تجلیات حکمت معنوی در هنر اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
همزمان با پيدايش و تنوع خطوط اسلامى نوعى از خطوط تاليفى و تفننى كه باطرحهاى
هندسى توام بود،تكوين يافت كه نوعى خط و نقاشى است.مشهورترين اين خطوط طغرا و
شبه طغرا توامان،گلزار،مثنى،معما،تفننى،سياه مشق،قطعات جامع وارقام بود.خط،جلوه باطن و روح آدمى است،بنابر اين از قواعد روح تبعيت مى كند.دل آگاهى بر روح
آدمى مسلط است و از اينجا تجليات بى واسطه روح از مرز خود آگاهى بيرون مى شود.حركت
قلم از چپ به راست و از راست به چپ و از بالا به پايين بى ترديد بادل آگاهى روحانى بشر و
باطنيترين تمايلات آدمى پيوند مى خورد
.از اينجا بى وجه نخواهد بود كه نگارش خط چينى از
بالا به پايين چونان سير آدمى ميان زمين و آسمان ياگشت انسان از آسمان به طبيعت درون
تلقى گردد و سير خط اسلامى از چپ به راست راسير ميان دو فرشته گوش و چشم دل تلقى
نماييم.سيرى از بيرون به سوى درون و قلب كه در سمت چپ سينه جاى دارد.اما سير خطوط
غربى همواره از درون به سوى بيرون است.از همين وجه نظر است كه برخى از نويسندگان خط را داراى وجهى سمبوليك مى دانند
وخط افقى را به مثابه وجود و جوهر ثابت و حركت روى آن را به معرفت ضرورت وتكوين تلقى
مى كنند.و هر خط به مانند مدارات فلكى عالم تصور مى شود.خطوط يك صفحه چونان تار و
پود
يك تكه پارچه مى توانند جلوه صورتى از وجود ثابت و وجودمتغير،وحدت و كثرت باشند.
خط عمودى پندارى وجود ثابت و خط افقى مايه كثرت مى شود (21) .بدينسان خط نيز گرايشى
باطنى و روحانى پيدا مى كند.«نقطه »چونان مبدايى است براى بيان وحدت حقيقت متكثر
خط.همين وحدت هنگامى كه در نقشهاى اسليمى به نهايت كثرت مى رسد،گويى مجدا با
تكرار نقوش واحد به يك مبدا باز مى گردد.پيچكهاى درهم شونده خطوط كوفى نخستين جلوه متكثر و بيرونى نقطه است.سير نقطه از
صورت خط به صورت نقش در مى آيد و نهايتا چون «كتاب جهانى »و«درخت جهانى »بيانگر
كتاب تدوين و كتاب تكوين مى گردد كه چونان درخت طيبه اى اصلش ثابت وفرعش در
آسمانهاست.قلم نيز تقدير آدميان را در لوح محفوظ رقم زده است كه به تعبيرصدر المتالهين
در اسفار همان جوهر قدسى است كه به اعتبار آنكه واسطه فيضان صورعلميه بر موجودات و
موجب وجود آنها است به آن قلم گويند (22) .اين قلم است كه از واحد،كثير و از اجمال،تفصيل
را بيرون مى آورد.سيد شريف جرجانى قلم را علم تفصيل مى داند زيرا حروف كه مظاهر
تفصيل قلمند به طور اجمال در مداد موجود است و مادام كه در مداد است مجمل است و
موقعى كه به قلم منتقل شد به واسطه آن تفصيل مى يابد (23) . آنچه در روح آدمى منطوى است و آنچه از عالم بالا به روح او نزول مى يابد با قلم برلوح (24)
آشكار مى گردد و مظهر اراده و واسطه ظهور و ابداع است.