تفسیر نمونه جلد 2
لطفا منتظر باشید ...
شخصيتهاى نجران، اسقف (روحانى بزرگشان) به آنها گفت:" شما فردا به محمد (ص) نگاه كنيد، اگر با فرزندان و خانوادهاش براى مباهله آمد، از مباهله با او بترسيد، و اگر با يارانش آمد با او مباهله كنيد، زيرا چيزى در بساط ندارد، فردا كه شد پيامبر (ص) آمد در حالى كه دست على بن ابى طالب (ع) را گرفته بود و حسن و حسين (ع) در پيش روى او راه مىرفتند و فاطمه (ع) پشت سرش بود، نصارى نيز بيرون آمدند در حالى كه اسقف آنها پيشاپيششان بود هنگامى كه نگاه كرد، پيامبر (ص) با آن چند نفر آمدند، در باره آنها سؤال كرد به او گفتند: اين پسر عمو و داماد او و محبوبترين خلق خدا نزد او است و اين دو پسر، فرزندان دختر او از على (ع) هستند و آن بانوى جوان دخترش فاطمه (ع) است كه عزيزترين مردم نزد او، و نزديكترين افراد به قلب او است ...سيد به اسقف گفت:" براى مباهله قدم پيش گذار".گفت: نه، من مردى را مىبينم كه نسبت به مباهله با كمال جرأت اقدام مىكند و من مىترسم راستگو باشد، و اگر راستگو باشد، به خدا يك سال بر ما نمىگذرد در حالى كه در تمام دنيا يك نصرانى كه آب بنوشد وجود نداشته باشد.اسقف به پيامبر اسلام (ص) عرض كرد:" اى ابو القاسم! ما با تو مباهله نمىكنيم بلكه مصالحه مىكنيم، با ما مصالحه كن، پيامبر (ص) با آنها مصالحه كرد كه دو هزار حله (يك قواره پارچه خوب لباس) كه حد اقل قيمت هر حلهاى چهل درهم باشد، و عاريت دادن سى دست زره، و سى شاخه نيزه، و سى رأس اسب، در صورتى كه در سرزمين يمن، توطئهاى براى مسلمانان رخ دهد، و پيامبر (ص) ضامن اين عاريتها خواهد بود، تا آن را بازگرداند و عهد نامهاى در اين زمينه نوشته شد.و در روايتى آمده است اسقف مسيحيان به آنها گفت:" من صورتهايى را مىبينم كه اگر از خداوند تقاضا كنند كوهها را از جا بركند چنين خواهد كرد هرگز با آنها مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد، و يك نصرانى تا روز قيامت بر صفحه زمين