آرايش و تزيينات از اشكال هندسى و گل و بوته استفاده مى كردند.امانقاشى نيز چون ساير
هنرهاى منسوخ يعنى شعر باطل،موسيقى باطل و معمارى باطل بنابرغفلت و بعد از
حقيقت اسلام سراغ و سر وقت مسلمين آمده و بر اين اساس تحريم و منع آن را اهميت
ندادند.اما گر چه نقاشى براى مصور كردن كتب مختلفه و بناهاى شاهانه مورد استفاده قرار
گرفت،اما بنا بر همان اصل و مبانى اسلامى و تلقى آن در باب هنرمسلمين هيچگاه در
مساجد و نسخ قرآن كه مظهرى از حقيقت اسلام بودند و بالطبع دور از شعر و موسيقى
باطل،تحريم نقاشى را رها ننموده اند،از اينجا كمتر اثرى از آن درمساجد و قرآنها و قبور ديده
مى شود،در حالى كه در ديانت مسيحى و بودايى و مانوى ازنقاشى چون وسيله اى براى شرح
كردن اصول عقايد و فهماندن آنها بهره گيرى مى شود.على رغم آراء تنزيهى اسلام در باب صورتگرى،هنر اسلامى زبان و بيان خود را درنقوش به
نحوى معنوى باز يافته است و كم و بيش عالم اسلامى در صورتها تجلى كرده است.كلمات قاضى احمد منشى در گلستان هنر روح معنوى هنر مينياتور عصر اسلامى رابيان
مى كند.در اينجا نيز نقاش در جستجوى نقش ازلى در ابداع اولياء و انبياء است.اومى نويسد...و
چون چهره گشايان پيكر اين فن بديع اثر نسبت هنر را نيز به قلم معجز رقم شمسه خمسه آل
عبا على المجتبى الرضى المرتضى و وصى المصطفى صلوات الله و سلام عليه درست
مى نمايند و متمسك بدين اند كه در نقوش اقلام كرامت نظام آن حضرت كه به تذهيب ايشان
مزين است به راى العين مشاهده نموده اند كه قلمى فرموده اند كتبه و ذهبه على بن ابيطالب
در حكايتى در اين معنى به حليه نظم آمده:
شنيدم كه صورتگران ختاى
به خون جگر رنگى آميختند
چو مو گشته باريك از آن آرزوى
ز گلها يكى صفحه آراستند
نهادند از آن رو ختاييش نام
چو دور نبوت به احمد رسيد
خطا پيشگان ختايى نژاد نمودند
به دعوى يكى صفحه آراستند
نه از نقش آراسته يك ورق
ببردندش از عين كافر دلى
چو شاه ولايت بديد آن رقم
رقم كرد اسلاميى دلرباى
چون آن اصل افتاد در دستشان
بشد نقشهاى دگر پستشان
نخستين كه گشتند صورت گشاى
مثال از گل و لاله انگيختند
پى موشكافى قلمشان ز موى
به آيين و زيبى كه خود خواستند
كه كلك ختايى از او يافت كام
قلم بر سر ديگر اديان كشيد
نقش نخستين سواد
نظيرش ز شاه رسل خواستند
كه پر كرده از لاله و گل طبق
به دعوى سوى شاه مردان على
به اعجاز بگرفت در كف قلم
كه شد حيرت افزاى اهل ختاى
بشد نقشهاى دگر پستشان
بشد نقشهاى دگر پستشان
را نيز باز مى گويد كه هنوز قبول نقش طبيعى جانوران و انسان در باطن پذيرفته نبود
چنانكه در شعر سخن از تصوير گل و لاله و درد و رنج كار هنرى است.