اختلاف نحوه اين جهات و دلائل است كه نحوه اطاعت و تابعيت مردم نسبت به حكومت
اختلاف حاصل مى كند.در حكومت عقلى كه مدار آن بر«مذهب اصالت عقل »يا«خرد
انگارى »است دليل موجه آن همان احكامى است كه مستقيما از«عقل »استنباطمى گردد،و در
اين صورت گروه رئيسان و گروه مرئوسان هر دسته تابع دستگاهى ازاحكام و قواعد و مقررات
غير شخصى خواهند بود
،و در اين نوع حكومت بناى كار بر«بورو كراسى »قرار مى گيرد.
(traditional) ،كه بناى آن بر متابعت منقولات و ماثورات «فرادهشها و
در«حكومت نقلى »
(tradition) گذشته و به طور كلى بر«مذهب اصالت نقل »يا«فرادهش
سنن دينى »
انگارى »است،رياست بر مردم صورت خلافت به خود مى گيردو داراى تاسيسات و تشكيلات
مختلفى نظير حكومت خلفا در اسلام است.در حكومت تفضلى كه مدار آن بر«مذهب اصالت
لطف »يا«فره انگارى »است،آنچه به عنوان ملاك صحت و مناط حقانيت رياست و پيشوايى تلقى
مى گردد
نه عبارت از«عقل مشترك »ميان مردم است و نه «نقل و فرادهش »،بلكه امر ديگرى
است به نام «لطف و تفضل و فره ايزدى » (3) .در اين نوع حكومت چنين انگاشته مى شود كه
حكمت محض الهى شامل حال رؤساى آن قرار مى گيرد.
حكمت محض است اگر لطف جهان آفرين
منم گفت با فره ايزدى
همم شهريارى و هم مؤبدى
خاص كند بنده اى مصلحت عام را
همم شهريارى و هم مؤبدى
همم شهريارى و هم مؤبدى
مى شود،نظريه اش در باب «نحله ادوار فرهنگى-تاريخى »در بسيارى ازنويسندگان عصر حاضر
مؤثر بوده است او در تئورى فلسفه تاريخ خود و نظر ارگانيستى اش در باب عالم،متاثر از هگل
است.قصد اشپنگلر در جستجويى كه آن را باابداع نمايانى آغاز كرده بود،عبارت بود از كشف
(type) كه با آن بتوان آينده فرهنگ غربى يا هر فرهنگ ديگرى را كه به
نمونه و صورتى
تبعيت از آن به وجود مى آيد،
تعيين كرد.اشپنگلر در اثر كم نظيرش به نام انحطاط غرب
مى كوشد تا چنين نمونه اى را فراهم آورد و ارائه دهد.مميزه بارز و بزرگ اين نمونه اصلى (
archetype) بسيار به نظريه ادوارفرهنگى «ويكو»نزديك است (4) .روش مذهب اصالت كل
(historicism) اين كتاب گرچه بر منابع تاريخى عظيمى استوار است،اما روح
تاريخى
سوبژ كتيويته(خود بنيادى)بر فلسفه تاريخ آن مسلط است.