تفسیر نمونه جلد 2
لطفا منتظر باشید ...
به حضور قيصر برساند.ملاقات سفير با قيصر در شهر" حمص" صورت گرفت، اما قبل از اينكه ملاقات صورت گيرد كارپردازان دستگاه گفتند: بايد در مقابل قيصر سجده كنى و در غير اين صورت به تو اعتنايى نخواهد كرد،" دحيه" آن مرد هوشيار گفت: من براى كوبيدن اين سنتهاى نابجا اين همه راه آمدهام، من از طرف صاحب اين نامه آمدهام تا به قيصر ابلاغ كنم كه بشر پرستى بايد از ميان برود و جز خداى يگانه كسى پرستش نشود، با اين عقيده چگونه ممكن است براى غير خدا سجده كنم؟! منطق نيرومند فرستاده پيامبر (ص) مورد اعجاب آنها قرار گرفت، يك نفر از درباريان گفت: بنا بر اين مىتوانى نامه را روى ميز مخصوص سلطان بگذارى و برگردى كسى جز قيصر دست به نامههاى روى ميز نمىزند،" دحيه" از او تشكر كرد و نامه را روى ميز گذارد و بازگشت.قيصر نامه را گشود ابتداى نامه كه با بسم اللَّه شروع شده بود توجه او را به خود جلب كرد و گفت: من غير از نامه" سليمان" تا كنون چنين نامهاى نديدهام! بعد مترجم خود را خواست تا نامه را بخواند و ترجمه كند.زمامدار روم احتمال داد نويسنده نامه همان پيامبر موعود انجيل و تورات باشد در صدد بر آمد تا از خصوصيات زندگى وى اطلاع بدست آورد دستور داد تا سراسر شام را گردش كنند شايد نزديكان محمد (ص) و يا كسى كه از اوضاع وى اطلاع دارد بيابند، اتفاقا در همان ايام ابو سفيان و دستهاى از قريش براى تجارت به شام كه جزء روم شرقى بود آمده بودند، مامور قيصر با آنها تماس گرفت و آنها را به بيت المقدس برد، قيصر از آنها سؤال كرد آيا در ميان شما كسى هست كه با محمد (ص) پيوند خويشاوندى داشته باشد.ابو سفيان گفت: من با محمد (ص) از يك طايفه هستيم و در جد چهارم به هم مىرسيم، سپس قيصر از او سؤالاتى كرد و او به ترتيب پاسخ گفت: