ادامه ى خطبه در مسجد - فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه الزهراء(س) از ولادت تا شهادت - نسخه متنی

سید محمدکاظم قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و جود به رنج و زحمت بيفكند و امير مومنان به مفهوم حقيقى كلمه، اينگونه بود. او همه ى توان و امكانات خويش را براى تحقق بخشيدن به هدفهاى والاى خويش كه همان برترى بخشيدن به قدرت عدالت و اعلاى كلمه ى حق بود، به كار مى گرفت.

«قريبا من رسول الله» «به پيامبر خدا در تمامى صحنه ها نزديك بود.» در اين فراز منظور از بانوى بانوان نه نزديكى از نظر جا و مكان استت، بلكه منظور قرب انسانى و قلبى و معنوى است كه خويشاوندى و روح و جان و هدف را در برمى گيرد. به عبارت ديگر على عليه السلام به بيان قرآن شريف كه مى فرمايد: «و انفسنا و انفسكم» خود پيامبر است. با اين بيان آيا خويشاوندى و قرابتى نزديكتر از اين ممكن است؟ «سيدا فى اولياء الله» «سالارى در ميان دوستان خداست.» و در نسخه ى ديگرى «سيد اولياء الله» آمده، كه منظور پيامبر گرامى است.

«مشمرا ناصحا، مجدا كادحا.» «دامن كمر را به همت مى بست و سخت خيرخواه و پرتلاش و كوشنده بود.» فاطمه عليهاالسلام شوى گرانقدرش را بدينصورت به وصف مى كشيد كه: آن حضرت گويى آستين و دامن همت را بالا زده و با آمادگى همه جانبه براى پيشرفت جامعه و مصالح اسلام و نيكبختى توده هاى مسلمان و غيرمسلمان تلاش مى كرد و بسان خيرخواهى وصف ناپذير، براى امت بود و آنان را نصيحت مى كرد. در كارش تلاش و كوشش مى نمود و خستگى و فرسودگى در قاموس زندگى او راه نداشت و او را از ادامه ى تلاش بازنمى داشت.

آرى زندگى سراسر افتخار امير مومنان هماره تلاش و كوشش بود. پيوسته تلاش و فعاليت و خدمت به اهداف بلند و بشر دوستانه ى دين خدا بود. موضع گيرى ها و موقعيت هاى حساس و نقش سرنوشت ساز او در صحنه هاى كارزار و فداكاريها و جانبازى هاى او در راه خدا از روشنايى خورشيد، مشهورتر و شناخته شده تر است. «و انتم فى رفاهية من العيش و ادعون فاكهون آمنون.» و اى جهاد و تلاش خستگى ناپذير على عليه السلام در حالى بود كه شمايان در رفاه و آسايش بوديد و راحت و سرخوش برخوردار از امنيت و به دور از خطر.

آنگاه كه پيروان اسلام از خطرات به دور بودند و به خود و زندگى شخصى و آسايش سرگرم، و از امنيت و راحتى بهره مند و در انديشه ى لذت جويى و رسيدن به خواست هاى خويش بودند، امير مومنان همواره براى خدا و در راه اهداف بلند پيامبر با وحشتها و خطرات پياپى روبرو بود.

مسلمانان در «ليلة المبيت» كجا بودند؟ همان شب پرخطرى كه شرك گرايان سراى پيامبر را به محاصره خويش درآورده و بر آن بودند كه با هجوم به خانه، آن حضرت را از پاى درآورند. آيا آن شب تنها على نبود كه در سراى پيامبر و در جاى او خوابيد و جان و جوانى خويش را در راه و هدفهاى آسمانى اش در طبق اخلاص نهاد؟ را ستى مسلمانا در جنگ «احد»، آن هنگامه ى سختى كه پيامبر را تنها نهادند و گريختند و پيامبر به محاصره ى نيروى تجاوزكار شرك درآمد و همه به سوى آن حضرت يورش بردند، كجا بودند؟ آرى امير مومنان بود كه در آن شرايط سخت در برابر دشمن متجاوز ايستادگى كرد و در فداكارى و مواسات، ركورد را شكست تا آنجايى كه فرشته ى وحى ميان آسمان و زمين نداى مردانگى و شهامت وصف ناپذير او را همه جا طنين افكن ساخت و ندا داد كه:

«لا فتى الا على لا سيف الا ذوالفقار.» و همينگونه روزهاى سرنوشت ساز «خندق» و «حنين» و «خيبر» و ديگر روزها...

امير مومنان در اين مورد مى فرمايد:

«و لقد واسيته بنفسى فى المواطن التى تزل فيها الاقدام و تنكص فيها الابطال...» من در موقعيتهاى دشوارى كه گامها مى لرزيد و قهرمانا عقب مى نشستند، پيامبر را يارى رساندم. اين شهامت و شجاعتى است كه خدا مرا بوسيله ى آن گرامى داشته است.

