ارسطو در هدف خود كه شناخت كنه ماهيت اشياء باشد، ناكام مانده و محمولات فلسفه اولى هيچ كدام كنه ماهيت موجودات را بيان نمى كند؛ لذا كنه ذات واجب و كنه ماهيت ممكنات همچنان بر ما مجهول است.اين هم كه ارسطو مقولات عشر را جنس الاجناس موجودات مى داند، غلط است؛ همچنان كه تعداد آنها را به ده عدد منحصر كرده و اين نيز صحيح نيست.ارسطو در قسمت هاى ديگر همچون بحث علت ومعلول، قوّه وفعل، عقل و نفس، علم و اراده و غيره نيز، اشتباهات زيادى دارد كه ما در ضمن مباحث آينده از آنها سخن خواهيم گفت و خلاف واقع وموهوم بودن آنها را روشن خواهيم نمود.
طبيعيات
طبيعيات، در كتاب طبيعيات ارسطو، عبارت است از: جسم طبيعى و در نظر ابن سينا در مقدمه منطق كتاب شفا، عبارت است از: جسم محسوس.از آنجا كه شناخت جسم طبيعى به جز از طريق حس، ممكن نيست، ارسطو طبيعت را تنها بر اساس ظاهر حسّى «تأثرات حسى» تعريف و تفسير مى كند.يعنى تفسيرى حس گرايانه.وى خورشيد را جسمى درخشنده مى داند كه هر روزه به دور زمين مى گردد؛ برخلاف نظريه فيثاغورث، كه قائل به گردش زمين به دور خورشيد بود، ارسطو نظريه منظومه شمسى او را بر همين اساس، باطل مى دانست.چون با مشاهده حسى هر روز مى ديد كه خورشيد در حال حركت است و اين با نظر فيثاغورث تطبيق نمى شود.ارسطو جسم را هم حس گرايانه تعريف مى كرد.وى مى گفت: جسم آن طورى هست كه حس مى يابد(85)، نه آن طورى كه ذيمقراطيس مى گويد: جسم از اجزاء بسيار كوچك نامحسوس به نام اتم تشكيل شده است؛ زيرا با شناخت حسى تطبيق نمى كند.ارسطو جسم مطلق را نيز نه به يكصد و چهارده عنصر، بلكه به چهار عنصرى كه آنها را بسيط مى ناميد، تقسيم مى نمود(86)؛ يعنى آب، هوا، آتش و خاك.ارسطو ماهيت آب را مايعى خنك كننده و هوا را جسمى بسيط و سبك تر از آب و آتش را جسمى گرم و سوزان و خاك را جسمى خشك و سخت مى پنداشت.مى گفت: آب با جوشيدن تبديل به هوا و هوا با سرد شدن، تبديل به آب مى شود.همچنان كه ارسطو، افلاك، خورشيد، ماه و ستارگان را نيز موجوداتى جان دار و با شعور و عقل و ازلى و ابدى مى دانست. (87)