خوارج از دیدگاه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خوارج از دیدگاه نهج البلاغه - نسخه متنی

حسین نوری همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

متن سخنرانى

ستايش پروردگارى را كه ما را به واسطه ى بعثت پيامبرش محمد "ص" بزرگوارى بخشيد، و جدايى ما را به يگانگى و يك پارچگى مبدل ساخت و به ما روح برادرى و دوستى عنايت كرد تا دشمنى و كينه توزى و خونريزى و يغماگرى را كنار گذاشتيم.

خداى بزرگ فرموده است هر كس مومنى را عمدا بكشد، جايگاهش دوزخ دائمى خواهد بود.

اى ملت كوفه از مبارزه كردن با طلحه و زبير و حمايت از على بپرهيزيد و سلاحهاى خود را بر زمين بگذاريد و برادران خود را نيز از اين مبارزه منع كنيد.

اى مردم كوفه اگر به فرمان خداوند گوش بدهيد و از من پيروى كنيد من از شما براى ملت عرب افرادى مى سازم كه بيچارگان در نزد شما چاره، و وحشتزدگان در كنار شما پناه يابند.

بدانيد كه: على گروه گروه شما را براى مبارزه با مادرتان عايشه و ياران رسول خداى طلحه و زبير و پيروانشان مى خواهد بفرستد، ولى اين بلواى بزرگى است كه من بدان آگاهم زيرا اين نهضتى كه على پرچم آن را به دوش مى كشد، در آغاز شبهه ناكست و از انجام ناگوار آن من بيمناكم.
گويا كه هم اكنون دو گوشم به آواز رسول خدا است كه چنين فتنه هائى را يادآورى مى كرد و مى فرمود اى ابوموسى فتنه هائى در پيش است كه تو در آن فتنه ها اگر در خواب باشى بهتر از آن است كه بيدار باشى و اگر نشسته باشى بهتر از ايستادن، و اگر بپا بايستى بهتر از آنست كه در آن كوشش كنى و آن را دنبال كنى. پس اى مردم شمشيرها را غلاف كنيد و نيزه ها را كنار بگذاريد و تيرها را از خود دور نمائيد و زه هاى كمانتان را ببريد، قريش را به حال خودشان رها سازيد تا خاك بر سر خودشان بپاشند.

از من نصيحت بشنويد و سخن مرا مخالفت نكنيد، راه صحيح اين است كه من نشان دادم.

پاسخ عمار

چون سخن ابوموسى به اينجا رسيد عمار افسر شجاع اميرمومنان "ع" فورا از جا برخاست و گفت: اى ابوموسى آيا تو آنچه را بيان داشتى از پيغمبر خدا "ص" شنيدى؟

ابوموسى پاسخ داد آرى من شنيدم. عمار گفت: من هرگز اين ادعا را قبول ندارم كه پيغمبر "ص" در برابر اين فتنه ها امر به سكوت كرده باشد، زيرا من شهادت مى دهم كه رسول خدا به على فرمان داد كه با ناكثين "طلحه و زبير" نبرد كند، و نيز على را به جنگ با قاسطين "معاويه و عمالش" فرمان داده است و اگر مى خواهى براى تو گواهانى را حاضر سازم.

سپس عمار گفت: اى ابوموسى دستت را به من بده، ابوموسى دستش را به سوى او دراز كرد.

عمار به علامت اعتراض دست او را محكم گرفت و او را از منبر به زير كشيد [ شرح خوئى ج 16 ص 6. ]

و بالاخره هزاران نفر از مردم كوفه به دعوت حضرت مجتبى "ع" و عمار و مالك اشتر پاسخ مثبت دادند و از شهر خارج گرديده به سپاهيان اميرمومنان "ع"
كه در خارج بصره در انتظار بازگشت فرستاده هاى آن حضرت بودند پيوستند و در جنگ جمل شركت جستند تا اينكه آن جنگ با فتح و پيروزى اميرمومنان على "ع" پايان يافت.

افكار ارتجاعى

گرچه در واقعه ى جمل ارتش اسلام- چنانكه گفتيم- پيروز گشت وليكن افكار ارتجاعى و ركودانگيز ابوموسى عاقبت در برخى از مردم كوفه اثر گذاشت به طورى كه جمعى از سربازان عراق او را مرد طرفدار صلح و آسايش مى شناختند تا اينكه سرانجام در صفين به وسيله ى پافشارى اشعث بن قيس و برخى ديگر او را كانديداى نمايندگى مردم عراق بر سر ميز مذاكرات صلح كردند و او هم براى تحقيق بخشيدن به آرمان و آرزوهاى خود كه جامعه ى اسلامى را بى تحرك و سازشگر و تن پرور و دور از مبارزه در راه هدفهاى عالى نگاه بدارد، هميشه به حركات آهسته و ملايم و سراسر احتياط عبدالله بن عمر عشق مى ورزيد، و او را سزاوار رهبرى جامعه ى اسلامى مى دانست كه سرانجام در دام عمرو بن عاص افتاد و با نيرنگ و آتش نفاق و آشفتگى و فتنه ى خوارج را دامن زد و سير حكومت على را متوقف ساخت.

روز آتش بس

آن روز چه روز دردناكى بود فريادهاى گوش خراش همراه با خشونت به گوش على مى رسيد، انضباط و رعايت اصول نظامى فراموش گشته بود، جمعى فريب خورده، رو، در روى على فرياد مى زدند، حضرتش را به قبول پيشنهاد مردم شام كه طبق نقشه ى عمروعاص قرآنها را بالاى نيزه زده سپاه عراق را به حكميت قرآن دعوت مى كردند تهديد مى نمودند.

لحظه به لحظه عرصه را بر حضرت تنگ تر مى كردند و او را به انتخاب حكم و نماينده كنفرانس صلح وادار مى ساختند. دردناكتر آنكه به هيچ كدام از
سخنان على گوش نمى دادند و تنها شخص مورد نظر خود يعنى ابوموسى اشعرى را مى خواستند كه نماينده ى قانونى مردم عراق باشد و اين لحظات براى هيچكس جز على "ع" قابل تحمل نبود و تنها او بود كه با روح نيرومند و ايمان محكم خويش در برابر اين پيش آمد جانفرسا بردبار و شكيبا بود.

على "ع" از عاقبت اين خواسته هاى جاهلانه آگاه بود و براى آگاهى دادن به يارانش لب به سخن مى گشود و حقايقى را آشكار مى ساخت، منظره ى مردم شام و كارنامه معاويه و عمروعاص و سوابق نادرست ابوموسى و نادانى هايش، و اصرار و پافشارى برخى از افسرانش براى قبول پيشنهاد معاويه و عمروعاص، و بى تفاوتى عده ى ديگرى از سربازانش همه و همه على را وادار مى كرد تا پرده ها را در برابر اغلب سربازانش كه در آستانه ى گول خوردن و تصميم گرفتن قطعى بودند بركنار زند و اين حقايق را بازگو كند.

/ 61