بیشترلیست موضوعات درآمد باب اول حكمت هنر اسلامى فصل اول پيدايى و ابداع اثر هنرى تاملاتى در زمينه ماهيت هنر و شعر فصل دوم حقيقت تاريخى هنر و ادوار فرهنگى-تاريخى صورت شناسى فرهنگى-تاريخى در معارف غربى چهار دوره فرهنگى-تاريخى وحدت شئون فرهنگى-تمدنى در ادوار تاريخى نظريه ارتقايى و ادوارى تاريخ صورت شناسى فرهنگى-تاريخى در معارف دينى و اسلامى باب دوم تاريخ هنر اسلامى فصل اول زمينه هاى پيدايى هنر اسلامى فصل دوم شمه اى از تفكر و تاريخ هنرى جهان قبل از اسلام ماده هنر اسلامى هنر زرتشتى-ايرانى هنر عرب جاهلى فصل سوم حقيقت هنر در فرهنگ و تمدن اسلامى روح هنر اسلامى دوگانگى حضور و غياب روحانيت در هنر اسلامى و مسيحى مميزات هنر اسلامى فصل چهارم صور مختلف هنر اسلامى شعر موسيقى نظرى به مبانى موسيقى در تفكر و فلسفه اسلامى خط و تذهيب و نقاشى تذهيب و تشعير تذهيب و تشعير نقاشى اصول حاكم بر تجربه هنرى نقاشان عصر اسلامى ظهور عالم مثال و خيال در نقاشى عصر اسلامى سكنى گزيدن آدمى در ساحت خيال رنگ و نور و طريقت تعليم نقاشى در عصر اسلامى تكرار نقوش در هنر عصر اسلامى صنايع مستظرفه آخرين كلام فهرست تفصيلى مباحث توضیحاتافزودن یادداشت جدید 1)مقدمه رومى و تفسير مثنوى معنوى،رنالد آلن نيكلسن،ترجمه و تحقيق آوانس آوانسيان، تهران،نشر نى،1366،ص 104-105،براى تفصيل مطلب رجوع شود به:رسائل اخوان الصفا وخلان الوفا،جلد اول،تهران،انتشارات دفتر نشر تبليغات اسلامى،1405،«رساله پنجم در موسيقى،ص 183-240،و نيز سماع درتصوف تاليف اسماعيل حاكمى،تهران،دانشگاه تهران، 1361.2)اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم على انفسهم الست بربكم؟قالوا بلى شهدنا ان تقولوا يوم القيمة انا كنا عن هذا غافلين.(و چون پروردگار تو از فرزندان،از پشتهاى ايشان،نژادشان را بياورد و آنها را بر خودشان گواه كرد كه آيا من پروردگاه شما نيستم؟گفتند:بلى،گواهى مى دهيم.تا روز قيامت نگوييد كه از اين نكته غافل بوده ايم).3)سماع در تصوف،ص 4.4)به عبارتى اين معرفت الله و اسماء است كه مبدا بيان است.يعنى خداوند آدم را اسماء آموخت وتعليم اسماء خود،مبدا و منشا پيدايى زبان گرديد و چون هيچيك از مخلوقات الهى كل اسماء رانياموخته اند زبانى چون زبان معنوى و مفهومى انسانى ندارند و زبانشان محدود به تعليم يك اسم ووجودشان باقى به يك اسم است در حالى كه انسان سير در اسماء مختلف مى كند و به اختلاف وكشمكش در عمل و نظر مى رسد و هر يك به نحوى ديگر موجودات را مى نامند.5)الرحمن،آيه 2.6)علق،آيه 3-5.7)قلم،آيه 1.8)بقره،آيه 33.9)اصل خط در روح آدمى است و آن با اعضاى بدن(دست)ظهور مى كند.به تعبير قاضى اگر روح از كدورات پاك افتاده است آنچه در درون است به اعضاى جسد و جوارح مثل دست و زبان ظاهرمى گردد.10)گلستان هنر،قاضى احمد قمى،با تجديد نظر و اضافات و تصحيح احمد سهيل خوانسارى، تهران،منوچهرى،بى تا،ص 10-12.11)الفهرست،ابن نديم،ترجمه م.