40 : على بن حسن بن حسن بن حسن بن على بن ابيطالب .
كنيه او ابوالحسن بود، و به او على الخير و على الاغر و على العابد نيز مى گفتند، مردم او و همسرشزينب دختر عبدالله بن حسن را الزوج الصالح دو همسر شايسته مى ناميدند.
مادرش ام عبدالله ، دختر عامر بن عبدالله بن بشر بن عامر بن ملاعب لاسنه بوده ؛ عمر بن عبدالله به
سندش از عبدالجبار بن سعيد مساحقى روايت كرده كه حسن بن حسن چشمه مروان را در ذى خشب براى خويش
اختصاص داده بود و گاهى فرزندش على را براى سركشى بدانجا مى فرستاد، على چون مى خواست بدانجا برود
ظرف آبى آشاميدنى با خود مى برد و از آب آن ظرف استفاده مى كرد و از آب چشمه مروان نمى نوشيد.عمويم حسن بن محمد به سندش از يكى از وابستگان آل طلحه روايت كرده كه گفت : على بن حسن را در راه مكه
مشاهده كردم كه بر نماز ايستاده بود و ناگهان يك افعى از پايين جامه اش داخل شد و از گريبانش سر به در
آورد و رفت ! مردم كه چنان ديدند فرياد زدند: افعى ، افعى ... ولى او همچنان به نماز خواندن خود مشغول
بود و هيچ گونه تغيرى در چهره و حال او مشاهده نشد و حركتى نكرد.عمر بن عبدالله عتكى به سندش از مذهبه روايت كرده كه زينب دختر عبدالله بن حسن ( و همسر على بن حسن )
هنگامى كه ديد پدر و خاندانش را دستگيرى ساخته ( و با وضعى رقت بار در غل و زنجير در محمل هاى برهنه )
به كوفه مى برند براى آنها گريه و زارى مى كرد و مى گفت : اى اشك و آه از آهن و عبا (140) و محمل برهنه .و نيز از عيسى بن عبدالله از پدرش روايت كرده كه گفت : رسم رياح (141) چنان بود كه چون نماز صبح را مى
خواند كسى را به نزد من و قدامة بن موسى مى فرستاد و ما ساعتى با او گفتگو مى كرديم . روزى همچنان كه من
نزد او بودم و مشغول به گفتگو شديم مردى كه خود را در شنلى پيچيده بود سر رسيد، رياح بدو گفت : خوش
آمدى چه حاجت دارى ؟ پاسخ داد آمده ام تا مرا نيز همراه فاميل و نزديكانم زندانى كنى ، من نگاه كردم
ديدم على بن حسن است ، رياح گفت : آرى اميرالمؤ منين منصور اين را درباره شما منظور خواهد داشت ، سپس
او را نيز زندانى كرد.
اميرالمؤ منين (منصور) اين را درباره شما منظور خواهد داشت ، سپس او را نيز زندانى كرد.احمد بن سعيد بن يحيى بن حسن به سندش از محمد بن اسماعيل روايت كرده كه گفت : از جدم موسى بن عبدالله
كه (خود جزء زندانيان هاشميه بوده ) شنيدم كه گفت : ما را در زير زمين تاريكى زندانى كرده بودند كه
اوقات نماز را جز از روى اجزاى قرآنى كه على بن حسن مى خواند نمى شناختيم . (142)