1)به تعبير فلاسفه فعليت و شيئيت اشياء و امور به صورت است.صورت نوعى مميزه و كمال نوع رامعين مى كند.صدور افعال مختلف و مختص به هر نوعى،از صورت نوعى ناشى مى شود.2)بر حسب تعريف اقتصاد دانان كلاسيك،انسان اقتصادى كسى است كه در صدد سودبيشتر با حد اقل كار است.در نظر«وبر»اين انسان نمونه اى بود از صورت نوعى عقلى.3)لفظ «خره »و همچنين لفظ «خريش »،كه در فرهنگهاى فارسى آمده است،با كلمه يونانى ,Charis همچنين لفظ «فره »با كلمه يونانى raos Charisma مشتق از اسم مصدر هم ريشه است،و به ازاى اين كلمات است كه در عربى الفاظ لطف و تفضل و كرامة و مكرمةاستعمال شده است.رك به:علوم اجتماعى و سير تكوينى آن،احسان نراقى،امير كبير،1347،ص 113-114. Vico (1668-1743) فيلسوف ايتاليايى بر عكس فلاسفه تاريخ كه به تحول مستمر و 4) ( ترقى تدريجى جوامع معتقد بودند به سه مرحله اساسى در تاريخ مدنيتها قائل گرديد: اول «عصرخدايان »،كه در آن احكام الهى استيلاى تام بر تفكرات و فعاليتهاى بشرى داشت. پس از آن عهدقهرمانان كه در حقيقت دوره اشرافيت و فئوداليسم و شواليه گرى بوده فرا مى رسد،و سوم عهدبشريت( ت ش ژخذچذس) ت كه در اين دوره عقل و منطق به قدرت و نيروتفوق مى يابد.5)از نظر هگل عالم كلى «ارگانيك »است كه در آن اجزاء چون اعضاى بدن آدمى است. هيچيك ازاجزاء عالم مستقل نيست،بلكه در واقع معناى هر جزء در ارتباط ارگانيك آن با ديگر اجزاءمشخص مى شود.در واقع مجموع اجزاء كل واحدى را تشكيل مى دهند كه اجزاء آن با يكديگرارتباط ارگانيك دارند.علم و شناسايى انسان نيز به همين نحو است و بخشهاى مختلف آن در تاثيرو تاثر متقابل هستند همچنين است تاثير و تاثر در حوادث تاريخى كه بهاقتضاى كليتشان در عالم است.6)از نظر اشپنگلر از ده تيپ فرهنگى فقط دو فرهنگ غربى و روسى تا كنون به حيات خود ادامه داده اند.اما اكنون فرهنگ غربى عصر زمستان خود را مى گذراند و فرهنگ روسى درسال 2500دوره رنسانس خود را خواهد گذراند.