تجلیات حکمت معنوی در هنر اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
البته از مطالب فوق نبايد چنين استنباط كرد كه در اسلام سياست به هيچوجه توجيه
شرعى نمى شده ومناسبات انسانى بدون توجه به شريعت تكوين يافته است،يا اينكه در
مسيحيت سياست مبتنى بر دين حقيقى بوده است،خير،سخن ما در اينجا اين است كه در
تمدن اسلامى ميان سياست موجود و ديانت اسلامى(بدون تفكيك اصول)جدايى بيشتر بوده،
حال آنكه سياست مسيحى از ديانت مسيحى موجود(ضمن تفكيك اصول)بيشتر برخوردار
بوده،كه در واقع سبب اساسى اين تفاوت،فقدان دو مرجعيت تشكيلاتى باقدرت سياسى برابر
بوده است.از اينجا هر گاه اصلاحى و احيايى در دين اسلام واقع مى شد،به جهت فقدان قدرت
فوق العاده سياسى در برابر سياستمداران اين اصلاح به حكومت تسرى پيدا نمى كرد و فقط
در محدوده علما و متفكران اسلامى كه ازجريانات رسمى حاكم دور بوده اند باقيمانده و از آن
رو كه الناس على دين ملوكهم،اصلاح و احياى دين در اكثريت عامه و ناس نيز كمتر مؤثر
افتاده است.و تنها عده اى ازايشان به جهت غلبه احساس دينى در وجودشان و نفوذ متفكران
اسلامى در جامعه به اين آثار گرايش مى يافتند
.اين مسئله را در جنبش تصوف اسلامى بيشتر
مشاهده مى كنيم و اگرگاهى مشاهده مى كنيم كه سياستمداران از جنبشى نظير جنبش
حنبليان و پيروان احمد بن حنبل و اهل حديث و شريعت در برابر معتزليان عقلى مذهب
حمايت مى كنند،بيشتر اغراض سياسى در كار است،تا مقاصد دينى و اصلاح جامعه و نيل به
جمع ميان سياست و ديانت.اين جمع اساسا بنابر روايات اسلامى فقط در جامعه معنوى
مهدوى بالتمام دوباره متحقق مى شود (5) .اما اين وضع خاص سياست و ديانت در هنر منشا چه اثرى شده است؟
غلبه و سيطره مطلق و يا نسبى كليسا در شرق و غرب عالم مسيحيت به عنوان
نهادى مستقل،موجب شده كليسا خود مصدر بسيارى از فعاليتهاى هنرى در زمينه شعر
وموسيقى و نقاشى تا معمارى و صنايع گردد،از اين رو كليسا در كنار قدرت سياسى بزرگترين
سفارش دهنده يا ناظر مستقيم اجراى بسيارى از آثار هنرى مسيحى بود وبسيارى از ديرها
خود مبادرت به ابداع آثار هنرى مى كردند.همچنين بزرگترين آثارشعرى و ادبى و منظوم و
منثور از سوى رهبانان و روحانيون مسيحى به وجود آمده است.در جنبشهاى هنرى و ضد
هنر نيز همواره روحانيون مسيحى سهمى بسزا داشته اند،فى المثل پس از تاثيرات افكار
تنزيهى و انديشه هاى توحيدى و ضد جسمى و بت شكنانه اسلام كه به بيزانس رسيد،يكى از
امپراتوران بيزانس به نام لئون سوم اقدام به نابودى ايكونها (6) و شمايلهاى مسيحى نمود.اما
روحانيون مسيحى در مقابل او به رهبرى يوحناى دمشقى به معارضه برخاستند
و در كار
خويش توفيق يافتند و در دوره جديد نيز به دنبال نهضتهاى هنرى قرون وسطى نظير نهضت
هنرى «رومانسك »،«گوتيك »و بيزانس «نهضت اصلاح دين »و«ضد اصلاح دين »هر كدام در
پيدايش نحله هاى هنرى خاص منشاآثار بوده اند.اين وضع هنرى و ارتباطى كه تشكيلات
رسمى روحانيت عيسوى با آثارهنرى داشته اند در اسلام اتفاق نيفتاده است و همين دورى
روحانيت اسلامى به هنرموجود در تمدن اسلامى در بعضى جهات وجه غير دينى بيشترى به
آن داده است.