تجلیات حکمت معنوی در هنر اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
و اين رجوع مى كند به روح تفكر دينى كه وجهه نظر هنرمندان مسلمان را به مبدا
ربوبى متذكر مى ساخته است.اين تذكر و مشاهده وحدت در كثرت به همه آثار هنرى
عالم اسلامى مهر وحدت زده است.طرحها و نقوش زينتى،گره سازى،طرحهاى هندسى، نقش
نخلچه،گل نيلوفر،برگ كنگر و بسيارى طرحهاى گوناگون ديگر كه در هنرنگارگرى و
تصويرگرى جهان پراكنده و در هنر اسلامى نيز جمع شده است هويتى بيگانه از يكديگر دارند
كه آن به روح و صورت نوعى هر تجربه هنرى رجوع مى كند.اين نقوش از عالم ديگرى در روح
و چشم دل هنرمند مسلمان پرتو افكنده است.تذهيب كتاب قرآن و تزيين كتابهاى دينى و علمى و هنرى مقدمه اى بود براى تزيين آنها،از
اينجا بايد صورتى از هنرهاى نگارشى تكوين مى يافت كه همچون خط،زيبايى و روحانيت قرآن
را هرچه بيشتر نمايش مى داد (29) .اين هنر نمى توانست چون هنرهاى تجسمى متعين با
نقوش انسانى يا طبيعت سازى مينياتورى و نظير آن باشد
بلكه از مميزات اساسى آن همان
دورى از طبيعت است كه حتى طبيعت سازان مينياتور نيز تا حدودى ازآن مى گذرند.بنابر
اين وضع جديدى پيدا شد و هنرمندان مسلمان به سوى خاصى كشيده شدند.يكى از
نويسندگان در اين باب چنين مى گويد:«به نظر مى رسد همين طرز انديشه توجه و مشاهده
وحدت در كثرت-همواره هنروران مسلمان را به سوى نقشهاى انتزاعى و مجرد كه در آنها سر
مشق طبيعى اوليه غالبا ناپيدا و نا شناخته مى نمايد سوق داده است.منظور ما در اين مورد هزاران هزار شكلهاى تزيينى به صورتهاى اسليمى يا ختايى وپيچك و
گره و نظاير آنها است كه تار و پود بيشتر آثار اسلامى را بنياد گذاشته است.گاه اين نقوش به
هنگام الهام گيرى از اشكال هندسى مفهوم «تجرد»را تا سرحد امكان گسترش مى دهند و با
هم گذارى شكلهاى منتظم و غير منتظم كه به طور مستقيم زاده انديشه است با دنياى
محسوس از نظر ظاهر قطع رابطه مى نمايد (30) .در اينجا قطع رابطه با دنياى قابل لمس
محسوس...نمايان است.لازم است بيفزاييم
كه چه بسا به هنگامى كه مبدعان آثار هنرى تصور
مى كنند نقوش ابداعى آنان منحصرا از انديشه خودشان سرچشمه گرفته و هيچ شباهتى
ميان آنها و نقشهاى عالم خارج وجود ندارد در همان حال،وجود درونى آنان در اثر پيوستگى با
مجموعه جهان به طور ناخود آگاه از طرحهايى كه در عالم كبير ويا در اجزا خود جهان وجود
دارد و از چشم غير مسلح پوشيده است الهام مى گيرد
،نظيرطرحهاى گوناگونى كه به عنوان
گره سازى و نقشهاى هندسى مركب به وسيله هنرمندان روى تذهيبهاى مختلف و كاشيها و
سطوح تزيينى ابداع شده است » (31) .به اين ترتيب مذهب كاران در تمدن اسلامى شيوه اى
خاص را براى زينت قرآن گزيدند كه با شيوه مسيحيان متفاوت بود و آن خصوصيت تنزيهى
هنرى بود كه در قرآن به كارمى رفت (32) .خطوط اسلامى در كنار تذهيبها دو شاخه از هنرهاى اسلامى اند كه از محدوده قرآن گذشته و
به تمام شئون هنرهاى تجسمى و معمارى و صنايع مستظرفه اسلامى نفوذكرده اند و با
اضافاتى گچ بريها،حجاريها و كتيبه ها و كاشيها و موزائيكها،نقوش روى ظروف و وسايل
مساجد،اماكن مقدس و ابنيه و منازل همه از اين حكايت مى كنند.نكته قابل تامل در باب
تذهيب اين است كه هنرمندان تذهيب كار نيز اولين آموزگار اين هنر راچون خطاطان على
بن ابيطالب(ع)مى دانند.در اين باره به قصصى اشاره مى شود كه ذكرخواهيم كرد.