تجلیات حکمت معنوی در هنر اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تجلیات حکمت معنوی در هنر اسلامی - نسخه متنی

محمد مددپور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در جامعه اسلامى صنايع پارچه و از اينجا جامه و لباس متناسب با روح اسلام تكوين يافته
است.پيامبر اكرم(ص)ابتدا عناصر از تن پوشهاى گذشته را انتخاب و در آنهااصلاحاتى كردند
و آنها را در نظام معنوى اسلام درآورند از اين پس هر جامه اى صبغه روحانيت و آداب اسلامى
گرفته و در جهت تسهيل آن به كار مى آيد.

فرش و زير اندازها ريشه در هنر بدويان دارد.فرش به همراه منقوش كردن چرمها ازاين قلمرو
به مناطق ديگر نفود كرده است.در حالى كه نقشهاى فرش در عصر بسط نقاشى و موزائيك
تنوع پيدا مى كند،اما نقشهاى اصيل فرشبافى دشت نشينان فضاى پهناورجهان را تا حد
امكان پيش چشم داريم كه نهايتا به نمايش بهشت قرآنى با باغها و جويبارهامى گرايد.از اينجا
فرش چونان هر صنعت دينى روح متعالى خود را به نمايش مى گذارد.

فرش تصويرى است از وضع زندگى كه در آن همه چيز باهم بافته و در آميخته است،
مانندوجودى يكتا و تداوم يك هستى كلى.

از نظر پوپ هنر شناس معاصر در قاليهاى اردبيل است كه نقشها اهميت پيدا مى كند.دراين
قاليها سطوح روى هم انباشته مى شوند و تضادها و شگفتيهايى پديد مى آورند ومرتبه هاى
مختلف يك طرح متنوع را ايجاد مى كنند.در اين سطوح چندگانه،هر سطحى بر حسب
نظمى دقيق،انتظام و ترتيب اسليمى،موضع برگها و نقشهاى گلها را تعيين مى كند.اين امر به
كمك تركيب نظامهاى متعدد اسليمى كه هر يك عملكرد و حركت وثقل مخصوص خويش را
دارند و در نتيجه مجموعه شان طبق يك هماهنگى پيشين،بايكديگر همنوايى مى كنند،انجام
مى شود.

سطوح اول،ثانى و ثالث بى آنكه همديگر راخنثى كنند درهم مى پيچند،اما در عين
حال فضايى در عمق پديد مى آورند كه از خورشيد مركزى قالى تشعشع مى يابد.اين فضا
روشنگر تنوع همان باغى است كه مانند واحه اى افسونگر،دور از گزند زمان،و مثالى ازلى از
بارورى و فراوانى است كه همواره ايده آل ايرانيان بوده است.اينجا هم عنصر بهره مندى را باز
مى يابيم:نظامهاى اسليمى،اعمال ادراك،تحليل و ذكاء ما را تكرار مى كند و ما را به دنبال
استحاله هاى هر چه ژرفتربه طرف شگفتيهاى مرموز و نهانى هدايت مى كند
كه معناى نهايى
آن در آخرين نظر،مركز وجود ماست.در تذهيبها،گچ بريها،و معمارى و كاشيكارى،هر تصويرى،
نشان ازبهشت مثال روح دارد (17) .ضمنا آنچه فرش را پيوند و يگانگى مى دهد همانا پود است
كه درحواشى ظاهر مى شود.از نظرگاه سمبوليسم هنر دينى تارهاى پود مانند«اسماء و
صفات خدا»است كه زير بناى همه هستى است.اگر آن را از فرش بكشيم سراسر مى پاشد.

با كمى تعمق روشن مى گردد كه هنرمندى كه همه نيروهاى باطنى خود را براى به وجود
آوردن آثارى كه ابعاد آن از چند سانتيمتر فراتر نمى رود گرد مى آورد و همه پريشانيهاى خاطر
را به هنگام طرح دقيق و رنگ آميزى و قلمزنى و اتصال ظريف چوب وفلز و ايجاد خطوط و
نقوش بر روى فلزات و شيشه و پارچه و چوب،از ياد مى برد وجمعيت خاطر را جايگزين آنها
مى سازد،در آن حال،آمادگى براى الهامات و پذيرش صور خيالى ابداعى،پيدا مى كند.استادانى
كه با قلم گيرى ظريف سر و كار دارند مجبورندنفس را در سينه حبس نمايند و مرتبا
لحظاتى چند به اين حالت كار كنند (18) .

/ 161