آخرين هشدار على
و براى اينكه شايد از اين خواب غفلت بيدار شوند و از راه ضلالت و انحراف خود برگردند و در وخامت عواقب كار خود بينديشند آنان را با بيان ديگرى بيم داد و فرمود:فانا نذير لكم ان تصبحوا صرعى باثناء هذا النهر، و باهضام هذا الغائط
على غير بينه من ربكم و لا سلطان مبين معكم: قد طوحت بكم الدار و احتبلكم المقدار و قد كنت نهيتكم عن هذه الحكومه فابيتم على اباء المنابذين، حتى صرفت رايى الى هواكم و انتم معاشر اخفاء الهام سفهاء الاحلام و لم آت- لا ابالكم- بجرا و لا اردت لكم ضرا. [ نهج البلاغه صبحى الصالح خطبه 36 ص 80. ]
من شما را از اينكه صبح كنيد در حالى كه در ميان اين نهر و در بين اين زمينهاى پست و بلند "با پيكرهاى بى روح" افتاده باشيد مى ترسانم.
شما بدون اينكه دليل و برهانى و عذرى نزد پروردگار خود داشته باشيد به مخالفت كردن و ياغى شدن با من قوام كرده ايد دنيا شما را هلاك كرد و
مقدرات شما را به دام افكند "با اينكه به دست خودتان وسيله ى اين دام افتادن را براى خود فراهم كرديد" من شما را "در صفين" از قبول حكومت حكمين نهى كردم ولى شما سخن مرا نپذيرفتيد و مانند مخالفان پيمان شكن و سست عهد از قبول نصيحت من امتناع كرديد تا اينكه من ناگزير نظر خود را با ميل شما همراه ساختم.
و شما اى مردم سبك مغز و سبك عقل كه پدر براى شما مباد "عرب اين جمله را در موقع نفرين مى گويد و كنايه از ذلت و خوارى است" اين را بدانيد كه من شرى براى شما به وجود نياوردم و نخواستم زيانى به شما متوجه شود بلكه جز خيرخواهى منظورى نداشتم. سخنان حضرت در دلهاى مرده ى آنان تاثيرى نكرد و همچنان بهت زده منتظر نبرد بودند.
حضرت به طرف نظاميان برگشت و فرمود يك نفر مى تواند مرگ را به بهاى بهشت جاويدان بپذيرد و قرآن به دست در مقابل اين مردم برود و آنها را به كتاب خدا و روش پيامبر موعظه و دعوت كند.
سخن حضرت تمام نشده بود كه جوانى از بنى عامر اين ماموريت را به عهده گرفت حضرت چون او را جوان نورسى ديد دستور داد به جاى خودت بازگرد.
و دوباره سخن خود را تكرار كرد، اين بار نيز همان جوان شيفته ى اطاعت شد و ديگران همچنان سكوت كردند.
جوان قرآن را بر كف گرفت و پيشاپيش خوارج ايستاد و آنها را به اطاعت از قرآن و قوانين الهى فراخواند.
هنوز سخن از گلويش خارج نشده بود كه خوارج خشمناك صورت او را تيرباران كردند، جوان وقتى رو به طرف ياران على برگرداند همانند خارپشتى تيرها به صورتش نشسته بود و سپس بر زمين افتاد و جان سپرد.
حضرت از آنان خواست كه قاتلان عبدالله بن خباب و ساير شهداء را تسليم كنند ولى آنها همگى خود را قاتل دانستند و راه پيكار در پيش گرفتند. تمام درهاى صلح و مذاكره بروى على و يارانش بسته شده است.
حضرت دستور آماده باش داد و نظاميان را به دو جناح منظم و يك قلب با اسلوب خاص نظامى كه مخصوص خودش بود تقسيم نمود. و فرماندهان آنها را نيز انتخاب نمود. و دستور داد تا حمله ى جدى و عمومى از آنان آغاز نشود جنگ را شما آغاز نكنيد.
و اين آخرين مرحله ى انسان دوستى على درباره آنان بود.
خوارج هم فشرده تر همانند بازى كه آماده شكار است دقيقه شمارى مى كنند غلافهاى شمشيرها را شكسته اند، اسب ها را رها كرده و به خيال خام خود مشتاق شهادت و بهشت هستند.
جنگ آورى به نام اخنس طائى [ شرح خوئى ج 4 ص 36. ] كه ديروز در صفين همدوش على پيكار مى كرد اينك از صفوف خوارج خارج شده و براى پيكار با خود حضرت صفوف را مى شكافد. حضرت جواب اين گستاخى را داد و با يك ضربت او را نقش زمين ساخت.
ناگاه عبدالله بن وهب راسبى فرياد زد: اى پسر ابوطالب دست از پيكار برنخواهيم داشت تا اينكه يا تو به ما دست يابى و يا ما بر تو چيره شويم، و من مايلم كه تو در برابرم قرار بگيرى.
حضرت تبسمى تلخ بر لبانش نقش بست و فرمود: قاتله الله من رجل ما اقل حياوه اما انه ليعلم انى لحليف السيف و خدين الرمح ولكنه قد يئس من الحياه و انه ليطمع طمعا كاذبا.
