صفت‌ حكمت‌ در خدا - فلسفه خلقت انسان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه خلقت انسان - نسخه متنی

عبدالله نصری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

همچنين‌ پاسخ‌ اشكالاتي‌ نظير اين‌ سؤالات‌ روشن‌ مي‌شود: آيا زماني‌بوده‌ كه‌ خدا نبوده‌ باشد؟ قبل‌ از آفرينش‌ جهان‌ خدا چه‌ مي‌كرده‌ است‌؟ زيرازمان‌ كه‌ امري‌ است‌ ذهني‌ و از حركت‌ انتزاع‌ مي‌شود، ايجاد شده‌ جهان‌آفرينش‌ است‌ و بيش‌ از آن‌ وجود نداشته‌ تا سؤالاتي‌ نظير اشكالات‌ فوق‌ پاسخ‌ داشته‌ باشد. به‌ عبارت‌ ديگر سؤالات‌ فوق‌  وسرچشمه‌ آنها بازيگريهاي‌ذهن‌ آدمي‌ است‌.

با مطالعه‌ دقيق‌ مباحث‌ فوق‌  به‌ نتايج‌ زير مي‌رسيم‌:

1. هر فعلي‌ كه‌ از انسان‌ سر مي‌زند، داراي‌ هدف‌ است‌.

2. هدف‌ اعمال‌ انسان‌ يا كسب‌ منفعت‌ است‌ و يا دفع‌  ضرر.

3. هر حركت‌اختياري‌كه‌ ازانسان‌ سرمي‌زند از سه‌ مرحله‌عبور مي‌كند:

الف‌. تصور وانديشه‌ و اشتياق  درباره‌ غايت‌ فعل‌ ب‌. خود حركت‌ و فعل‌ ج‌. تحقق‌ غايت‌ 4. براي‌رسيدن‌به‌يك‌ هدف‌بايدمسيري‌ را طي‌كرد تا به‌ آن‌ هدف‌رسيد.

5. از آنجايي‌ كه‌ خداوند كمال‌ مطلق‌ است‌، آفرينش‌ جهان‌ هستي‌ براي‌اين‌ نبوده‌ تا به‌ او نفعي‌ برسد يا ضرري‌ از وي‌ دور شود، بلكه‌ انگيزه‌ خلقت‌مربوط‌ به‌ جهان‌ هستي‌ است‌ نه‌ خداوند.

6. درمورد خداوند نمي‌توان‌گفت‌ كه‌او درابتدا هدفي‌ را درنظرمي‌گيردو بعد براي‌ رسيدن‌ به‌ آن‌، مسيري‌ را طي‌ مي‌سازد تا به‌ هدف‌ مزبوربرسد.

7. همچنين‌ مراحل‌ سه‌گانه‌ كه‌ در هر فعل‌ غايتداري‌ وجود دارد، در موردخداوند صدق  نمي‌كند.

8. قواعد و قوانين‌ جهان‌ آفرينش‌ برخدا تعميم‌ پيدانمي‌كند.

صفت‌ حكمت‌ در خدا

آيا فعل‌ خدا مطابق‌ با حكمت‌ و مصلحت‌ است‌ يا نه‌؟ آيا افعال‌ خداوندحكيمانه‌ است‌ يا نه‌؟ براي‌ بررسي‌ اين‌ مسئله‌ بايد در ابتدا معناي‌ حكمت‌ ومصلحت‌ را روشن‌ كرد و سپس‌ ديد كه‌ آيا مي‌توان‌ آن‌ معنا را بر افعال‌ الهي‌صادق  دانست‌ يا نه‌؟ ما انسانها، فعلي‌ را حكيمانه‌ مي‌دانيم‌ كه‌ مبتني‌ بر غرض‌ و غايت‌ است‌. به‌بيان‌ ديگر، اگر فعلي‌ به‌ بهترين‌ صورت‌ ممكن‌ و براساس‌ طرح‌ و برنامه‌اي‌صحيح‌ و منظم‌ كه‌ مشتمل‌ بر چيزي‌ باشد انجام‌ گيرد، گوييم‌ آن‌ فعل‌حكيمانه‌ است‌. بنابراين‌ فعلي‌ حكيمانه‌ است‌ كه‌ متناسب‌ با نظامي‌ خاص‌ وموازيني‌ دقيق‌ انجام‌ پذيرد.

در اينجا اين‌ مسئله‌ مطرح‌ است‌ كه‌ اين‌ نظام‌ چيست‌؟ يعني‌ نظامي‌ كه‌ بايدفعل‌ ما مطابق‌ با آن‌ باشد كدام‌ است‌ و ما آن‌ را از كجا به‌ دست‌ مي‌آوريم‌؟بدون‌ شك‌ اين‌ نظام‌، همان‌ عالم‌ هستي‌ است‌. و هدف‌ فعلي‌ كه‌ مطابق‌ با آن‌انجام‌ پذيرد حكيمانه‌ خواهد بود و اگر بر خلاف‌ آن‌ باشد غير حكيمانه‌خواهد بود. بنابراين‌ فعلي‌ حكيمانه‌ است‌ كه‌ مطابق‌ با نظام‌ حاكم‌ بر جهان‌هستي‌ تحقق‌ پيدا كند.

حال‌ اين‌ سوال‌ مطرح‌ است‌ كه‌ آيا در مورد خداوند هم‌ مي‌توان‌ به‌ چنين‌موضوعي‌ قايل‌ شد.

يعني‌ آيا مي‌توان‌ براين‌ مبنا فعل‌ خداوند را حكيمانه‌دانست‌ يا نه‌؟ پاسخ‌ اين‌ است‌ كه‌ فعل‌ خدا اين‌ چنين‌ نيست‌، چرا كه‌ براي‌ خداوند نظامي‌خارج‌ از فعلش‌ وجود ندارد تا او فعل‌ خود را متناسب‌ با آن‌ انجام‌ دهد. براي‌ما انسانها كه‌ نظامي‌ خارج‌ از ما و فعل‌ ما وجود دارد حكمت‌ چنين‌ معنايي‌ راپيدا مي‌كند، اما در مورد خدا كه‌ كل‌ نظام‌ هستي‌ فعل‌ اوست‌ بايد گفت‌ كه‌فعل‌ او عين‌ حكمت‌ است‌ نه‌ مطابق‌ با حكمت‌، چرا كه‌ مفهوم‌ حكمت‌ را ما ازنظامي‌ انتزاع‌ مي‌كنيم‌ كه‌ آن‌ نظام‌ خود ساخته‌ شده‌ خدا و در واقع‌ فعل‌خداست‌، پس‌ صرفنظر از فعل‌ خداو جدا از صنع‌ او، حكمت‌ معنا و مفهومي‌پيدا نمي‌كند تا ما

/ 47