«تتربصون بنا الدوائر» «در انتظار اين بودند كه بلاها بسوى ما فرود آمد.» و ارابه ى زمان و چرخ روزگار بر ضد ما به گردش افتد.

برخى از همين چهره ها كه اينك سنگ اسلام به سينه مى زنند، آن روز خويشتن را در صفهاى فشرده ى مسلمانان وارد ساخته و هر لحظه در انتظار رخدادهاى ناگوار و رويدادهاى فاجعه بار بودند و براى نابودى پيشواى بزرگ توحيد لحظه شمارى مى كردند.

«واژه ى «دوائر» در فرهنگ عرب به رخدادهاى روزگار و فرجام بد و زوال نعمت و فرود آمدن بلا گفته مى شود.

«و تتوكفون الاخبار» «و گوش به زنگ اخبار و رويدادها، به زيان پيامبر و اسلام بوديد.

«و تنكصون عند النزال، و تفرون من القتال.» «به هنگامه ى كارزار عقب مى نشستيد و از جنگ فرار مى نموديد.» مگر رويداد غمبار «احد» بخاطر فرار مسلمانان روى نداد؟ مگر روز «حنين» رسوايى به بار نيامد؟ مگر در كارزار «خيبر» نشان ننگ و عار بر پيشانى فراريان نقش نبست؟ و ديگر شما خواننده ى عزيز از روز خندق مگو و مپرس كه چگونه آنگاه كه همين مدعيان اسلام، «عمر بن عبدود» را در ميدان كارزار ديدند و نعره ى گوش خراش و جنگ طلبانه ى او را شنيدند، چگونه دلهايشان آكنده از وحشت شد و ترس و دلهره سراسر و جود آنان را فراگرفت. و خداى بزرگ بوسيله ى على عليه السلام مومنان را از كارزار نجات داد. را ستى كه اگر بخواهيم رويدادهاى تاريخ را در اين قلمرو به نمايش نهيم، سخن طولانى مى گردد و كتاب از اسلوب خويش خارج مى شود.

چكيده ى سخن اينكه اين موقعيت ممتاز و نقش تاريخساز امير مومنان در كنار اسلام و پيامبر است و آن هم موقعيت و نقش ديگران كه دردمندانه شهامت و شجاعتشان پس از رحلت پيامبر گرامى آشكار شد و آنگاه كه ميدان را خالى يافتند و شرايط و موقعيت، آنان در رسيدن به خواهشهاى دل مساعدت كرد، نبوغشان هويدا گرديد.

ادامه ى خطبه در مسجد

فلما اختار الله لنبيه صلى الله عليه و آله و سلم دار انبيائه و ماوى اصفيائه، ظهر فيكم حسكة النفاق، و سمل جلباب الدين، و نطق كاظم الغاوين، و نبغ خامل الاقلين، و هدر فنيق المبطلين، فخطر فى عرصاتكم، و اطلع الشيطان راسه من مغرزه هاتفا بكم. فالفاكم لدعوته مستجيبين، و للغرة فيه ملاحظين، ثم استنهضكم فوجدكم خفافا و احمشكم فالفاكم غضابا، فوسمتم غير ابلكم، و اوردتم غير شربكم، هذا و العهد قريب، و الكلم رحيب، و الجرح لما يندمل، و الرسول لما يقبر، ابتدارا زعمتم خوف الفتنة.

الا فى الفتنة سقطوا و ان جهنم لمحيطة بالكافرين.

فهيهات منكم؟ و كيف بكم؟ و انى توفكون؟ و كتاب الله بين اظهركم اموره ظاهرة و احكامه زاهرة و اعلامه باهرة، و زواجره لايحة، و اوامره واضحة، قد خلفتموه و راء ظهوركم ارغبة عنه تريدون؟ ام بغيره تحكمون؟ بئس للظالمين بدلا.

«و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين» [ سوره 3، آيه 85. ] ثم لم تلبثوا الاريث (الى ريث) ان تسكن نفرتها، و يسلس قيادها، ثم اخذتم تورون و قدتها و تهيجون جمرتها، و تستجيبون لهتاف الشيطان الغوى و اطفاء انوارالدين الجلى و اخماد سنن النبى الصفى.

تسرون حسوا فى ارتغاء، و تمشون لاهله و ولده فى الخمر و الضراء، و نصبر منكم على مثل جز المدى، و خز السنان فى الحشا. و انتم الان اتزعمون ان لا ارث لنا.

افحكم الجاهلية يبغون؟ و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون؟ [ سوره 5، آيه 50. ] افلا تعلمون؟ بلى تجلى لكم كالشمس الضاحية انى ابنته.

ايها المسلمون! ااغلب على ارثيه.

