر و گفتگوى با آنان براى يارى حق و رويارويى با بيداد از آنان دادخواهى نمايد تا ديگر حجت بر همگان تمام شود و مردم در برابر خدا و تاريخ دليل و برهانى بر انحطاط و سقوطى كه در پيش بود و همگى زمينه آن را فراهم آورده بودند، نداشته باشند. و هرگز مدعى نشوند كه دچار ناآگاهى و يا آفت غفلت شديم، و امير مومنان كه سمبل حقيقت و تبلور دين بود چرا به سراغ ما نيامد تا حقايق را بر ما يادآورى نموده و ما را از خطرات سهمگينى كه سر راه بود آگاه سازد تا بدينوسيله ما حقيقت را از باطل و بيداد بازشناسيم و انتخاب كنيم؟ به همين جهت امير مومنان در جهت روشنگرى و مبارزه ى فكرى و جهاد عقيدتى و اتمام حجت بر همگان، همتا و همسنگر خستگى ناپذير خويش فاطمه عليهاالسلام را- كه بر اثر بيداد استبداد و يورش به خانه اش سخت صدمه ديده و توان حركت نداشت- بر مركب مى نشاند و فراتر از چهل روز بر بامداد آن گرانمايه ى عصرها و نسلها را به همراه دو فرزند ارجمندش به در خانه ى مهاجر و انصار مى برد تا خطر سهمگينى را كه در راه بود به آنان تفهيم كند و همه را براى نجات دين و كيان جامعه به مقاومت خداپسندانه فراخواند.

دخت فرزانه ى پيامبر به هنگام رويارويى با مهاجر و انصار مى فرمود:

«يا معشر المهاجرين و الانصار، انصروا الله و ابنة نبيكم، و قد بايعتم رسول الله يوم بايعتموه ان تمنعوه و ذريته مما تمنعون منه انفسكم و ذراريكم.» هان اى گروه مهاجر و انصار! دين خدا و اهداف بلند و الهى دخت پيامبرتان را يارى كنيد. شمايان در آن روزى كه با پيامبر خدا دست بيعت داديد بر اين اساس بيعت نموديد كه همانگونه كه از حقوق و هستى و خاندان خويش دفاع مى كنيد، از حقوق و كرامت آن حضرت و خاندان او نيز جانانه دفاع كنيد. پس اينك بپاخيزيد و به بيعت و پيمانى كه با پيامبر خدا بسته ايد وفا كنيد و از حقوق و كرامت و راه و رسم و خاندان او در برابر تجاوز و تهاجم نيروى ارتجاع دفاع كنيد.

اما دريغ و درد كه نه كسى فراخوان آن برترين بانوى جهان هستى را پاسخ مثبت داد و نه كسى به يارى اش قامت برافراشت.

ديگر با تو سخن نخواهم گفت

پس از اتمام حجت با سران مهاجر وانصار سرانجام به در خانه ى «معاذ بن جبل» رسيد و به او فرمود:

«يا معاذ بن جبل! انى قد جئتك مستنصرة و قد بايعت رسول الله على ان تنصره و ذريته و تمنعه مما تمنع منه نفسك و ذريتك و ان ابابكر قد غصبنى على فدك و اخرج وكيلى منها» هان اى «معاذ»!... من در اينجا آمده ام تا در برابر ستم و بيدادى كه بر دين و دفتر و خاندان وحى و رسالت مى رود تو را به يارى خويش فراخوانم و از تو كمك بطلبم، شما با پيامبر بيعت نموده اى كه از حقوق و كرامت او و خاندان و نسل پاك و سرفرازش، بسان فرزندان و خاندان و حقوق خويش دفاع نموده و ستم و ناراحتى را از آنان برطرف كنى، اينك خود خوب مى دانى كه «ابوبكر» علاوه بر غصب خلافت، «فدك» را كه حقوق خدشه ناپذير من است، مصادره كرده و كارگزار مرا از آنجا بيرون رانده است...

/ 79