هدفداري‌ و غايت‌ از نظر حُكما - فلسفه خلقت انسان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه خلقت انسان - نسخه متنی

عبدالله نصری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مكانيسم‌، تنازع‌ بقا را دليل‌ بر ردغايت‌ مي‌دانند؛ آن‌ هم‌ به‌ دو معنا:

1. تنازع‌ بقا مي‌تواند از عهده‌ توجيه‌ و تبيين‌ پيدايش‌ موجودات‌ برآيد وبخوبي‌ انطباق موجودات‌ را با شرايط‌ حيات‌ حل‌ كند،بدون‌ آنكه‌ نيازي‌ نه‌پذيرش‌ خالق‌ جهان‌ باشد تا بر اساس‌ آن‌ معتقد شويم‌ كه‌ نظام‌ آفرينش‌ درجهت‌ نيل‌ به‌ غايتي‌ خاص‌ آفريده‌ شده‌ است‌.

2. طرفداران‌ مكانيسم‌ تصور مي‌كنند كه‌ اگر غايتي‌ در كار مي‌بود،نمي‌بايست‌ تغييراتي‌ كه‌ براساس‌ نظريه‌ تكاملي‌ داروين‌ در موجودات‌ پيدامي‌شود، بعضي‌ از آنها براي‌ موجودات‌ سودمند باشد و بعضي‌ ديگر مضر وبي‌اثر. به‌ بيان‌ ديگر اگر غايتي‌ در كار مي‌بود نمي‌بايست‌ تغييرات‌ بي‌اثر ومضر در موجودات‌ رخ‌ مي‌داد، بلكه‌ از همان‌ ابتدا تغيير لازم‌ و اساسي‌ درموجود ايجاد مي‌شد و در مسير تكامل‌ اثري‌ از برخي‌ موجودات‌ ــ كه‌نمي‌توانند انطباق با محيط‌ پيدا كنند ــ يافت‌ نمي‌شد. بنابراين‌ بايد نظريه‌تكامل‌ را پذيرفت‌ تا در كنار آن‌ تنازع‌ بقا را هم‌ پذيرفت‌ وگرنه‌ با پذيرش‌خدا ديگر نمي‌توان‌ تنازع‌ بقا را توجيه‌ كرد و چون‌ تنازع‌ بقا يك‌ اصل‌ علمي‌و غير قابل‌ انكار است‌، به‌ ناگزير بايد دست‌ از ايمان‌ به‌ خدا و غايت‌ انگاري‌برداشت‌.

حقيقت‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر نظريه‌ تكامل‌ تدريجي‌ را به‌ عنوان‌ يك‌ اصل‌مسلم‌ علمي‌ بپذيريم‌، خود اين‌ اصل‌، دليل‌ بر هدفداري‌ موجودات‌ جهان‌آفرينش‌ است‌. اينكه‌ موجودات‌ عالم‌ با محيط‌ خود هماهنگي‌ و سازگاري‌پيدا مي‌كنند، نشان‌دهنده‌ آن‌ است‌ كه‌ نيرويي‌ در درون‌ آنها قرار گرفته‌ و آنهارا به‌ انطباق با محيط‌ وا مي‌دارد و اساساً بدون‌ پذيرش‌ نيرويي‌ كه‌ موجودات‌را به‌ سمت‌ غايت‌ خاصي‌ بكشاند، تكامل‌ موجودات‌ قابل‌ توجيه‌ نيست‌ و خودداروين‌ هم‌ نظر به‌ همين‌ موضوع‌ داشته‌ كه‌ خدا را پذيرفته‌ است‌. اينكه‌طرفداران‌ مكانيسم‌ مي‌كوشند تا نظام‌ متقن‌ پديده‌هاي‌ آفرينش‌ و انطباق موجودات‌ آلي‌ را با محيط‌، براساس‌ تصادف‌ توجه‌ كنند كاري‌ خطاست‌، چراكه‌ براساس‌ حساب‌ احتمالات‌ و با در نظر گرفتن‌ حدوث‌ عالم‌ نمي‌توان‌ براي‌تصادف‌ نقشي‌ در عالم‌ وجود قايل‌ شد.

