نقدی بر فلسفه ارسطوئی و غرب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقدی بر فلسفه ارسطوئی و غرب - نسخه متنی

سید محمدرضا علوی سرشکی، ابراهیم ثقفی، عباس طباطبایی، مجید حبیبیان، مجدالدین تجرد، ذاکرحسین جعفری کشمیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ب: روش استقراء

ارسطو در كتاب منطق خود مى گويد(58): ما اوّليات و كبراى قياس را هميشه از طريق استقراء به دست مى آوريم و از تجربه و تكرار يك محسوس، به شناخت كلى آن، مى رسيم.

وى در همان منطق در باب استقراء مى گويد: «تصديقات ما يا از طريق برهان قياسى كه با واسطه حد وسط است به دست مى آيد، يا بدون واسطه از طريق استقراء حسى به دست مى آيد و تمام كبراهايى كه در قياس ها استفاده مى شود، از استقراء، سرچشمه(59) مى گيرد».

بر همين اساس، ارسطو شمار جنس الاجناس موجودات را به ده مقوله رسانده(60)، و نيز تعداد جوهر را به عقل و نفس و جسم منحصر كرده است(61)، يعنى اينها را از طريق استقراء به دست آورده است.

نقد: ما از عوالم غير مادى چه اطلاع داريم تا از طريق حس و استقراء بتوانيم آنها را شناسائى كنيم و تعداد آنها را به همين دو عدد يعنى عقل ونفس كاهش دهيم و چه بسا موجودات ديگرى مثل جن وملَك و... باشند كه ما هيچ اطلاع كافى از آنها نداريم.

همچنان كه ارسطو آسمان را منحصر به همين آسمان كرده است(62).

مقولات ده گانه ارسطوئى هم، چندان خالى از عيب نيست كه يك مقوله آن را جوهر ونه مقوله ديگر را اعراض خارجيه ناميده؛ به جز مقوله كم و كيف بقيه نه مقوله عرضيه كه هفت مقوله مى شوند از اين انتزاعيات هستند؛ زيرا در مقايسه با چيز ديگر معنا پيدا مى كنند و معقول ثانى فلسفى(63) ناميده مى شوند؛ يعنى خود وصف در خارج نيست و فقط در ذهن است؛ در حالى كه مقصود ارسطو از اعراض خارجيه اين است كه وصف در خارج هست مثل قرمزى و سفيدى و انتزاعى نيستند.

بنابراين ارسطو چگونه انتزاعيات را جزء اعراض خارجيه آورده است؟(64) در نتيجه اگر ما آن هفت مقوله اضافى را از اعراض خارجيه ندانيم، مقولات عرضيه نه گانه ارسطو به دو مقوله «كم و كيف» كاهش مى يابد و بنابراين كه «كم» هم از انتزاعيات باشد، از اعراض خارجيه بيرون مى رود(65)؛ در نتيجه به عنوان اعراض خارجيه فقط «كيف» باقى مى ماند و«كيف» را هم تقسيم به كيف نفسانى و خارجى كرده اند.

كيف خارجى نيز به صفات اوليه(66) اجسام، همچون طول و عرض و عمق و حركت و سكون وبه صفات ثانويه اجسام(67) مثل سفيدى: سياهى، درد، لذت تقسيم مى شود.

صفات اوليه از اعراض خارجيه است؛ ولى صفات ثانويه، علت آنها از اعراض خارجيه مى باشد نه خود آنها.

بنابراين از مقولات ده گانه ارسطو كه آنها را جنس الاجناس موجودات عالم مى ناميد، تنها مقوله جوهر و از اعراض خارجيه تنها مقوله كيف آن با تقسيمات جديد باقى مى ماند.

خلاصه: دامنه كاربرد استقراء، بيش تر از محدوده كارآيى آن، مورد استفاده ارسطو، قرار گرفته است، آن هم در فلسفه اولى. لذا آقاى حكيمى فلاطورى در جواب سؤال زير پاسخ مناسبى مى دهند؛ وقتى شخص مصاحبه گر مى پرسد (68): علماى فلسفه ما مى گويند، اصول فلسفه ما اصول عقلى است و اينها ديگر قابل جرح و تعديل نيست ولا يتغير است و آن علم است كه متغير است؛ ولى فلسفه اى كه صددرصد فلسفه باشد و مصداق آن هم فلسفه صدرايى است، مبتنى بر بديهيات عقلى است و تغييرپذير نيست.

حال نظر شما در اين باره چيست»؟ استاد فلاطورى در جواب مى گويد: «اشكال كار در همين است كه اصل فلسفه ارسطوئى، مجهول مانده.

«فلسفه ارسطويى» همان «فلسفه تجربى» است؛ يعنى با تجربه يك نفر فيزيك دان به وجود آمده.

فيزيكدانى به نام ارسطو كه اساس كارش بر تجربه بوده و منتها اين تجربه را با سلاح منطق به صورت كليات درآورده است».

/ 75