فلما اختار الله لنبيه صلى الله عليه و آله و سلم دار انبيائه و ماوى اصفيائه، ظهر فيكم حسكة النفاق، و سمل جلباب الدين، و نطق كاظم الغاوين، و نبغ خامل الاقلين، و هدر فنيق المبطلين، فخطر فى عرصاتكم، و اطلع الشيطان راسه من مغرزه هاتفا بكم. فالفاكم لدعوته مستجيبين، و للغرة فيه ملاحظين، ثم استنهضكم فوجدكم خفافا و احمشكم فالفاكم غضابا، فوسمتم غير ابلكم، و اوردتم غير شربكم، هذا و العهد قريب، و الكلم رحيب، و الجرح لما يندمل، و الرسول لما يقبر، ابتدارا زعمتم خوف الفتنة.الا فى الفتنة سقطوا و ان جهنم لمحيطة بالكافرين.فهيهات منكم؟ و كيف بكم؟ و انى توفكون؟ و كتاب الله بين اظهركم اموره ظاهرة و احكامه زاهرة و اعلامه باهرة، و زواجره لايحة، و اوامره واضحة، قد خلفتموه و راء ظهوركم ارغبة عنه تريدون؟ ام بغيره تحكمون؟ بئس للظالمين بدلا.«و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين» [ سوره 3، آيه 85. ] ثم لم تلبثوا الاريث (الى ريث) ان تسكن نفرتها، و يسلس قيادها، ثم اخذتم تورون و قدتها و تهيجون جمرتها، و تستجيبون لهتاف الشيطان الغوى و اطفاء انوارالدين الجلى و اخماد سنن النبى الصفى.تسرون حسوا فى ارتغاء، و تمشون لاهله و ولده فى الخمر و الضراء، و نصبر منكم على مثل جز المدى، و خز السنان فى الحشا. و انتم الان اتزعمون ان لا ارث لنا.افحكم الجاهلية يبغون؟ و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون؟ [ سوره 5، آيه 50. ] افلا تعلمون؟ بلى تجلى لكم كالشمس الضاحية انى ابنته.ايها المسلمون! ااغلب على ارثيه.اما آنگاه كه خداى پرمهر سراى پيام آوران و بهشت پرطراوت و معنويت خويش را براى برترين پيامبر خود برگزيد و جايگاه بندگان برگزيده اش را منزلگاه او ساخت، بناگاه خار و خاشاك نفاق و كينه هاى درونى، در ميان شما پديدار شد و پرده ى دين كنار رفت، گمراهان به صدا درآمدند و گمنامان فراموش شده قامت برافراشتند و سر بلند كردند. نعره هاى بيدادگران و باطل گرايان در فضا پيچيد و آنان در صحنه ى جامعه، به حركت و جنب و جوش برخاستند. شيطان سرش را از نهانگاه خويش به درآورد و ندايتان داد، و دريغ و درد كه شما را آماده ى پذيرش دعوت فريبش يافت.آنگاه شما را دعوت به قيام بر باطل و بيداد نمود و ديد سبك بار به حركت درآمده ايد، شعله ها و شراره هاى خشم و انتقام را در سينه هاى شما برافروخت و آثار خشم را در شما نمايان ديد. از اين رو سبب شد كه شما بر غير مركب خويش علامت نهيد و جز بر آبشخور خود درآييد و به چيزى دست دراز كنيد كه از آن شما نيست.اين دست درازى و غصب خلافت در حالى بود كه هنوز چيزى از رحلت بزرگ پيشواى توحيد نگذشته بود و زخم كارى مصيبت ما وسيع، و جراحات ما بهبود نيافته، و پيكر پاك پيامبر به خاك سپرده نشده بود.بهانه ى شما اين بود كه از پديدار شدن فتنه مى ترسيد اما چه فتنه اى سهمگين تر از آن كه شما در آن غلطيديد و راستى را كه دوزخ بر كافران احاطه دارد.