نقدی بر فلسفه ارسطوئی و غرب نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
به عبارت ديگر احساس گرما و سرما يك تأثر حسّى بر اثر عامل خارجى است؛ همان گونه كه سفيدى و سياهى نيز يك تأثر حسى در مقابل اصابت نور با جسم مورد ديد است.اگر آن جسم، همه نور را برگرداند مانند برف و خرده شيشه، به رنگ سفيد ديده مى شود و اگر همه نور را جذب كند مانند ته چاه، يا تاريكى شب، يا زغال، به رنگ سياه ديده مى شود.احساس رنگ هاى ديگر نيز به تناسب آن مقدار از امواج نورى است كه از جسم به چشم برمى گردد.مثلاً انسان اجسامى كه طول موج 4/0 ميكرومتر از خود به چشم برمى گردانند را به رنگ بنفش مى بيند.اجسامى هم كه طول امواج 7/0 ميكرومتر را برمى گردانند، به رنگ قرمز ديده مى شوند؛ وگرنه موج نور در هوا مانند امواج روى آب است كه هيچ رنگى از خود ندارند.رنگ در احساس بينايى ما به تناسب عامل خارجى ايجاد مى شود و بر أثر آن، مقدار طول موج معين مى گردد.فلسفه حس گراى ارسطوئى در رابطه با شناخت ماهيت خارجى اشياء، چون ناكام و ناتوان بود، به مخالفت بانظريه منظومه شمسى، نظريه اتم و... پرداخت.جالب اينجاست كه مرحوم ملاصدرا بر اساس همين روش حس گرايانه ارسطو، وقتى مى بيند ابن سينا در قسمتى از كتاب تعليقاتش اعتراف مى كند كه ما از باطن و كنه ماهيت اشياء همچون كنه ماهيت آب، خاك، گياه، انسان و غيره شناختى نداريم. (52) ملاصدرا جواب مى دهد: ما با مشاهده مستقيم مى توانيم به كُنه ماهيت اشياء، شناخت پيدا كنيم. (53)اما در جواب ملاصدرا بايد گفت آنچه از حس در مشاهده مستقيم به دست مى آيد، تنها ظاهر اشياء است نه باطن و كنه ماهيت اشياء خارجى.به عبارت ديگر با صرف ديدن آب، يا خاك، يا خورشيد، به كنه ماهيت آنها شناخت پيدا نمى كنيم.امام صادقعليه السلام در تعليم مفضّل فرمودند(54): «حس، تنها ظاهر اشياء را مى يابد، نه باطن آنها را»؛ لذا با مشاهده حسى مستقيم نمى توان به حقيقت خورشيد پى برد.به همين جهت فلاسفه درباره حقيقت آن اختلاف كرده اند؛ بعضى آن را آتش، بعضى ديگر آن را ابرى روشن و بعضى ديگر آن را ماده اى شيشه اى و درخشنده دانسته اند.قسمتى از عبارت حضرت امام صادقعليه السلام در حديث مفضّل چنين است: «فمن ذلك هذه الشمس التى «تراها» تطلع على العالم و لايوقف على حقيقة امرها و لذلك كثرت الا قاويل فيها واختلفت الفلاسفة المذكورون فى وصفها فقال بعضهم.هو فلك اجوف مملو ناراً له فم يجيش بهذا الوهج و الشعاع وقال آخرون هو سحابة و قال آخرون هو جسم زجاجى يقبل نارّية فى العالم و يرسل عليه شعاعها وقال آخرون هو صفو لطيف ينعقد من ماء البحر و قال آخرون هو اجزاء كثيرة مجتمعة من النار وقال آخرون هو من جوهر خامس سوى الجواهر الاربع ثم اختلفوا فى شكلها فقال بعضهم هى بمنزله صفحة عريضة و قال آخرون هى كالكرة المدحرجة و كذلك اختلفوا فى مقدارها فزعم بعضهم انها مثل الارض سواء و قال آخرون بل هى اقل من ذلك وقال آخرون هى اعظم من الجزيرة العظيمة و قال اصحاب الهندسه هى اضعاف الارض مائة وسبعين مرّة ففي اختلاف هذه الاقاويل منهم فى الشمس، دليل على انهم لم يقفوا على الحقيقة من امرها».