تجلیات حکمت معنوی در هنر اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تجلیات حکمت معنوی در هنر اسلامی - نسخه متنی

محمد مددپور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اما در عالم اسلام نزديكى علما به دربارهاى حكومتى غالبا با از دست دادن استقلال روحانى و
تابعيت نسبت به اوامر حكومتى سلاطين و توجيه شرعى عمل فاسد سياسى آنان همراه بود،تا
آنجا كه سياست ظالمانه امر را براى حفظ جامعه لازم مى شمردند و اورا اولى الامر خطاب
مى كردند.

در مقابل بسيارى از علما و فقهاى پارسا و عرفا و صوفيه از سيطره حكومتى
مى گريختند و مقامات دنيوى از جمله مقامات قضايى را نمى پذيرفتندو در اين ميان متفكران
شيعه بيش از علماى اهل سنت چنين بوده اند.از اينجا تاثيرروحانيون و علما چون مرجعى با
تشكيلات قدرتمند دينى و سياسى و با موازنه قدرت در برابر سياستمداران بسيار كمتر بوده
است-على الخصوص در مقايسه با قدرت كليسادر عصر دولتهاى كليسايى.

اصلاحات دينى در تمدن اسلامى از قبيل احياء نقل و دين در برابر عقل و فلسفه يونانى نظير
آنچه كه از سوى ائمه اطهار و علماى شيعه-كه بر طبق آن ساده ترين صوراتكاى ادله شرعى
بر عقل و قياس و اجماع بسيار محدود گرديد،تا رخنه خواهشهاى نفسانى براى تحريف كتاب
و سنت كاسته شود-در كنار احياء علوم شرعى و دينى غزالى و صوفيه قبل از او با تكيه بر
شريعت و ماثورات دينى و التزام كتاب و وحى،بسياركمتر از احياء اصول فقر و محبت ديرهاى
كولونى رهبانان مسيحى در قرون دهم و يازدهم مسيحى در سياست سياستمداران تاثير
گذاشته است
.اصلاحات دينى در تفكر متفكران اسلامى اغلب مقارن با دورى ايشان از
حكومتها بوده است،و تاثيرش را فقط در اذهان وقلوب عده اى محدود از همفكران و علما
مى توان ديد.شايد از جهتى اين وضع در تمدن اسلامى از آن ناشى مى شده كه سياستمداران
خويش را در مقام روحانى مى ديده و حتى خود را فوق علما مى دانسته اند.در واقع علم در عالم
اسلامى در انحصار علما و روحانيون نبوده و روحانيت اسلامى چون روحانيت مسيحى
طبقه اى خاص و مشرف به حلقه روحانيون محسوب نمى شده اند
،تا در مقابل سياستمداران
به عنوان نيرويى برابر يا برترعمل كند.علاوه بر اين در جهان اسلام هيچگاه تفاوتى آشكار
(profane) به وجود نيامد،از
(sacred) و دنيوى غير مقدس
ميان آثار معنوى مقدس
اينجا تمايزى كامل ميان قدرت دينى و دنيوى وجود نداشت. به هر حال در مسيحيت قرون
وسطى وضع چنان بود كه احياء دين بى واسطه موجب تحولات بزرگ در
ياست سياستمداران مى گرديد (2) ،در حالى كه در تمدن اسلامى برخى جنبشهاى عقيدتى از
طرف سياستمداران و فرمانروايان دامن زده مى شد
 و چنانكه دوران «محنت »و جدال نقليان و
اهل شرع و حديث با اهل عقل و معتزله در عصر مامون،واثق،معتصم و متوكل با اغراض
سياسى همراه بود.از اينجا در تمدن اسلامى غالبا سياست ولايى شرعى اسلامى بر اساس
امامت(چه بر مبناى بيعت اهل حل و عقد و مردم با امام وقول به اتفاق و اختيار امت و چه بر
اساس گزينش و انتصاب و قول به نص الهى)در برابرسياست ولايى عقلى و طبيعى خلفاى
اموى و عباسى دچار فتور شده است
.جهاد اسلامى اغلب صرفا توجيه دينى اعمال قدرت
طلبانه فرمانروايان بوده تا توسعة ملك خدا وحكومت شرع اسلام.در اين بين بسيارى از
روحانيون تابع فرمانروايان شده اند.اما درمسيحيت همان طورى كه گفتيم بنابر غلبه ادوارى
تشكيلات كليسايى اگر حكمت سياسى مسيحيت قرون وسطى (3) و جهاد دينى در عمل به كار
مى آمد،منشا و مصدر قدرت سياسى،روحانيون كليسا بود و اگر اين حكمت لفافه اى براى
عمل سياسى و توسعه طلبى بوده باز نقش اساسى در اين بين از آن مقامات روحانى بوده تا
مقامات سياسى و دنيوى.

/ 161