رضا تجدد،تهران،چاپخانه بانك بازرگانى ايران،1346،ص 8.12)گلستان هنر،ص 12.13)همان،ص 13-14.14)به اعتقاد ابن خلدون پيامبر(ص)كه امى بود،اين صفت درباره او و نسبت به مقام وى از كمالات به شمار مى رود،زيرا او از فرا گرفتن صنايع عملى كه كليه آنها از وسائل معاش به شمار مى رود،منزه بود،اما امى بودن يا بيسوادى درباره ما كمال نيست چه پيامبر تنها متوجه پروردگار خويش است و مادر راه زندگانى دنيا با يكديگر همكارى مى كنيم-مانند كليه صنايع و حتى علوم اصطلاحى.بنابر اين كمال درباره پيامبر منزه بودن از كليه اينهاست ولى بر عكس درباره ما چنين نيست. رك به:مقدمه تاريخ العبر،ابن خلدون،ترجمه پروين گنابادى،تهران،بنگاه ترجمه و نشر،1359، ص 832-833 15)اطلس خط،حبيب الله فضائلى،اصفهان،ارغوان،1362،ص 113.16)تذكره خوشنويسان،پيدايش و سير تحول هنر خط،خطوط مختلفه نستعليق،ثلث،نسخ، شكسته نستعليق،به كوشش جواد يساولى ثانى،تهران،يساولى «فرهنگسرا»،1363،ص 65.17)آنچه در اينجا آمده نقل قول مشترك و جمع ميان اقوال مورخان خوشنويسى اسلامى است.نويسندگان قديم مانند قاضى احمد منشى در گلستان هنر و برخى كه به اقول پيشينيان مقيدند اعتقاددارند كه خط ثلث «ام الخطوط »است و على بن مقله(272-328)سياستمدار و خوشنويس نامدارعصر المقتدر بالله خليفه عباسى واضع خطوط ششگانه(اقلام سته)بوده است.قبل از ابداعات او،خطوط گوناگون و متنوعى بوده بدون قاعده كه تا كنون نمونه هايى از آنها به دست نيامده است (رشدخوشنويسى در دوران خلفاى عباسى به ويژه مامون آغاز شده است).«ابن مقله »مدار خط را بر«دايره »نهاد و از طريق كوفى گردانيد(تغيير داد)شش خط ابداعى او عبارت بودند از:محقق،ريحان،ثلث،نسخ،توقيع،و رقاع(رك به:گلستان هنر، ص 16-17،و تاريخ مختصر خط و سيرخوشنويسى در ايران،تحقيق و نگارش على راهجيرى، تهران،كتابخانه مركزى،بى تا،ص 68-69).در قرن پنجم «ابن بواب »خطوط ششگانه را به شيوه خود كمال بخشيد و«خط ريحانى »را ابداع نمود.«ياقوت مستعصمى »در قرن هفتم بنا به رواياتى از ميان شش نوع خط جز ثلث بقيه را برگزيدو آنها را به كمال رساند.نوعى خط ثلث نيز به نام خط ثلث ياقوتى مشهور شده است كه ظاهرا ازقلم اوست.ميرزا احمد تبريزى از خوشنويسانى بود كه در قرن دهم و يازدهم شيوه ايرانى خط نسخ را ابداع كرد.سه خط ايرانى يعنى تعليق و نستعليق و شكسته نستعليق نيز در قرون هشتم و نهم ابداع گرديد.18)اين خط كه در عصر تيمور گوركانى در هرات ابداع گرديد،مظهر روح ايرانى-اسلامى تلقى شده است.استادان مسلم آن خواجه تاج اصفهانى(مبدع اول)،خواجه ابو العال(مبدع دوم)،امير على شيرنوايى و خواجه اختيار منشى گنابادى بوده اند.19)بزرگترين استادان اين خط مير على تبريزى،جعفر بايسنغرى،مير عماد قزوينى،كلهر، عماد الكتاب بوده اند.20)بزرگترين استادان اين خط مرتضى قلى خان شاملو،و درويش عبد المجيد طالقانى بوده اند.21)هنر اسلامى،بوركهارت،ص 57-60.22)اسفار العقليه الاربعه فى حكمت المتالهيه،صدر الدين محمد شيرازى،ج 3،ص 62.23)تعريفات،سيد شريف جرجانى،تهران،ناصر خسرو،بى تا،ص 20.24)لوح به معنى آشكار شدن است.