84 : احمد بن عيسى بن زيد
ابن على بن الحسين بن على بن ابيطالبو از جمله فرزندان ابوطالب كه در همان دوران متوارى گشت و در همان آوارگى مرگش دررسيد احمد بن عيسى
بن زيد بود.
كنيه احمد بن عيسى ، ابوعبدالله و مادرش عاتكه ، دختر فضل بن عبدالرحمن ابن عباس بن ربيعة بن حارث بن
عبدالمطلب بود، و او مردى دانشمند و فاضل و در ميان خاندان خود محترم بود و شخصيتى ممتاز داشت . و
احاديث را ضبط مى كرد و عمرو از او حديث ضبط كرده ، و حسين بن علوان احاديث بسيارى از او روايت كرده و
محمد بن منصور و امثال او نيز از او رواياتى نقل كرده اند.ابتداى متوارى شدن احمد بن عيسى قبل از زمان متوكل بود ولى مرگش پس از مدتى دراز كه آوارگى كشيد در
زمان متوكل اتفاق افتاد و از اين رو ما سرگذشت او را در زمان متوكل آورديم .
و پيش از اين مقدارى از احوال او را پس از مرگ پدرش عيسى و آمدن ابن علاق صيرفى و صباح زعفرانى به
نزد مهدى و تعيين حقوقى براى او برنگرداندنش به حجاز در زمان هارون ذكر كرديم .احمد بن عبيدالله از نوفلى و او به سندش از جعفر بن محمد بن اسماعيل روايت كرده كه در نزد هارون از
احمد بن عيسى و قاسم بن على بن عمر بن على بن الحسين - كه مادرش كنيز بود - سعايت كردند، هارون دستور
داد آن دو را از حجاز به بغداد بياورند و چون بدانجا رسيدند دستور داد هر دو را زندانى كنند، و زندان
آنها در خانه فضل بن ربيع بود و در وسعت به سر مى بردند تا اينكه يكى از زيديه حلوايى درست كرد و در
چند ظرف ريخت و در يكى از آنها بنگ ريخت ، و آن دو همان غذاى بنگ دار را به موكلين زندان خوراندند و پس
از آنكه بنگ اثر كرد از زندان بيرون آمدند. اين روايت نوفلى بود.ولى هاشم بن احمد از جعفر بن محمد بن اسماعيل روايت كرده كه گفت : احمد بن عيسى روزى براى انجام كارى
از اتاق خود بيرون رفت و مشاهده كرد موكلان زندان همگى به خواب رفته اند، احمد براى آنكه خوب اطمينان
پيدا كند كه آنها در خواب هستند كوزه اى را برداشت و قدرى از آب آن نوشيد و آنگاه آن كوزه را به زمين
انداخت ، ديد هيچ كدام از آنها از جاى خود حركت نكردند و بيدار نشدند، احمد كه چنان ديد به نزد قاسم
آمد و جريان را بدو گفت .قاسم گفت : واى بر و خيال فرار از زندان را از سرت بيرون كن كه ما اكنون جاى خوبى داريم و زندانى آسوده
و فراخ داريم و در كمال آسايش به سر مى بريم .
احمد گفت : به خدا سوگند من ديگر درنگ نمى كنم و اگر تو هم مايلى با من بيايى بيا كه من ترتيبى خواهم
داد تا خيال ، كاملا آسوده شود، و با اين ترتيب هم اكنون به دنبال من بيا كه اگر نيايى پس از من زنده
نخواهى ماند.