خوارج از دیدگاه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خوارج از دیدگاه نهج البلاغه - نسخه متنی

حسین نوری همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اسلام آمده است تا قانون را در كليه ى شئون زندگى حكومت ببخشد ولى راى و دلخواه خليفه جاى قانون را گرفته است. او هر كه را بخواهد تبعيد مى كند، يا به زندان مى فرستد و به هر كس هر چه بخواهد مى بخشد بالاخره با توجه به اين نابسمانى ها و حق كشيها و انحرافات اخلاقى و ظهور امتيازات طبقاتى و قوميگرى و سوءاستفاده هاى شخصى از اختيارات ادارى و تزلزل آزادى و عدالت، كه در ظرف اين بيست و پنج سال در جامعه اسلامى به وجود آمده بود، تعهد براى اصلاحات و سامان بخشيدن به نظام از هم گسسته ى ملت و در واقع يك انقلاب نوين در تمام شئون فردى و اجتماعى، بسيار مشكل بود ولى واخوردگى مردم از حكومتهاى سابق و انحطاطى كه در زمينه ى عدالت اجتماعى و اخلاقى و معنويت براى آنها به وجود آمده بود و خستگى از خودكامگى هاى قدرتمندان و هزاران درد ديگر، آنها را به هيجان و چاره انديشى قطعى واداشته بود و همانند غريقى بى پناه دست به سويش دراز كرده بودند و به آن حضرت التماس مى كردند كه زمامدارى ملت را بپذيرد، و نجاتشان بخشد.

و بسطتم يدى فكففتها و مددتموها فقبضتها ثم تداككتم على تداك الابل الهيم على حياضها يوم وردها. حتى انقطعت النعل و سقط الرداء و وطى الضعيف و بلغ من سرور الناس ببيعتهم اياى ان ابتهج بها الصغير و هدج اليها الكبير و تحامل نحوها العليل و حسرت اليها الكعاب. [ صبحى الصالح خطبه 229 صفحه 350. ]

روزى كه براى گزينش من تظاهرات مى كرديد، دستهاى مرا براى بيعت گشوديد و هر قدر من دستهاى خود را به عقب كشيدن شما با اصرار آنها را به سوى خود كشيديد سپس آنچنان به سوى من هجوم آورديد كه شتران تشنه به حوضچه هاى
آب هجوم مى آورند. آن روز از كثرت ازدحام و هيجان ملت، بند كفشها گسيخته شد و عباها از دوش به زمين افتاد و افراد ناتوان پايمال شدند. آن قدر از انتخاب و بيعت با من شادى مى كردند كه حتى كودكان بى اختيار مسرور بودند و پيران ناتوان و بيماران رنجور و دختركان نورس براى تماشا و تظاهرات شركت كرده بودند. [ صبحى الصالح كلام 137 صفحه 195. ]

انتخابى واقعى

و نيز مى گويد:

فاقبلتم الى اقبال العوذ المطافيل على اولادها

تقولون: البيعه البيعه قبضت كفى فبسطتموها و نازعتكم يدى فحاذبتموها.

هنگام واگذارى قدرت، بسان اشتران نوزائيده كه به نزد مادران خود روآور مى شوند، به سوى من شتافتيد و فرياد مى زديد بيعت، بيعت، كف بر كف نهادم، تا با من بيعت نكنيد اما شما آنها را گشوديد دستهايم را به عقب كشيدم اما شما آنها را به سوى خود كشيديد.

بالاخره آن اجتماع پرشور و آن فريادهاى البيعه، البيعه كه از اعماق قلب و روح مردم سرچشمه مى گرفت، حضرتش را برانگيخت تا باتكاء نيروى ملى و پشتيبانى توده و نياز قطعى امت، براى مبارزه با ستم و نجات محرومان و اصلاح جامعه و احياى دين و سنت پيامبر راستين بر روى ملت آغوش بگشايد. و به خواسته واقعى انها پاسخ مثبت بدهد چنانكه فرمود:

اما والذى فلق الحبه و برا النسمه لولا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء الا يقاروا على كظه ظالم و لا سغب مظلوم.

لالقيت حبلها على غاربها.
آگاه باشيد به شكافنده ى دانه در دل خاك و آفريينده انسان سوگند، اگر حضور اجتماع بزرگ ملى براى بيعت من كه يارى آنان، موجب اتمام حجت بر من مى شد، و پيمان خداوند با دانايان كه بايد با قاطعيت از سيرى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان محروم جلوگيرى به عمل آوردند نبود افسار شتر خلافت را بر كوهان آن مى انداختم، تا به هر كجا كه مى خواهد برود يعنى مانند سابق از آن چشم مى پوشيدم. [ خطبه 3 صبحى الصالح صفحه 50. ] و نيز فرمود:

فامسكت يدى حتى رايت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام يدعون الى محق دين محمد- صلى الله عليه و آله و سلم- فخشيت ان لم انصر الاسلام و اهله ان ارى فيه ثلما اوهد ما تكون المصيبه به على اعظم من فوت ولايتكم التى انما هى متاع ايام قلائل، يزول منها ما كان، كما يزول السراب او كما يتقشع السحاب فنهضت فى تلك الاحداث حتى زاح الباطل و زهق و اطمان الدين و تنهنه.

از هر اقدامى دست نگه داشتم، تا آنكه ديدم گروهى از آنان كه به اسلام گرائيده بودند اسلام را رها كردند و مردم را به نابودى دين محمد "ص" دعوت مى كنند، اين بود كه ترسيدم اگر اسلام و مسلمين را يارى نكنم ممكن است در ميان آنان خرابى ها و شكافى به وجود بيايد، كه براى من دردناكتر از محروميت از حكومت بيست و پنج ساله ام بر شما باشد آن حكومتى كه از نظر من به گونه ى سراب فريبنده و ابرهاى متلاشى شده از بين مى رود پس با ديدن آن حوادث خطرناك كه به اسلام و مسلمين روآور شده بود، نهضت و قيام كردم. از رهگذر قيام من باطل و نادرستيها نابود شد و دين آرامش و ثبات خود را بازيافت [ نامه 63، صبحى الصالح صفحه 451. ] پس مهمترين عللى كه موجب پذيرش رهبرى و زعامت على عليه السلام شد، همان احساس مسئوليت براى حفظ دين و نجات خلق از انحراف و گرايشهاى غلط و پديدار شدن امتيازات ضد انسانى طبقاتى بود، كه بيش از هر چيز ديگر جامعه اسلامى را در اين مدت

ناتوان ساخته، و موجب مى گشت پايه هاى كفر و ستمگرى مستحكم شود و فساد و ناآرامى همگان را فراگيرد.

على عليه السلام خدا را در مورد پذيرش زعامت گواه مى گيرد و هدف خود را ابراز مى دارد.

اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسه فى سلطان و لا التماس شى ء من فضول الحطام ولكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك فيامن المظلومون من عبادك و تقام المعطله من حدودك

خداوندا، تو آگاهى، كه آنچه از ما سر زد- مبارزات و سركوبى بلواگران، و تغييرات اساسى در زمينه ى رهبرى و عدالت- هرگز به خاطر عشق سلطنت و فرمانروائى و يا ماده پرستى و ثروت اندوزى نبود. بلكه هدف اصلى من و يارانم، بازگرداندن چرخ دين تو در مسير واقعى خود، و ايجاد اصلاحات مترقيانه در سرزمينهاى تو بود تا از پس اين انقلاب ستمديدگان و محرومان خلق تو تامين شوند و قوانين و حدود راكد تو به اجراء درآيد. [ خطبه 131، صبحى الصالح صفحه 189. ]


/ 61