فلاسفه اسلامي هدف آفرينش انسان را بر مبناي فياضت الهي مطرحميسازند. به اين بيان كه خدا هستي مطلق و وجود صرف است و از جميعكمالات وجودي نيز برخوردار است.چنين وجودي منشأ و سرچشمه تمامخيرات و فضايل و كمالات است.ذات احديث واجد همه صفات كماليه است و هيچ نقص و عيبي در ذاتپاك او راه ندارد. او وجودي بحت و بسيط است كه تعدد و تركب در ذاتشراه ندارد. صفات كماليه عين ذات اوست. صفاتي چون علم، حكمت،قدرت، عدل و... همه عين ذات او هستند و اين صفات هيچ گاه زايد بر ذاتاو نميباشند. سرتاسر وجود او علم است و قدرت و در عين حال حكمتاست و عدل. وجودي از همان نظر كه عين عدل است، از همان نظر هم عينقدرت است و حكمت.ذات واجب الوجود از آن جهت كه كامل و تمام است، فياض عليالاطلاق است، چرا كه لازمه كمال، فياضيت است و هر موجودي كه كاملباشد، فياض نيز هست و هر وجودي كه ناقص باشد از فيض بخش تهي است.بنابراين واجب الوجود كه كمال مطلق است و غني بالذات، فياض مطلق همهست. بنابراين فياضيت مطلقه حق تعالي ايجاب فيض بخشي ميكند و جهانآفرينش نيز محصول عاليه فيض اوست. بنابراين چون خداوند واجبالوجود است، لازمه واجب الوجود بودن او آن است كه همه كمالات راداشته باشد كه از جمله كمالات او فيض بخشي است و جهان خلقت نيز نتيجهفيض وجود اوست.دارا بـودن همـه صفـات و كمـالات واجبالوجود = خدا آفرينش جهان نتيجه صفت فياضيت فيضبخشي يكي از كمالات است خلاصه آنچه كه از مبدأ وجود صادر ميشود، صدورش براساس فيضوجودي آن مبدأ است. از آنجا كه همه موجودات از ذات احديت كسبفيض ميكنند، هيچ يك از آنها به هيچ وجهي از وجوه، نه سبب وجوداوست و نه غايت وجود او و نه موجب كمالي براي اوست. چرا كه در غيراين صورت نميتوان از خدا به عنوان وجودي كامل و مطلق ياد كرد.همان طور كه گفته شد، فياضيت الهي لازمه ذات اوست و اين گونهنيست كه خداوند داراي دو وجود باشد. يكي ذات او و ديگري وجودي كهمنشأ فيض است. بلكه ذات او از آن جهت كه ذات است، از همان جهت همفياض عليالاطلاق است. بنابراين فاصله و تقدم و تأخري ميان ذات وفياضيت او وجود ندارد تا بتوان گفت كه فياضيت او هميشگي و قديم نيست،بلكه از آنجا كه ذات خداوندي قديم است وازلي، فياضيت او نيز قديموازلي است.