چه دور است اين پيش افتادگى از شما! را ستى چه مى كنيد و به كجا برده مى شويد؟ با اينكه قرآن در ميان شماست كه همه چيز آن پرتوافكن، مقررات آن درخشان، نشانه هاى بارزش آشكار و هويدا، هشدارهاى آن هماره در برابر ديدگان شما و دستوراتش بسان روز روشن است، اما شما آن را پشت سر افكنده ايد؟ آيا براستى از آن روى برتافته يا به غير آن داورى مى كنيد؟ دريغ و درد كه بيدادگران بد جانشينى را براى قرآن و برنامه هاى آن برگزيدند و هر كس جز اسلام آيينى را بجويد، هرگز از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود.آنگاه دخت گرانمايه ى پيامبر با اشاره به بلندترين گام ارتجاعى سلطه جويان، افزود: شما مركب خلافت را گرفتيد، اما آنقدر درنگ نكرديد تا رام گردد و كشيدن مهار آن آسان شود.شما بناگاه آتش فتنه ها برافروختيد و شعله هاى آن را دامن زديد و پرشراره تر ساختيد و نداى شيطان اغواگر را پاسخ گفتيد و براى خاموش ساختن انوار دين خدا و از ميان برداشتن سنتهاى انسانساز پيام آورش، همت گماشتيد و به بهانه گرفتن كف از روى شير، آن را تا قطره ى آخر خائنانه و در نهان به سر كشيديد.به ظاهر سنگ دلسوزى از دين و جامعه را به سينه زديد اما در حقيقت براى دميدن بر كوره ى جاه طلبى خود كوشيديد و براى كنار زدن خاندان وحى و رسالت كمين كرديد و ما نيز بسان كسى كه تيزى شمشير بر گلو، و نوك نيزه بر دل او نشسته باشد، چاره اى جز شكيبايى نديديم. و شگفت اين است كه شما چنين وانمود مى كنيد كه خداى براى ما از پدرمان ميراث قرار نداده و من از پدرم پيامبر ارث نمى برم.آيا براستى نظام و حكومت و داورى جاهليت را مى خواهيد؟ و براى گروهى كه به مقررات خدا يقين مى آورند، حكومت و داورى چه كسى بهتر از داورى خداست؟ آيا شما اين حقايق را نمى دانيد؟ چرا مى دانيد! آيا زيبنده است كه ميراث پدرم به زور و فريب از من گرفته شود؟
سخن از دگرگونى نامطلوب
آنگاه بانوى فرزانه ى اسلام، سخن تاريخى خويش را به دگرگونى نامطلوب جامعه و مردم، پس از رحلت پيشواى بزرگ توحيد كشيد و فرمود:«فلما اختار الله لنبيه صلى الله عليه و آله و سلم دار انبيائه و ماوى اصفيائه» پس هنگامى كه خدا، سراى پيامبران و جايگاه برگزيدگان خويش، «بهشت» را براى پيامبرش برگزيد...براستى كه اين سخن چقدر زيبا و شكوفاست! و اين تعبير بلند چقدر نيكوست!فاطمه عليهاالسلام نفرمود: «فلما مات النبى» بلكه فرمود: «فلما اختار الله... و اين همان برترين و والاترين درجات بهشت برين در آن سراى جاودانه است. آنجاست كه پيامبران و برگزيدگان خدا در آنجا خواهند بود.آنجا سراى زيبا و پرطراوت آنان در بهشت است و جايگاه پرمعنويت آنان در بارگاه خدا.«ظهرت فيكم حسكة النفاق» «خار و خاشاك نفاق در مزرعه ى دلهاى شما آشكار شد.» و در نسخه ى ديگرى «حسيكه» آمده است كه به معناى خار است. و منظور از آن نفاق و دشمنى است كه بر اساس نفاق پديدار مى گشت.