52 : حسين بن زيد بن على
حسين بن زيد از كسانى بود كه با محمد و ابراهيم خروج كرد و سپس براى مدتى طولانى متوارى گشت و چون اورا تعقيب نكردند و اطمينان يافت كه دستگير نخواهد شد، خود را ظاهر ساخت .
مقانعى به سند خود از مخول بن ابراهيم نقل كرده كه گفت : حسين بن زيد به همراه محمد و ابراهيم به جنگ
برخاست و سپس متوارى گشت ، و او پس از شهادت پدرش زيد در خانه جعفر بن محمد صلى الله عليه و آله به سر
مى برد و آن حضرت تربيت او را به عهده گرفته بود، در خانه حضرت بزرگ شد و علوم بسيارى از حضرت صادق
عليه السلام فرا گرفت ، و چون دانست كه در تعقيب او نيستند خود را براى نزديكان از خانواده و دوستانش
آشكار ساخت .و برادرش محمد بن زيد از طرفداران منصور بود و در اين مدت كه حسين بن زيد متوارى بود محمد به وسيله
نامه هايى كه بدو مى نوشت او را از طرف منصور آسوده خاطر مى ساخت تا وقتى كه علنا در مدينه خود را
آشكار ساخت ، ولى با كسى نشست و برخاست نمى كرد تا از كسى كاملا اطمينان پيدا نمى كرد او را به خانه
خويش راه نمى داد.و عباد بن يعقوب گفته : حسين بن زيد را به واسطه گريه زيادش ذوالدمعة (گريان ) لقب داده بودند.و على بن احمد به سند خود از يحيى (پسرش ) نقل كرده كه گفت : هنگامى مادرم بدو گفت : چرا اين قدر گريه مى
كنى ؟ پدرم در پاسخش گفت : آيا آن دو تير و آن آتش ، شادى براى من به جاى گذاشته اند كه جلوى گريه مرا
بگيرند؟ و مقصودش از آن دو تير يكى تيرى بود كه سبب قتل پدرش گشت ديگر آن تيرى كه برادرش يحيى بدان
كشته شد.
و مقانعى به سند خود از ابوغسان از حسين بن زيد روايت كرده كه گفت : هنگامى كه گذار من به عبدالله بن
حسن افتاد و او نماز مى خواند به من اشاره كرد و من نشستم ، چون نمازش تمام شد، گفت : اى برادرزاده
همانا خداى عزوجل به تو مقامى داده كه جز كسانى كه مانند تو هستند داراى چنين مقامى نيستند و تو در
اين حال جوانى كه اكنون در آن هستى ، هم در معرض خير و هم در معرض شر قرار دادى و هر دوى آنها به سويت
شتابان اند، پس اگر زندگانيت چنان باشد كه ما در پدران تو سراغ داريم آن هم يك سعادت ديگرى است ( كه بر
مقامى كه از نظر فاميلى و نسب دارى افزوده گردد) و به خدا سوگند، پدرانت كه يكى پس از ديگرى گذشته
اند، مردانى بودند كه نه در ميان ما و نه در ميان كسى نظيرشان نبوده . و نزديكترين پدرت كه مانندش در
ميان ما نبود، زيد بن على است كه به خدا كسى نظيرش در ميان ما نبود، و هر چه من بالا بروم ( به مردانى
مى رسم كه ) فضيلت در آنها بيشتر است .
و خثعمى به سند خود از عباد بن يعقوب از حسين روايت كرده كه گفت : روزى گذار من به عبدالله بن حسن كه در
مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز مى خواند افتاد و چون مرا ديد با دستش به من اشاره كرد، به
نزدش رفتم همين كه نمازش تمام شد رو به من كرده گفت :چون تو را مختار ( و اختيار دادن و آزاد در وضع خودت ) ديدم خواستم تا پندى به تو دهم ، شايد خداوند تو
را بدان سود بخشد، به راستى كه خداوند تو را در جايى نهاده (و مقامى به تو داده ) كه كسى جز تو در آن
مقام و جايگاه نيست و تو اينك در سنين جوانى هستى و مردم ديده هاى خود را به تو دوخته اند، و خوبى و
بدى هم به سويت شتابان اند، پس اگر كارى كنى كه شباهت به رفتار گذشتگانت داشته باشد، معلوم است كه
خير و خوبى به تو روى آورده و اگر كارى مخالف آنها انجام دهى ، به خدا سوگند بدى و شرى است كه به سويت
شتافته است .