اخلاق و اوصافش - ترجمه مقاتل الطالبین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه مقاتل الطالبین - نسخه متنی

ابوالفرج اصفهانی؛ مترجم: سید هاشم رسولی محلاتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اخلاق و اوصافش

ابوالفرج با اينكه دانشمندى بى نظير بود، به نظافت اهتمام نداشت و غالب اوقات با لباسى آلوده و چرك و
بدنى غير نظيف به سر مى برد و هر لباسى كه مى پوشيد آنقدر بر تن داشت تا از چرك مى پوسيد. با اين حال
كسى بر او خرده نمى گرفت ، از ترس آنكه مبادا او را هجو كند.

با اين وضع او نديم حسن بن محمد بن هارون مهلبى ، وزير معزالدوله ديلمى بود، و هر روز به ديدار او مى
رفت ، و به خاطر آنكه بسيار خوش مجلس بود وزير وى را دوست مى داشت و بدو احترام مى نمود، هر چند گاهى
او را نيز هجو و در هجاء وزير اشعارى سروده است .
گويند روزى با وزير هم غذا بود، اتفاقا سرفه اش گرفت و در همين بين از دهانش قطعه اى بلغم در ظرف طعام
پريد، مع هذا وزير استقذار ننمود و تنها دستور داد ظرف طعام را عوض كردند.

نقل كرده اند كه ابوالفرج مردى پر خور بوده و گاهى امتلا پيدا مى كرد، پنج درهم فلفل كوبيده مى خورد و
وى را هيچ آزار نمى كرد، حتى چشمانش هم آب نمى افتاد. ولى نمى توانست يك نخود پخته با يك قاشق از طعامى
كه در آن نخود جوشيده باشى بخورد و چنان چه مى خورد بدنش ‍ آماس مى كرد و ناگزير خون مى گرفت و حتى
بعضى اوقات دوبار اين عمل را تكرار مى كرد.
قاضى تنوخى گويد : من از وى سببش را پرسيدم ، اظهار بى اطلاعى كرد؛ گويند هر گاه به طبيب حاذقى مى رسيد
علت بيمارى خود را استفسار مى كرد و كسى علاج آن را نمى دانست ، در اواخر عمر مزاجش برگشت و مى توانست
نخود بخورد.

ياقوت حموى در معجم الادباء، ج 13، ص 105، نقل كرده ، گويد :

وى گربه اى داشت كه نامش را يقق نهاده بود و
آن را عادت داده بود كه هر وقت كس دق الباب مى كرد بيرون مى آمد و صدا مى زد تا كسى بيايد و در را باز
كند، زمانى گربه مزبور مبتلا به قولنج شد، ابوالفرج خود به علاج او پرداخت و به مجلس ياران حاضر نگشت
، به جستجوى او پرداختند، جمعى به خانه اش آمدند .ابوالفرج پس از ساعتى با دستهاى آلوده بيرون آمده ،
گفت : گربه ام مريض ‍ شده بود و من مشغول حقنه او بودم .

/ 535