گام دوم دكارت براى اثبات غير مادى بودن ذهن، اين است كه من كه فاعل انديشه هستم، موجودى غير مادى مى باشم؛ زيرا اولاً: ماده داراى فهم و اختيار نيست، در حالى كه من فاعل انديشه ام و فهم و اختيار دارم(136).ثانياً: من فاعل انديشه، قابل تقسيم نيستم؛ در حالى كه ماده قابل تقسيم مى باشد.پس به اين دو دليل مى توانم بگويم: من فاعل انديشه، هرگز موجودى مادى نيستم.دكارت در تأمل دوم مى گويد: ... داشتن نيروى تحرك بالذات(137 و نيز نيروى احساس و تفكر را، هرگز نمى توان از مزاياى طبيعت جسمانى دانست.وى سپس در تأمل ششم مى افزايد: ... جسم بالطبع همواره تقسيم پذير است و نفس به هيچ روى، قسمت پذير نيست؛ زيرا واقعاً وقتى نفسم يعنى خودم را، فقط به عنوان چيزى كه مى انديشد لحاظ مى كنم، نمى توانم اجزائى در خود تميز دهم؛ بلكه خود را چيزى واحد و تام مى بينم.... چون از يك سو مفهوم واضح ومتمايزى از خود دارم، از آن حيث كه فقط چيزى هستم كه مى انديشد و بدون امتداد است(138).از سوى ديگر مفهوم متمايزى از بدن دارم، از اين حيث كه چيزى است فقط صاحب امتداد و بدون فكر.پس بدون ترديد، اين من يعنى نفس من، كه من به وسيله آن هستم، و آنچه هستم، كاملاً از بدنم متمايز است.مقصود دكارت از اين كه ماده داراى فهم و اختيار نيست و من داراى فهم و اختيار هستم، روشن است؛ امّا مقصودش از من در جمله «من قابل تقسيم نيستم» چيست؟ آيا مقصود از آنچه قابل تقسيم نيست، فاعل انديشه است كه واحد بسيط غير قابل تقسيم است، يا فعل انديشه است كه متعدد و مختلف است؛ مثل تصور، تصديق، احساسات وتصميمات و...؟ به نظر ما قطعاً مقصود دكارت از «من»، فاعل انديشه است كه واحد بسيط است، نه فعل انديشه كه متعدد و متغير و پراكنده است.تأييد اين مطلب، گفته دكارت در مقدمه تأملات است كه مى گويد: «من از آنچه متعلق به ماهيّتم باشد چيزى نمى دانم؛ مگر همين كه چيزى است كه مى انديشد، يا در خود قوّه انديشيدن دارد».از عبارت فوق كاملاً استفاده مى شود كه مقصود دكارت، فاعل انديشه است كه در خود قوه انديشيدن دارد.گر چه اعراض انديشه هميشه متعدد و متغير است؛ مثل اراده، احساس و...؛ امّا نفس من انديشنده كه فاعل انديشه باشد، همچنان واحد و تغييرناپذير است.در حقيقت دكارت، افعال ذهن را به اعراض نفس تعبير كرده است.دكارت در خلاصه تأمل دوم مى گويد: نفس انسان بر خلاف جسم از هيچ عرضى تركيب نيافته؛ بلكه جوهر محض است؛ گرچه تمام اعراض نفس دگرگون مى شود؛ مثلاً بعضى از اشياء را تصوّر مى كند و بعض اشياء را تصديق مى كند.بعض ديگر را اراده وپاره اى را احساس و... با اين همه نفس به چيز ديگر تبديل نمى شود.توضيح اين كه دكارت تصور، اراده و... كه افعال نفس هستند را، عَرَض مى داند كه متعدد و تغييرپذير هستند؛ امّا موضوع آنها را كه فاعل انديشه باشد جوهر نفس، غير قابل تقسيم وغير قابل تغيير مى داند.