80 : عبدالله بن حسين بن عبدالله
و از جمله عبدالله بن حسين بن عبدالله بن اسماعيل بن عبدالله بن جعفر بن ابيطالب است .و سبب دستگيرى و مرگ او آن شد كه از پوشيدن لباس سياه (كه شعار بنى عباس بود) خوددارى كرد، و چون اورا مجبور به پوشيدن كردند، آن لباس را دريد و همين باعث شد كه او را در سامرا به زندان انداختند و
همچنان در زندان بود تا از دنيا رفت . رضوان الله عليه .
زمان خلافت واثق بالله
مولف گويد: ما كسى از فرزندان ابوطالب را سراغ نداريم كه در زمان واثق بالله كشته شده باشد، جز آنكهعلى بن محمد بن حمزه نقل كرده كه عمرو بن منيع در زمان واثق ، على بن محمد بن عيسى بن زيد بن على بن
حسين را به قتل رسانيد، ولى سبب آن را ذكر نكرده است . و ما نيز بر طبق نقلى كه او كرده است اين جريان
را نقل كرديم و قتل او در آن واقعها اى بود كه ميان محمد بن ميكال محمد بن جعفر در رى اتفاق افتاد.و در زمان خلافت واثق ، فرزندان ابوطالب همگى در سامرا جمع شده بودند و واثق براى آنها حقوقى تعيين
كرده بود و مخارج زندگى آنها را تامين مى كرد و چون متوكل به خلافت رسيد، آنها پراكنده شدند.
كسانى كه از آل ابيطالب در دوران خلافتمتوكل خروج كرده و كشته شدند و همچنين در زندان وى از دنيا
رفتند.قبلا بايد دانست كه متوكل نسبت به فرزندان ابوطالب خيلى بدرفتار بود و با آنها با خشونت و تندى رفتار
مى كرد و كينه سختى از آنها به دل گرفته بود و نسبت بدانها بدگمان بود. و چيزى كه به اين بدرفتارى كمك
مى كرد سعايتهايى بود كه وزير او عبيدالله بن يحيى بن خاقان از آنها در نزد وى مى كرد و كار بد سلوكى
او با آنها به حدى رسيد كه هيچ يك از خلفاى بنى عباس با آنها چنان رفتار نكرده بودند، و از جمله
كارهاى ناشايست او آن بود كه قبر حسين عليه السلام را با خاك يكسان كرده و روى آن زراعت كردند . در
راهها پاسگاهها و سربازانى گماشت تا هر كس را به زيارت قبر آن حضرت مى رود دستگير كرده و به نزد وى
ببرند و سپس او دستور قتل يا شكنجه آنها را صادر مى كرد.
و احمد بن جعد و شاء براى من حديث كرد كه سبب اين كار متوكل آن شد كه پيش از آنكه وى به خلافت رسد يكى
از زنان مغنيه ، كنيزكان خود را براى او مى فرستاد كه هر گاه شراب مى آشامد آن كنيزكان برايش
خوانندگى كنند، چون به خلافت رسيد كسى را به نزد آن زن مغنيه فرستاد و تا آن كنيزكان را به نزد او
بفرستد، آن زن در خانه نبود و به زيارت قبر حسين عليه السلام رفته بود، چون خبر يافت كه متوكل به سراغ
او فرستاده به شتاب بازگشت و يكى از كنيزكان مورد علاقه متوكل را به نزدش فرستاد، متوكل از آن كنيزك
پرسيد: كجا رفته بودى ؟