اما آنگاه كه خداى پرمهر سراى پيام آوران و بهشت پرطراوت و معنويت خويش را براى برترين پيامبر خود برگزيد و جايگاه بندگان برگزيده اش را منزلگاه او ساخت، بناگاه خار و خاشاك نفاق و كينه هاى درونى، در ميان شما پديدار شد و پرده ى دين كنار رفت، گمراهان به صدا درآمدند و گمنامان فراموش شده قامت برافراشتند و سر بلند كردند. نعره هاى بيدادگران و باطل گرايان در فضا پيچيد و آنان در صحنه ى جامعه، به حركت و جنب و جوش برخاستند. شيطان سرش را از نهانگاه خويش به درآورد و ندايتان داد، و دريغ و درد كه شما را آماده ى پذيرش دعوت فريبش يافت.

آنگاه شما را دعوت به قيام بر باطل و بيداد نمود و ديد سبك بار به حركت درآمده ايد، شعله ها و شراره هاى خشم و انتقام را در سينه هاى شما برافروخت و آثار خشم را در شما نمايان ديد. از اين رو سبب شد كه شما بر غير مركب خويش علامت نهيد و جز بر آبشخور خود درآييد و به چيزى دست دراز كنيد كه از آن شما نيست.

اين دست درازى و غصب خلافت در حالى بود كه هنوز چيزى از رحلت بزرگ پيشواى توحيد نگذشته بود و زخم كارى مصيبت ما وسيع، و جراحات ما بهبود نيافته، و پيكر پاك پيامبر به خاك سپرده نشده بود.

بهانه ى شما اين بود كه از پديدار شدن فتنه مى ترسيد اما چه فتنه اى سهمگين تر از آن كه شما در آن غلطيديد و راستى را كه دوزخ بر كافران احاطه دارد.

چه دور است اين پيش افتادگى از شما! را ستى چه مى كنيد و به كجا برده مى شويد؟ با اينكه قرآن در ميان شماست كه همه چيز آن پرتوافكن، مقررات آن درخشان، نشانه هاى بارزش آشكار و هويدا، هشدارهاى آن هماره در برابر ديدگان شما و دستوراتش بسان روز روشن است، اما شما آن را پشت سر افكنده ايد؟ آيا براستى از آن روى برتافته يا به غير آن داورى مى كنيد؟ دريغ و درد كه بيدادگران بد جانشينى را براى قرآن و برنامه هاى آن برگزيدند و هر كس جز اسلام آيينى را بجويد، هرگز از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود.

آنگاه دخت گرانمايه ى پيامبر با اشاره به بلندترين گام ارتجاعى سلطه جويان، افزود: شما مركب خلافت را گرفتيد، اما آنقدر درنگ نكرديد تا رام گردد و كشيدن مهار آن آسان شود.

شما بناگاه آتش فتنه ها برافروختيد و شعله هاى آن را دامن زديد و پرشراره تر ساختيد و نداى شيطان اغواگر را پاسخ گفتيد و براى خاموش ساختن انوار دين خدا و از ميان برداشتن سنتهاى انسانساز پيام آورش، همت گماشتيد و به بهانه گرفتن كف از روى شير، آن را تا قطره ى آخر خائنانه و در نهان به سر كشيديد.

به ظاهر سنگ دلسوزى از دين و جامعه را به سينه زديد اما در حقيقت براى دميدن بر كوره ى جاه طلبى خود كوشيديد و براى كنار زدن خاندان وحى و رسالت كمين كرديد و ما نيز بسان كسى كه تيزى شمشير بر گلو، و نوك نيزه بر دل او نشسته باشد، چاره اى جز شكيبايى نديديم. و شگفت اين است كه شما چنين وانمود مى كنيد كه خداى براى ما از پدرمان ميراث قرار نداده و من از پدرم پيامبر ارث نمى برم.

آيا براستى نظام و حكومت و داورى جاهليت را مى خواهيد؟ و براى گروهى كه به مقررات خدا يقين مى آورند، حكومت و داورى چه كسى بهتر از داورى خداست؟ آيا شما اين حقايق را نمى دانيد؟ چرا مى دانيد! آيا زيبنده است كه ميراث پدرم به زور و فريب از من گرفته شود؟

سخن از دگرگونى نامطلوب

آنگاه بانوى فرزانه ى اسلام، سخن تاريخى خويش را به دگرگونى نامطلوب جامعه و مردم، پس از رحلت پيشواى بزرگ توحيد كشيد و فرمود:

«فلما اختار الله لنبيه صلى الله عليه و آله و سلم دار انبيائه و ماوى اصفيائه» پس هنگامى كه خدا، سراى پيامبران و جايگاه برگزيدگان خويش، «بهشت» را براى پيامبرش برگزيد...