خدا او را بكشد چه مرد بى حيائى است. بيچاره از زندگى نااميد شده است وگرنه مى داند كه من دوست قسم خورده ى شمشير و نيزه ام. بدبخت هوس بيجائى كرده است.
حضرت همچون شير بر او جست و با يك ضربت او را نقش بر زمين ساخت.
خوارج كم كم به جنگ نزديكتر مى شوند ديرى نمى پايد كه اين وضع پايان مى پذيرد.
ناگهان كمانها را كشيدند و تيرها به سوى سربازان على رها كردند.
سربازان گفتند:
يا اميرالمومنين رمونا اى اميرمومنان ما را تيرباران كردند فرمان حمله بدهيد حضرت فرمود: كفوا دست نگهداريد.
براى بار دوم سربازان را تيرباران كردند، باز حضرت فرمود آرام باشيد.
بار سوم كه تيرها را رها كردند حضرت فرمود:
الان طاب القتال احملوا عليهم.
اينك پيكار با آنان روا و لذت بخش است حمله كنيد، فرمان حمله على گويا براى هر دو لشگر صادر شده بود كه ناگهان برق آسا خوارج در حالى كه شعارهاى محكم مى دادند و ياران خود را با گفتن بپيش به سوى بهشت به پيش به سوى بهشت تشويق مى كردند.
همچون گردبادى در سينه ى لشگر على فرورفتند. گرد خاك ميدان را فراگرفت، صداى شيهه ى اسبان و چكاچك شمشير، فرياد جانخراش مقتولين سرزمين نهروان را به لرزه درآورده بود.
هر دو سپاه تا سرحد مرگ و با عقيده اى محكم به شهادت و جانبازى مى جنگيدند خصوصا خوارج كه راه نجاتى نداشتند و ناچار بودند تا آخرين تلاش پيكار كنند، سربازان على از همه طرف آنها را در قلب خود محاصره كردند و ضربات خونين و مهلك خود را بر پيكر آنان وارد ساختند و بدون آنكه به آنها فرصت پيكار بدهند همه را نقش زمين ساختند. ساعتى بيش نگذشت كه گرد و خاك فرونشست و سربازان به كنار ايستادند و چيزى جز منظره ى خونين و دهشتناك اجساد و جوى هاى خون بيش نمانده بود.
تنا، آن دورها، در سينه ى تپه ها، تعدادى كمتر از انگشتان دست هراسناك و
فلك زده در حال فرار بودند. [ شرح خوئى ج 4 صفحه ى 134 به نقل از كشف الغمه مى نويسد از گروه چهار هزار نفرى خوارج در نبرد نهروان تنها 9 نفر جان سالم به در بردند كه دو نفر از آنها به سيستان و خراسان فرار كردند و دو نفر ديگر به بلاد عمان گريختند و دو نفر آنها به طرف يمن رفتند و دو نفر به بلاد جزيره در محلى به نام سن و موازيخ و كناره هاى فرات رفتند و يك نفر ديگر از آنها به محلى به نام تل موزون فرار كرد. و به اين نحو در نقاط مختلف پراكنده شدند. ] آنها رفتند تا بنياد نوى براى خوارج آينده و پرورش اين نسل عصيانگر باشند و از ياران على به جز 8 نفر كشته نشدند و آنها سالم و صحيح آماده ى بازگشت بودند.
پس از پايان كارزار در نهروان يكى از ياران على عليه السلام گفت:
مثل اينكه از شر خوارج آسوده شديم و تمامى آنان نابود گشتند؟
حضرت در پاسخ او فرمود:
كلا والله، انهم نطف فى اصلاب الرجال و قرارات النساء كلما نجم منهم قرن قطع حتى يكون آخرهم لصوصا سلابين.
شما گمان كرديد كه آنها "خوارج" به كلى نابود شدن و اجتماع، از آنها پاك گرديد چنين نيست به خدا قسم كه آنها به صورت نطفه هائى كه در پشت مردان و رحم زنها به سر مى برند و در اعصار آينده هرگاه شاخى از آنان سر درآورد و بريده شود شاخ ديگرى سر در خواهد آورد و بريده خواهد شد يعنى هر گروهى از آنان قيام كند سركوب مى شود تا اينكه آخرين جمعيت آنها غارتگران و ربايندگان اموال عمومى گردند. [ خطبه 60 صبحى الصالح ص 93 و 94. ]
اين هشدارى بود كه حضرت به نسل آينده داد تا آنان بدانند بر اساس پراكندگى و عدم رشد فكرى و جهالتى كه بر آنها حكمفرماست جسم اجتماع بيمار خواهد بود و همواره نمونه هائى به نام خوارج و مذهب سازان دروغين در آنها پديدار خواهد گشت و تا زمانى كه ملتها كاملا آگاه و به اصول اسلامى و فرهنگ قرآن آشنا نشوند خوارج و نظائر آنها از ميانشان ريشه كن نخواهد شد.