فلسفه خلقت انسان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه خلقت انسان - نسخه متنی

عبدالله نصری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2. راز مرگ‌

چهره‌ مرگ‌ كه‌ سرانجام‌ بر هر موجودي‌ رخ‌ مي‌نمايد، عامل‌اساسي‌ ديگري‌ است‌ براي‌ گرايش‌ انسان‌ به‌ بدبيني‌ و پوچي‌. انديشه‌ مرگ‌بسياري‌ از متفكران‌ و انديشمندان‌ را به‌ سوي‌ يأس‌ و بدبيني‌ كشانده‌ است‌.

همين‌ انديشه‌ مرگ‌ است‌ كه‌ خيام‌ و معري‌ را به‌ سوي‌ بدبيني‌ كشانده‌.آدمي‌ كه‌ غرق  در لذايذ و خوشيهاي‌ زندگي‌ است‌ و از يك‌ نظام‌ اعتقادي‌صحيح‌ برخوردار نيست‌ با توجه‌ به‌ زودگذر بودن‌ خوشيها و لذايذ زندگي‌ واينكه‌ سرانجام‌ آدمي‌ چه‌ با خوشي‌ و لذت‌ سپري‌ شود و چه‌ با غم‌ و اندوه‌،مرگ‌ خواهد بود دچار يأس‌ و بدبيني‌ مي‌شود. اين‌ فرد با خود مي‌انديشد كه‌اين‌ زندگي‌ چه‌ ارزشي‌ دارد.

تنها كساني‌ مي‌توانند با انديشه‌ مرگ‌ از پوچي‌ رهايي‌ يابند كه‌ به‌ جهان‌پس‌ از مرگ‌ و عالم‌ رستاخيز اعتقاد داشته‌ و باور داشته‌ باشند كه‌ اين‌ زندگي‌مرحله‌اي‌ است‌ براي‌ ورود عالمي‌ والاتر از اين‌ جهان‌. و در نتيجه‌ مرگ‌ پايان‌زندگي‌ نيست‌، بلكه‌ پلي‌ است‌ بين‌ اين‌ جهان‌ و جهان‌ ديگر. ويليام‌ جيمزدرباره‌ تأثير مذهب‌ در جلوگيري‌ از پوچي‌ چنين‌ مي‌گويد:

«هر وقت‌ كه‌ مرگ‌ در جلو چشم‌ ما مجسم‌ مي‌شود بيهودگي‌تلاشهاي‌ ما آن‌ اندازه‌ محسوس‌ و مشهود مي‌گردد كه‌ بخوبي‌ مي‌بينيم‌كه‌ تمام‌ موازين‌ اخلاقي‌ ما عيناً مانند پارچه‌هايي‌ است‌ كه‌ روي‌زخمها و جراحتها مي‌كشند تا فقط‌ زخمها و جراحتها را بپوشاندوالا مرحمي‌ بر دل‌ ريش‌ ما نخواهند بود. و ظاهر مي‌گردد كه‌ همه‌اين‌ نيكو كاريها كه‌ انجام‌ مي‌دهيم‌ تا زندگي‌ ما بر پايه‌هاي‌ سعادت‌،خير و رفاه‌ قرار گيرد، چيزهاي‌ توخالي‌ بوده‌ و زندگي‌ ما پابرهواست‌، اينجاست‌ كه‌ مذهب‌ به‌ كمك‌ ما مي‌آيد و سرنوشت‌ ما رادر دست‌ مي‌گيرد. در مذهب‌ حالت‌ و مقامي‌ روحاني‌ است‌ كه‌درجاي‌ ديگر آن‌ را نمي‌توان‌ يافت‌. همين‌ كه‌ به‌ اين‌ مقام‌ رسيديم‌، به‌جاي‌ آنكه‌ در ميان‌ اين‌ امواج‌ بر عظمت‌ خدايي‌ بيهوده‌ است‌ و پازده‌ و بخواهيم‌ مقام‌ خود را تثبيت‌ نماييم‌ لب‌ فرو بسته‌ و به‌ چيزهاي‌هيچ‌ تكيه‌ نمي‌كنيم‌.

اينجاست‌ كه‌ آنچه‌ از آن‌ وحشت‌ داشته‌ايم‌ ما راپناهگاه‌ مي‌شود.»

3. شك

شك‌ يكي‌ از پديده‌هاي‌ بسيار مهم‌ براي‌ شناسايي‌ جهان‌ هستي‌است‌ و مقام‌ فكري‌ و فلسفي‌ متفكراني‌ نظير غزالي‌ و دكارت‌ از اينجا ناشي‌شده‌ كه‌ در موضوعاتي‌ چند شك‌ كردند. اگر در قلمرو معارف‌ بشري‌ شك‌و ترديدي‌ از جانب‌ انديشمندان‌ پيدا نمي‌شد، فرهنگ‌ و معلومات‌ بشري‌ درسطحي‌ نازل‌ باقي‌ مي‌ماند و اثري‌ از اين‌ همه‌ مكاتب‌ و نظامهاي‌ علمي‌ وفلسفي‌ حاصل‌ نمي‌شد.

اگر انسان‌ شك‌ را به‌ عنوان‌ وسيله‌اي‌ براي‌ راهيابي‌ به‌ شناخت‌ مسايل‌هستي‌ بداند امر مفيدي‌ خواهد بود، اما اگر اين‌ شك‌ ادامه‌ يابد تا جايي‌ كه‌انساني‌ در بديهيات‌ نيز شك‌ كند مثلاً اينكه‌ آيا جهان‌ هستي‌ وجود دارد يانه‌؟ ديگر اين‌ شك‌ را نبايد شك‌ فلسفي‌ تلقي‌ كرد، زيرا چنين‌ فردي‌ دچاربيماري‌ رواني‌ شده‌ است‌. همين‌ نوع‌ شك‌ رواني‌ است‌ كه‌ آدمي‌ را به‌ سوي‌بدبيني‌ و پوچي‌ مي‌كشاند نام‌ آوراني‌ چون‌ ابوالعلاء معرّي‌، خيام‌ شاعر وشوپنهاور به‌ انگيزه‌ شك‌ بيش‌ از حد درجهان‌ آفرينش‌ دچار يأس‌ فلسفي‌شدند و سر از وادي‌ بدبيني‌ درآوردند.

4. ماده‌گرايي

فرد ماده‌گرا تمامي‌ پديده‌هاي‌ جهان‌ هستي‌ را ناشي‌ ازتصادف‌ و طبيعت‌ كور و كر مي‌داند و

/ 47