«و سمل جلباب الدين» «و جامه ى ديندارى و دين باورى به كهنگى گراييد.» و در نسخه ى ديگرى «اسمل» آمده است. همانگونه كه «جلباب» و «جلباب الاسلام» نيز آمده است و معناى جمله اين است كه پس از رحلت پيامبر، آثار كهنگى در جامه ى اسلام، پس از آن همه ى زيبايى و طراوت و شكوه بى نظيرى، نمودار شد.«و نطق كاظم الغاوين» و سكوت كننده ى گمراهان لب به سخن گشود.» و در نسخه ى ديگرى «فنطق كاظم و نبغ خامل» آمده است. و معنايش اين است كه: كسانى كه پيشتر شهامت سخن گفتن نداشتند پس از رحلت پيامبر، لب به سخن گشودند.«و نبغ خامل الاقلين» «و گمنام زبونان و فرومايگان، برتر شده و ارزش يافت. و در نسخه ى ديگرى «الافلين» آمده است. و منظور اين است كه عناصر پست و بى ارزش نمايان شدند و در چشم انداز مردم قرار گرفتند.«و هدر فنيق المبطلين» «و شتر نر باطل گرايان صداى خويش را بلند كرد.» و در نسخه ى ديگرى «فنيق الكفر» آمده است.«فخطر فى عرصاتكم» و آنگاه در ميدانها و صحنه هاى گوناگون زندگى شما در اوج غرور و خودبزرگ بينى، به تاخت و تاز و ميداندارى پرداخت.همه ى اين فرازهاى حكيمانه و پرمعنا كنايه از ظهور نفاق و آشكار شدن خواهشها و هواهاى دل است. همان هوايى كه در عصر پرتلالو پيامبر در سينه ها نهان بود و پس از آن حضرت همان ناتوانان فرومايه، به زورمداران تبديل گشته و ميداندارى مى كنند.«و اطلع الشيطان راسه من مغرزه هاتفا بكم» «و شيطان سرش را از نهانگاه خويش برآورد و شمايان را ندا داد.» فاطمه عليهاالسلام اين رويدادهاى غمبار و تاسف انگيز را نوعى پاسخگويى به نداى شيطان عنوان فرمود. پاسخگويى به نداى موجود پليدى كه سوگند ياد كرد كه:«فبعزتك لا غوينهم اجمعين- الا عبادك منهم المخلصين» [ سوره 38، آيه 82 و 83. ] «به عزتت سوگند! تمامى اينان را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان خالص شده ات را.» و همان شيطانى كه در عصر پيامبر و روزگار اقتدار و شكوه و پيشرفت اسلام شكست خورده و سر در لاك خود نهان شده بود، پس از رحلت آن بزرگوار سرش را بسان خار پشت كه پس از دفع خطرات، بيرون مى آورد، برآورد و شمايان را ندا داد و به شكستن بيعت «غدير» و مصادره و پايمال ساختن حقوق از صاحبان قانونى و شرعى آن، يعنى خاندان وحى و رسالت، فراخواند. و دريغ و درد كه شما به آن موجود رانده شده لبيك گفتيد.«فالفاكم لدعوته مستجيبين» و شما را پاسخگوى فراخوان خويش يافت. و در نسخه ى ديگرى «فوجدكم لدعوته التى دعا اليها مجيبين» آمده است، كه بدين معناست:آنگاه كه شيطان شمايان را فراخواند چنين دريافت كه فراخوانش را پذيرفته و آنگونه كه او دوست مى داشت شما را ديد و پندارش در مورد شما حقيقت از كار درآمد.«و للغرة فيه ملاحظين» «و براى پذيرش فريب و دجالگرى او آماده ايد.» درست بسان انسانى كه هر آنچه به او گفته شود، مى پذيرد و هر دستورى صادر مى شود بدون تعقل آنرا گردن مى گذارد و بدان عمل مى كند.«ثم استنهضكم فوجدكم خفافا»