36 : عبيدالله بن حسن بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب - ترجمه مقاتل الطالبین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه مقاتل الطالبین - نسخه متنی

ابوالفرج اصفهانی؛ مترجم: سید هاشم رسولی محلاتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

36 : عبيدالله بن حسن بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب

مادر عبيدالله ام خالد است كه دختر حمزة بن مصعب بن زبير بود، و مادر ام خالد:

امينه دختر خالد بن
زبير است كه مادش كنيز بوده .
كنيه عبيدالله ابوعلى است .

و چنان كه محمد بن على بن حمزه گويد: ابومسلم او را به وسيله زهرى كه به او خورانيد به قتل رسانيد.

ولى يحيى بن حسن علوى گفته است :

عبيدالله بن حسن در زمان حيات پدرش به مرگ طبيعى از دنيا رفت ، و چون
يحيى بن حسن علوى عنايت بيشترى در جمع آورى اخبار علويان كه خود نيز از آنان بوده است داشته است از
اين رو شايد محمد بن على بن حمزه در اين قسمت از تاريخ اشتباه كرده باشد.
اين بود شرح حال كسانى كه از اين خاندان در زمان بنى اميه به قتل رسيدند. به جز آن دسته كه حال و
وضعشان مورد اختلاف است .

دوران خلافت بنى عباس و زمان ابوالعباس سفاح

مولف گويد: من سراغ ندارم كه ابوالعباس يك تن از فرزندان ابوطالب را كشته باشد يا در مجلس خود نسبت به
يكى از آنها بدگويى و اهانت كرده باشد، جز آنكه محمد و ابراهيم (فرزندان عبدالله بن حسن كه در زمان
منصور خروج كرده و به دست او كشته شدند.) از ترس او فرار كردند، و ميان سفاح و پردشان عبدالله بن حسن
درباره آن دو سخنانى رد و بدل شده كه قسمتى از آن دز ذيل از نظر شما مى گذرد.

عمر بن عبدالله بن جميل عتكى از عمر بن شبه از محمد بن يحيى روايت كند كه چون ابوالعباس سفاح به خلافت
رسيد، عبدالله بن حسن بن حسن و برادرش حسن بن حسن (132) به نزد او آمدند، و سفاح آن دو را اكرام بسيارى
كرد و به خصوص به عبدالله بن حسن انعام بيشترى داد، تا بدانجا كه عبدالله بن حسن با همان جامه مخصوص
‍ خانه با يك پيراهن بدون لباس رو نزد او رفت و آمد مى كرد، ابوالعباس بدو گفت : كس ديگرى را چنين
مقامى در نزد خليفه نيست ولى تو چون مانند عمو و پدر من هستى شايسته اين مقام هستى . (133)

سپس بدو گفت : من مى خواستم مطلبى را به تو بگويم ، عبدالله پرسيد: آن مطلب چيست ؟

سفاح نام محمد و ابراهيم پسران عبدالله را برد و به دنبال آن گفت :

چه شد كه آن دو به نزد من نمى آيند و
چه چيز مانع است كه اين دو جوان با خانواده خود از من ديدن كنند؟

/ 535