خوارج از دیدگاه نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
خداوند استخوان شكسته ى ملتى را مداوا نمى كند و كيان آنها را به آنان بازنمى گرداند، مگر پس از تحمل يك سلسله شدائد و بلاهاى اجتماعى، در كمتر از آن مقدار از دشواريهائى كه شما با آن مواجه هستيد و حوادثى كه پشت سر گذارده ايد عبرت بزرگى است. آن طور نيست كه هر كه مغز دارد خردمند باشد.
و هر كه گوش دارد شنوا باشد. و هر كه چشم دارد بيدار و بينا باشد بايد واقعا اين عوامل رشد و آگاهى را به كار انداخت.
من در شگفتم و چرا در شگفت نباشم!
1- از تفرقه مردم و دسته بنديهائى كه هر دسته دليلى مى تراشد و روشى در دين خود اخذ مى كند.
2- هيچ كدام از سنت پيامبر بزرگ "ص" پيروى نمى كنند.
3- و تابع روش امام پس از او نيستند.
4- ايمان به غيب "قيامت" ندارند.
5- و از زشتى ها و نادرستى ها خوددارى نمى كنند.
6- با آگاهى و بينش عملى را انجام نمى دهند.
7- قهرا با ارتكاب شبهات به خواسته هاى نفسانى و شهوات رو مى آورند.
8- كارهاى شايسته و معروف آن است كه خودشان بپسندند، و منكرات آن است كه خود بد بدانند.
9- مشكلات بزرگ را به راى قاصر خويش حل مى كنند و پناهى آگاه نمى گزينند.
10- و مسائل مبهم و پيچيده را با افكار و آراء نادرست خودشان تاويل و توجيه مى كنند. گويا هر كس امام و رهبر خويش است و گمان مى كند، ريسمان محكم و مورد اطمينانى را به دست گرفته و دلائل استوار و صحيحى را به كار برده است. [ خطبه 88 صفحه 121 صبحى الصالح. ]