اصل‌ تكامل‌ تدريجي‌ موجودات‌ هم‌ كه‌ مي‌گويد موجودات‌ ناقص‌ به‌جهت‌ عدم‌ انطباق‌ با شرايط‌ محيطي‌ از ميان‌ مي‌روند و موجوداتي‌ كه‌ بتوانندبا محيط‌ سازگار شوند باقي‌ مي‌مانند، توجيه‌گر بقاي‌ موجودات‌ است‌. اما درمورد كمالاتي‌ كه‌ در موجودات‌ به‌ كار رفته‌ و هريك‌ غايت‌ خاصي‌ را به‌عهده‌ دارند، نقش‌ مؤثري‌ ندارد. به‌ طور مثال‌، خطوطي‌ كه‌ در كف‌ دست‌قرار گرفته‌ و از سُر خوردن‌ اشياء در دست‌ جلوگيري‌ مي‌كند، يا مژگان‌ چشم‌كه‌ از ورود گرد و غبار در داخل‌ چشم‌ جلوگيري‌ مي‌كند و يا اختلاف‌انگشتان‌ دست‌ كه‌ هر كدام‌ كار بخصوصي‌ را انجام‌ مي‌دهند، و هر كدام‌ ازكمالات‌ وجود آدمي‌ هستند نه‌ از شرايط‌ بقاي‌ انسان‌، با انطباق‌ موجود بامحيط‌ و تكامل‌ تدريجي‌، توجيه‌پذير نيستند. اينكه‌ گفتيم‌ اينها نقشي‌ در بقاي‌موجودات‌ ندارند به‌ اين‌ معناست‌ كه‌ اگر هم‌ اين‌ كمالات‌ نمي‌بودند، اختلالي‌در بقاي‌ موجودات‌ زنده‌ ايجاد نمي‌شد، ولي‌ وجود آنها نشانگر هدف‌ وغايتي‌ است‌ كه‌ در حقيقت‌ موجودات‌ براي‌ آسايش‌ و پيشرفت‌ و تكامل‌ آنهابه‌ كار رفته‌ است‌.

هدفداري‌ و غايت‌ از نظر حُكما

فيلسوفان‌ اسلامي‌ در بحث‌ از غايت‌ به‌ اين‌ نكته‌ اشاره‌ كرده‌اند كه‌ گاه‌غايت‌ به‌ فعل‌ نسبت‌ داده‌ مي‌شود و گاه‌ به‌ فاعل‌. يعني‌ هم‌ مي‌توان‌ سؤال‌ كردكه‌ «غايت‌ فعل‌ چيست‌؟» و هم‌ مي‌توان‌ اين‌ پرسش‌ را مطرح‌ كرد كه‌ «غايت‌فاعل‌ چيست‌؟» اگر غايت‌ به‌ فعل‌ نسبت‌ داده‌ شود مراد آن‌ است‌ كه‌ آن‌ فعل‌ متوجه‌ چيزي‌است‌ كه‌ كمال‌ آن‌ به‌ شمار مي‌رود و اكنون‌ فاقد آن‌ كمال‌ است‌. به‌ طور مثال‌دانه‌ گياهي‌ كه‌ حركت‌ و رشد مي‌كند، به‌ سوي‌ مقصدي‌ خاص‌ در حركت‌است‌ كه‌ كمال‌ آن‌ مي‌باشد و با رسيدن‌ به‌ آن‌، همه‌ قوه‌هاي‌ آن‌ به‌ فعليت‌مي‌رسد. در موجودات‌ طبيعي‌، رابطه‌ ميان‌ غايت‌ و ذي‌ غايت‌

/ 47