خاطره صفين را به ياد آوريد
خوارج ديدند نگاههاى آن حضرت عميقتر شد و زبان ستايش به سخن گفتن بازشد و چنين گفت:اكلكم شهد معنا صفين؟ فقالوا: منا من شهد و منا من لم يشهد.
قال: فامتازوا فرقتين فليكن من شهد صفين فرقه و من لم يشهدها فرقه حتى اكلم كلا منكم بكلامه. و نادى الناس، فقال: امسكوا عن الكلام و انصتوا لقولى، و اقبلوا بافئدتكم الى فمن نشدناه شههاده فليقل بعلمه فيها.
آيا تمامى شما در صفين حاضر بوديد؟ گفتند: گروهى از ما بوده اند و گروهى نبوده اند. فرمود: بنابراين به دو گروه تقسيم شويد آنان كه در صفين بودند در يك طرف و آنان كه نبودند در طرف ديگر قرار بگيريد. تا با هر گروه در حد خود سخن بگويم، سپس براى آنكه سخنانش را بهتر درك كنند فرياد زد از سخن گفتن و همهمه كردن دورى كنيد و با دقت به سخنانم گوش فرادهيد و دلهايتان را متوجه من سازيد، از هر كس گواهى خواستم نسبت به هر چه اطلاع دارد گواهى بدهد. [ خطبه 122 صبحى الصالح ص 178. ] آنگاه توجهى به همه آنها كرد و فرمود زعيم و پيشواى شما كيست؟ گفتند: ابن الكواء اين مرد كه نامش عبدالله است، امام جماعت خوارج محسوب مى گردد
و اينك به عنوان زعيم آنها در پيشگاه حضرت قرار گرفت حضرت نگاه تندى در چشمانش افكند و سپس به نقطه اى دور، دور از آنها و دنياى آنها رفت و با حال توجه به خدا كه مخصوص حضرتش بود با خداى خويش به مناجات پرداخت و گفت:
اللهم ان هذا مقام من افلج فيه كان اولى بالفلج يوم القيامه و من نطق فيه و اوعث فهو فى الاخره اعمى و اضل سبيلا.
خدايا اينجا جايگاهى است كه هر كس در آن در سخن گفتن و اقامه ى برهان پيروز شد در روز قيامت پيروزتر خواهد شد و هر كس كه در اينجا در برابر سخن و برهان محكوم و ناتوان گرديد در قيامت نابينا و گمراه خواهد گشت.
آنگاه از آن نقطه به جايگاه اول خود برگشت. در ميان آن گروه آنان كه بر شنيدن سخنان آن حضرت حريص تر بودند جلوتر و آماده تر ايستاده بودند. حضرتش با صداى جذاب پرسيد: ما اخرجكم علينا؟ چه چيز شما را عليه ما برانگيخته است؟
آنان جوابى را كه مرتب در دهان گردانده و به زبان آورده بودند دوباره تكرار كردند حكومتكم يوم صفين حكومت شما در ميدان صفين. اين پاسخ وقايع تلخ صفين را در برابر ديدگان مجسم كرد.
راستى چقدر اين مردم كوتاه فكر و فراموش كارند، مگر جريان حكومت در صفين بايد منشا اين غوغا گردد؟
اينجاست كه آن پيشواى رووف و مهربان كه در حكومت آزاد و دموكراسى خود كه در جهان سابقه ندارد و به آنها جرات حرف زدن داده و آزادى كلام را از آنها نگرفته و اينكه همچون پدرى دلسوز به آنها مى نگرد، زبان به سخن مى گشايد و جزئيات واقعه ى صفين را به ياد آنها مى آورد و با فصاحت مخصوص به خود صحنه هاى صفين را براى آنها تشريح مى كند:
الم تقولوا عند رفعهم المصاحف حيله و غيله و مكرا و خديعه: اخواننا و اهل
دعوتنا استقالونا و استراحوا الى كتاب الله سبحانه فالراى القبول منهم و التنفيس عنهم؟ فقلت لكم: هذا امر ظاهره ايمان، و باطنه عدوان و اوله رحمه، و آخره ندامه فاقيموا على شانكم و الزموا طريقتكم، و عضوا على الجهاد بنواجذكم و لا تلتفتوا الى ناعق نعق: ان اجيب اضل و ان ترك ذل. [ خطبه 122 صبحى الصالح ص 178 و 179. ]
آيا در ميان غوغا و طوفان جنگ صفين كه گروه معاويه با نيرنگ و دسيسه هاى فريبنده قرآنها را بر سر نيزه بلند كردند شما نگفتيد كه اينان برادران و هم كيشان ما هستند كه به دعوت اسلام پاسخ مثبت داده و به آن گرويده اند، هم اكنون براى خاتمه ى جنگ از ما گذشت مى خواهند و در پناه كتاب خدا صلح و آرامش مى طلبند نظر آنان شايسته پذيرفتن است.
