75 : محمد بن جعفر بن محمد - ترجمه مقاتل الطالبین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه مقاتل الطالبین - نسخه متنی

ابوالفرج اصفهانی؛ مترجم: سید هاشم رسولی محلاتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

75 : محمد بن جعفر بن محمد

ابن على بن الحسين بن على بن ابيطالب
مادرش كنيز بود. و كنيه اش ابوجعفر و در ميان خاندانش ‍ مردى فاضل و محترم به شمار مى رفت و چون ( به
خراسان رفت به شرحى كه پس از اين خواهد آمد) مامون دستور داد كه فرزندان ابوطالب كه در خراسان بودند (
براى رفتن به نزد خليفه ) همراه شخص ديگرى از اين خاندان جز محمد بن جعفر سوار شوند، آنها نپذيرفته و
فقط حاضر بودند در ركاب او باشند. مامون كه چنان ديد اين دستور را پس گرفت و آنها را به همان حال باقى
گذارد.

و محمد بن جعفر احاديث ، زيادى ، به ويژه از پدرش ‍ روايت كرده است و محدثانى چون :

محمد بن ابى عمر
عبدى ، و محمد بن سلمه ، و اسحاق بن موسى انصارى و ديگران از او حديث كرده اند.

و احمد بن محمد بن سعيد از محمد بن منصور برايم روايت كرد كه گفت : در نزد ابى طاهر احمد بن عيسى بن
عبدالله نام محمد بن جعفر برده شد و ابوطاهر به خوبى وى را ستوده گفت : مردى عابد و فاضل بود كه پيوسته
يك روزه را روزه مى گرفت ، و يك روز را افطار مى كرد.

و از يحيى بن حسن حديث كرده كه گفت : از مؤ مل شنيدم كه مى گفت : من سالى محمد بن جعفر را در مكه ديدم كه
با دويست نفر از طايف جاروديه براى نماز خارج شد و بر تنشان جامه پشمين و آثار خير و خوبى از چهره شان
ظاهر بود.
و نيز از يحيى روايت كرده كه خديجه - دختر عبيدالله بن حسين بن على بن الحسين - همسر محمد بن جعفر گفت :

هيچ گاه نشد كه محمد بن جعفر جامه اى بپوشد و از نزد ما بيرون برود و با همان جامه بازگردد چون آن را
در راه خدا به سائلان مى بخشيد .
و از موسى بن سلمه روايت كرده كه گفت : در ايام ابوالسرايا مردى نامه اى ( در مدينه ) نوشت :

و در آن نامه
به فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و همه خاندان آن حضرت دشنام داده بود، و محمد بن جعفر
مردى گوشه نشين بود كه در امور سياسى دخالت نمى كرد، طالبين آن نامه را نزد او آورده و براى او
خواندند، محمد بدانها جوابى نداد و از جا برخاست و به خانه رفت و هنگامى كه بيرون آمد كه زره پوشيده و
شمشير به گردن آويخته بود و مردم به را به سوى خود خواند و بدين شعر تمثل مى جست :




  • لم اءكن من جناتها علم الله
    و انى بحرها اليوم صالى



  • و انى بحرها اليوم صالى
    و انى بحرها اليوم صالى



خدا داند من از كسانى نبودم كه دست به اين كار بزنم ولى امروز از آتشش مى سوزم . (409)

يحيى بن حسن گويد: از ابراهيم بن يوسف شنيدم كه مى گفت : در يك زمان ضربه اى به يكى از چشمهاى محمد بن
جعفر اصابت كرد كه در آن اثر گذارد، محمد بن جعفر از اين جريان خوشحال شده گفت : اميدوارم كه من همان
مهدى قائم باشم ، چون شنيده ام آن جناب دو نشانه دارد: دى يكى از چشمهايش اثرى موجود است و ديگر آن كه
به اكراه وارد اى امر (زمامدارى ) خواهد شد.

/ 535