انبياء گفتند در دل علتى است
نعمت از وى جملگى علت شود
هر خوشى كايد به تو ناخوش شود
بس غذائى كه ز وى دل زنده شد
بس عزيزى كه بناز اشكار شد
كيست كو نشنيد آن طوفان نوح
روحشان بشكست و اندر آب ريخت
كيست كو نشنيد ز احوال ثمود
گر دو عالم پر بود خورشيد و نور
بى نصيب آئى از آن نور عظيم
تو درون چاه رفتستى ز كاخ
لحن داودى بسنگ و كه رسيد
احمقانرا اين چنين حرمان چراست
گر نخواهى دوست را، فردا نفير
دوستى با عاقل و با عقل گير
كه از او در حقشناسى آفتى است
طعمه در بيمار كى قوت شود
آب حيوان گر رسد آتش شود
چون بيامد در تن تو گنده شد
چون شكارت شد بر تو خوار شد
يا مصاف لشگر فرعون و روح
ذره ذره آبشان بر ميگسيخت
و آنكه صر صر عاديان رامير بود
چون روى در ظلمتى مانند كور
بسته روزن باى از ماه كريم
چه گنه دارد جهانهاى فراخ
گوش آن سنگين دلانش كه شنيد
مى نسازد گمرهان را راه راست
دوستى با عاقل و با عقل گير
دوستى با عاقل و با عقل گير