براستى كه اين سخن چقدر زيبا و شكوفاست! و اين تعبير بلند چقدر نيكوست!

فاطمه عليهاالسلام نفرمود: «فلما مات النبى» بلكه فرمود: «فلما اختار الله... و اين همان برترين و والاترين درجات بهشت برين در آن سراى جاودانه است. آنجاست كه پيامبران و برگزيدگان خدا در آنجا خواهند بود.

آنجا سراى زيبا و پرطراوت آنان در بهشت است و جايگاه پرمعنويت آنان در بارگاه خدا.

«ظهرت فيكم حسكة النفاق» «خار و خاشاك نفاق در مزرعه ى دلهاى شما آشكار شد.» و در نسخه ى ديگرى «حسيكه» آمده است كه به معناى خار است. و منظور از آن نفاق و دشمنى است كه بر اساس نفاق پديدار مى گشت.

«و سمل جلباب الدين» «و جامه ى ديندارى و دين باورى به كهنگى گراييد.» و در نسخه ى ديگرى «اسمل» آمده است. همانگونه كه «جلباب» و «جلباب الاسلام» نيز آمده است و معناى جمله اين است كه پس از رحلت پيامبر، آثار كهنگى در جامه ى اسلام، پس از آن همه ى زيبايى و طراوت و شكوه بى نظيرى، نمودار شد.

«و نطق كاظم الغاوين» و سكوت كننده ى گمراهان لب به سخن گشود.» و در نسخه ى ديگرى «فنطق كاظم و نبغ خامل» آمده است. و معنايش اين است كه: كسانى كه پيشتر شهامت سخن گفتن نداشتند پس از رحلت پيامبر، لب به سخن گشودند.

«و نبغ خامل الاقلين» «و گمنام زبونان و فرومايگان، برتر شده و ارزش يافت. و در نسخه ى ديگرى «الافلين» آمده است. و منظور اين است كه عناصر پست و بى ارزش نمايان شدند و در چشم انداز مردم قرار گرفتند.

«و هدر فنيق المبطلين» «و شتر نر باطل گرايان صداى خويش را بلند كرد.» و در نسخه ى ديگرى «فنيق الكفر» آمده است.

«فخطر فى عرصاتكم» و آنگاه در ميدانها و صحنه هاى گوناگون زندگى شما در اوج غرور و خودبزرگ بينى، به تاخت و تاز و ميداندارى پرداخت.

همه ى اين فرازهاى حكيمانه و پرمعنا كنايه از ظهور نفاق و آشكار شدن خواهشها و هواهاى دل است. همان هوايى كه در عصر پرتلالو پيامبر در سينه ها نهان بود و پس از آن حضرت همان ناتوانان فرومايه، به زورمداران تبديل گشته و ميداندارى مى كنند.

«و اطلع الشيطان راسه من مغرزه هاتفا بكم» «و شيطان سرش را از نهانگاه خويش برآورد و شمايان را ندا داد.» فاطمه عليهاالسلام اين رويدادهاى غمبار و تاسف انگيز را نوعى پاسخگويى به نداى شيطان عنوان فرمود. پاسخگويى به نداى موجود پليدى كه سوگند ياد كرد كه:

«فبعزتك لا غوينهم اجمعين- الا عبادك منهم المخلصين» [ سوره 38، آيه 82 و 83. ] «به عزتت سوگند! تمامى اينان را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان خالص شده ات را.» و همان شيطانى كه در عصر پيامبر و روزگار اقتدار و شكوه و پيشرفت اسلام شكست خورده و سر در لاك خود نهان شده بود، پس از رحلت آن بزرگوار سرش را بسان خار پشت كه پس از دفع خطرات، بيرون مى آورد، برآورد و شمايان را ندا داد و به شكستن بيعت «غدير» و مصادره و پايمال ساختن حقوق از صاحبان قانونى و شرعى آن، يعنى خاندان وحى و رسالت، فراخواند. و دريغ و درد كه شما به آن موجود رانده شده لبيك گفتيد.

«فالفاكم لدعوته مستجيبين» و شما را پاسخگوى فراخوان خويش يافت. و در نسخه ى ديگرى «فوجدكم لدعوته التى دعا اليها مجيبين» آمده است، كه بدين معناست:

آنگاه كه شيطان شمايان را فراخواند چنين دريافت كه فراخوانش را پذيرفته و آنگونه كه او دوست مى داشت شما را ديد و پندارش در مورد شما حقيقت از كار درآمد.

«و للغرة فيه ملاحظين» «و براى پذيرش فريب و دجالگرى او آماده ايد.» درست بسان انسانى كه هر آنچه به او گفته شود، مى پذيرد و هر دستورى صادر مى شود بدون تعقل آنرا گردن مى گذارد و بدان عمل مى كند.

«ثم استنهضكم فوجدكم خفافا»

/ 79