نقدی بر فلسفه ارسطوئی و غرب نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
رؤيا يك تصور بريده از اين دفترچه خاطرات عمر است.دكارت در آخر كتاب تأملات مى گويد: ذاكره ما هرگز نمى تواند آن طور كه عادت دارد حواس بيدارى را به هم مرتبط سازد، روياها را با هم و با تمامى زندگى ما ارتباط دهد.در حقيقت اگر در بيدارى ناگهان كسى در برابرم نمودار شود و مانند اشباه رؤيا، آن چنان يك باره از نظرم ناپديد شود كه نتوانم بفهمم از كجا آمده و به كجا رفته، جا دارد آن را نه انسانى واقعى؛ بلكه صورتى خيالى وشبهى بدانم كه ساخته مغز من است و مشابه اشباهى است كه در رؤيا ساخته مى شود.3 - نشانه هاى درك واقعيت از خطاى حس سومين عاملى كه باعث مى شود، شكّ در وجود خارجى محسوسات به ذهن ما رخنه كند، اين است كه در مواردى اتفاقى مى بينيم، حس خطا مى كند؛ مثلاً كوير گرم آفتاب خورده كه حرارت از روى ماسه هاى آن به آسمان مى رود، را از فاصله دور درياچه آب مى بيند.در اين هنگام وقتى نزديك مى شويم، به خطاى حس پى مى بريم؛ يا مثلاً پا روئى كه تا نيمه آن، داخل آب است را شكسته مى بينيم؛ چون نور وقتى وارد آب مى شود مى شكند، در حالى كه پارو شكسته نيست.اين خطاى در حسّ است.دكارت از اين هم جواب مى دهد(158 كه اولاً: ما در هنگام شك مى توانيم از ساير حواس استفاده كنيم و آن را با ساير حواس آزمايش نمائيم؛ مثلاً دست روى آن بكشيم و... ثانياً: خطاى در حس بسيار نادر است و اتفاق هاى نادر، كه آن هم توسط قواى ديگر خطايشان كشف مى شود، نمى تواند در ما شكّ پايدارى ايجاد كند.دكارت در اين باره مى نويسد: ...زيرا از آنجا كه مى دانم تمام حواس من در امور مربوط به راحت ورنج بدن، معمولاً مرا از حقيقت بيشتر آگاه مى كنند تا از خطا و با توجه به اين كه در بررسى يك شيئى خاص، تقريباً همواره مى توانم از چند حسّ استفاده كنم... پس ديگر نبايد بيم آن را داشته باشم كه در آنچه غالباً از طريق حواس به من عرضه مى شود، خطا رخ دهد... .