قاموس قرآن،سيد على اكبر قرشى،تهران،دار الكتب اسلاميه،1354،ج 6،ص 215. (Stylization) يعنى به سبك خاصى در آوردن كه با زيبايى قرين باشد.در تصاوير 25) استيليزه چهره هاعموما به صورت مدور و خالى از عوارضى هستند كه نمايشگر خصوصيات مربوط به كالبد شناسى وترسيم عضلات و استخوانها و ديگر ويژگيهاى فردى باشد. (Zoomorhic) مشهور است بر اذهان همه بيابانگردان 26)آنچه كه به هنر جانورنگارى ودشت نشينان مشرق زمين و شمالى مسلط بوده،زيرا ساده ترين بيان عالم اساطيرى بوده است.27)در هنر مسيحى-ژرمنى،اين نقوش در تذهيب انجيلها بسيار به چشم مى خورند.28)هنر اسلامى،بوركهارت،ص 70.برخى ميان اروپاى پرآشوب و گرفتار تاخت و تاز بربران باخاور ميانه از تبادلاتى فكرى سخن گفته اند همانند پاره اى از پديدارهاى بسيارى كه در بسيط جهان يونانى-رومى كهن روى نموده و عوامل گوناگون انتزاعى را با هم در برخورد آورده است.اين عوامل به هنگام برخورد با جهان متمدن بيدرنگ مميزه سمبوليك خود را گم مى كنند و در آرايشهاو تزيينات معناى اصيل آنها فراموش مى شود،چنانكه در قلمرو هنر مسيحى ايرلند اشكال كهن كه ميراث عصر اميت است به گونه اى بسيار طبيعى حفظ و مبدل گرديده اند.29)اين سنت از تفكر دينى و هنرى مسيحيت و اديان در قلمرو تزيين انجيل و كتاب مقدس الهام گرفته است،با اين تفاوت كه در هنر قرآنى جايى براى صورتهاى جانورى و انسانى نبوده است آنچنانكه در حوزه مسيحيت اسكندرانى و نسطوريان ايرانى و ارتدكسهاى بيزانسى تا دوره هاى متاخرتر مسيحى مى بينيم.30)آنچه بدان خيال راجعه به مبادى عاليه نوريه يعنى خيال ناظر به حقيقت قلب تعبير مى شود عبارت از خيالى است كه در آن دل از امور محسوس فانى منقطع و منعزل مى شود.به تعبير غزالى در اين حال خيال صور خويش را از حس ظاهر و محسوس نمى گيرد بلكه مبدا الهام و تلقى آن نقوش عالم ملكوت(يا عالم مثال و خيال منفصل)است.در اين مرتبه و منزل روحانى دل و جان گرفتار انهماك در حيات دنيا نيست و از شواغل و اشتغالات دنيوى رسته است .براى تفصيل مطلب رجوع شود به كتاب علم و كلام جديد تاليف شبلى نعمانى ترجمه فخر داعى گيلانى كه به زبانى ساده مباحث خيال و روحانيات و وحى و الهام را در اين كتاب به نقل از حكمت الاشراق سهروردى،وآثار غزالى و شاه ولى الله و ابن سينا،جمع آورده است(ص 170-185).31)نقاشى ايرانى از كهن ترين روزگار تا دوران صفويان،ص 106.32)به هنگام گسترش ديانت اسلام در تزيين قرآن از سنتهاى دينى كهن بهره گرفته شد.در آغازنسخه هاى قرآن فقط با طرحهاى هندسى آرايش مى شدند ولى بعد به كاربردن تزيينات مفصلترى باطلا و رنگهاى ديگر به عنوان سرلوح و سر سوره و تزيين حواشى بر روى قرآنها معمول شد و فن تذهيب و ترصيع و زرنشان و ديگر فنون مربوط پايه گذارى شد.