مى بايست اندوهشان برطرف گردد و به آنها اجازه ى نفس كشيدن داد، در آن هنگام من با آگاهى كامل به شما گفتم كه اين دسيسه و نيرنگ است ظاهر اين پيشنهاد فريبنده است و رنگ ايمان به خود گرفته ولى در باطن امر عداوت و كينه توزى نهفته است، امريست كه ابتدايش رحمت و دلپذير و سرانجام پذيرفتنش موجب پشيمانى و ندامت است، بنابراين بر سر كار خود باشيد و به نبرد ادامه دهيد و در هدف خود استوار بمانيد، دندانهاى خود را در اين جهاد مقدس به هم بفشاريد و جوشان و خروشان پيش برويد، به هيچ فريادى توجه نكنيد زيرا هر كس پاسخ مثبت بگويد به رنج و گرفتارى و گمراهى دچار خواهد شد و اگر آنها را واگذاريد ذليل و نابود خواهيد گشت بگذاريد بى اعتنائى به اين پيشنهاد آنها را خاموش و زبون سازد در اينجا غم و اندوه سراسر وجود آن حضرت را فراگرفت زيرا همين ها بودند كه برخلاف نظر آن حضرت گام برداشته بودند و ثمرات تلخ امروز را از آن درختى كه آن روز نشاندند امروز مى چينند، بالاخره با آهنگى پر تاثر و اندوه بار به سخنانش ادامه داد و حركاتشان را به يادشان آورد.
و قد كانت هذه الفعله و قد رايتكم اعطيتموها.
والله لئن ابيتها ما وجبت على فريضتها، و لا حملنى الله ذنبها.
و والله ان جئتها انى للمحق الذى يتبع، و ان الكتاب لمعى ما فارقته مذ صحبته
ولى شما، آرى شما خودتان فرمان مرا نپذيرفتيد و به نصيحت من توجه نكرديد و بالاخره آن امتياز را به دشمن داديد تا پيشنهادشان پذيرفته شد.
به نام مقدس خدا سوگند اگر از پذيرفتن طرح آنها خوددارى مى كردم نه واجبى را ترك كرده بودم و نه مسئوليتى به عهده من بود و خداوند گناه نپذيرفتنش را بر من بار نمى كرد.
به خدا سوگند اگر من به چنين اقدامى فرضا دست مى زدم باز هم شايسته بود كه از من پيروى گردد، كتاب مقدس قرآن با اين است و از آن هنگام كه با او انس گرفته بوده ام تاكنون از آن جدا نگشته ام. [ خطبه 121 و 122 صبحى الصالح ص 178. ]
خاطره جاودانه جهادهاى اوليه
حضرت در اين لحظه حساس ضمنا صحنه هاى خطرناك و لحظات پرطوفان جنگهاى اوليه اسلام و شهامت و مردانگى و ثبات قدم و استوارى ياران پيغمبر را در راه جهاد براى آنان ترسيم كرد و رمز پيروزى هاى رسول خدا و يارانش را در آن زمان بازگو نمود و به آنها گوشزد كرد كه پيشرفت سربازان اسلام در دوران پيامبر گرامى اسلام در سايه ى گذشت كامل از جان و مال و اطاعت و پيروى از فرمان خدا و پيامبر بود و آنها هم اگر مى خواستند هر لحظه اعتراض و انتقادى كنند و اظهارنظرهاى بى مورد در امور نظامى داشته باشند قهرا شكست مى خوردند، جهاد آنان نافرجام مى ماند.ياد آن لحظات حساس كه سربازان مسلمان دوش به دوش هم جانبازى مى كردند برايش خيلى شكوهمند بود از اين رو يادآورى آن را براى تقويت روح و اتحاد آنان لازم دانست و چنين فرمود:
فلقد كنا مع رسول الله صلى الله عليه و آله و ان القتل ليدور على الاباء
و الابناء و الاخوان و القرابات فما نزداد على كل مصيبه و شده الا ايمانا و مضيا على الحق و تسليما للامر و صبرا على مضض الجراح ولكنا انما اصبحنا نقاتل اخواننا فى الاسلام على ما دخل فيه من الزيغ و الاعوجاج، و الشبهه و التاويل.
فاذا طمعنا فى خصله يلم الله بها شعثنا و نتدانى بها الى البقيه فيما بيننا رغبنا فيها و امسكنا عما سواها. [ خطبه 122 صبحى الصالح 178. ]
به ياد آن روزها كه با رسول خدا همراه بوديم در ميدان جنگ كشتار متقابل بين پدران و پسران برادران و خويشان صورت مى گرفت و ما مسلمانان آن روز با آن همه اندوه و سختى ها ايمان و اعتقادمان در راه هدف استوارتر مى گشت، زيرا كار ما گذشت در راه حق و تسليم در برابر او مرا خداوند بود، و در سوزش زخمها تحمل و بردبارى داشتيم.
ولى اكنون به روزى رسيده ايم با برادران مسلمان در پيكار و نبرد هستيم مبارزه ى ما بيهوده و غيرانسانى نيست بلكه چون به دست آنان زمينه ى گرايش به كفر و كجروى ها فراهم مى شود آنان اصول اسلامى را مسخ كرده و به جاى آن لغزش و گمراهى و انحرافات فكرى بر اساس تاويلات خود ساخته و اشتباه و تاويل باطل را در اسلام جايگزين حقائق كرده اند، با اين وصف زمانى كه خواستيم راهى را انتخاب كنيم كه خداوند پراكندگى ما را برطرف سازد و به مهربانى و انسان دوستى دست يابيم آن را مى پذيريم و به مبارزه خاتمه مى دهيم.