دكارت پس از بررسى و پيدا كردن سرچشمه هاى شكّ، به دفع و زدودن آن پرداخت و روشن كرد كه يقين به وجود اشياء خارجى از بديهيات بوده و نيازى به استدلال ندارد.وى در ادامه توضيح مى دهد كه انسان بالطبع، محسوسات خود را در خارج مى يابد؛ همان طور كه ما با استفاده از حواس پنجگانه، به تصور محسوس مى رسيم؛ مثلاً با ديدن آب و با فرو بردن دست مان در آن، مفهوم آب را تصور مى كنيم، همچنين با اين عمل حسّى، علم تصديقى يعنى يقين به وجود آب در خارج پيدا مى كنيم.اين علم به وجود آب در خارج، به انسان هاى عاقل و بالغ اختصاص ندارد؛ بلكه كودكان و حتى بچه هاى شيرخوار و حتى حيوانات هم چنين علمى را دارند و از طريق حسّى، علم به وجود محسوس در خارج پيدا مى كنند.دكارت در تأمل ششم مى گويد: ... امّا وقتى به تحقيق مى پرداختم كه چرا در پى فلان احساس درد، نفس اندوهگين مى شود و چرا احساس مسرت موجب انبساط است، يا از چيست كه فلان انفعال معده كه آن را گرسنگى مى نامم، ميل به خوردن و خشكى گلو و ميل به نوشيدن را در ما پديد مى آورد و همچنين در ساير موارد، نمى توانستم هيچ دليلى بيابم، جز اين كه بگويم طبيعت اين طور به من آموخته است؛ زيرا بى گمان ميان اين انفعال معده و ميل به خوردن، يا ميان احساس چيزى كه موجب درد مى شود، با فكر اندوه ناشى از اين احساس، هيچ گونه پيوند و ارتباطى (كه دست كم براى من قابل ادراك باشد وجود ندارد.به همين طريق چنين مى نمود كه تمام احكام ديگرى كه در مورد اشياء محسوس دارم، همه را از طبيعت فراگرفته ام... ميل بسيار شديدى در من نهاده است كه منشأ صدور و انتقال اين مفاهيم را، اشياء جسمانى بدانم.
ج: اعتقاد به خدا و شهادت حس بر وجود اشياء خارجى
اعتقاد به خدا، اطمينان به مدركات حواس را بيشتر مى كند.به اين صورت كه انسان چون بالطبع همچون حيوانات، اشياء متعلق حواس خود را در خارج موجود مى داند و اين علم طبيعى را خدا به او عطا فرموده است، اگر اين علم با واقع مطابقت نداشته باشد، با عدالت و صداقت خداوند منافات پيدا مى كند.از آنجا كه ثابت شده است، خداوند عادل و صادق است، هرگز علمى خلاف واقع به ما عطا نمى كند؛ لذا آنچه عطا فرموده است از واقعيت خارجى حكايت مى كند و مطابق با واقع است.اينك عين عبارت دكارت درتأمل ششم: ... خداوند... ميل شديدى در من نهاده است كه منشأ صدور وانتقال اين مفاهيم را اشياء جسمانى بدانم، اگر به راستى علّت صدور، يا پيدايش آنها چيزى غير از اشياء جسمانى بود، چگونه ممكن بود خدا را از اتهام فريبكارى مبرّا دانست.بنابر اين بايد اذعان كرد كه اشياء جسمانى وجود دارد... ... زيرا از اين كه خداوند فريبكار نيست، ضرورتاً لازم مى آيد كه من در اين مورد فريب نخورده باشم.