فلسفه خلقت انسان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه خلقت انسان - نسخه متنی

عبدالله نصری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ثالثاً: بزرگترين‌ دليل‌ بر اينكه‌ بدبيني‌ و پوچگرايي‌، طرز فكري‌ منفي‌ وبيمارگونه‌ است‌، عقايد و انديشه‌هاي‌ نام‌ آوران‌ فلسفه‌ پوچي‌ است‌، زيرا اكثرآنها با وجود آنكه‌ زندگي‌ را تهي‌ از معنا و مفهوم‌ مي‌يابند، مي‌گويند بايد به‌آن‌ معنا و مفهوم‌ بخشيد. اين‌ سخن‌ به‌ اين‌ معناست‌ كه‌ اولاً كل‌ هستي‌ بيهوده‌نيست‌ و در جهان‌ چيزهاي‌ معني‌دار كه‌ بتواند به‌ زندگي‌ ارزش‌ ببخشند وجوددارد و ثانياً انسان‌ نمي‌تواند پوچگرايي‌ را تحمل‌ كند.

در ارزيابي‌ فلسفه‌ پوچي‌ بايد به‌ اين‌ نكته‌ اشاره‌ كرد كه‌ هيچ‌ يك‌ ازپوچگراها و نيهيليستها يك‌ دليل‌ عقلي‌ براي‌ پوچ‌ بودن‌ عالم‌ هستي‌ ارايه‌نداده‌اند، بلكه‌ عموم‌ آنها سرخوردگيها و آشفتگيهاي‌ درون‌ خود را به‌ عنوان‌دليل‌ براي‌ پوچ‌بودن‌ عالم‌ هستي‌ مطرح‌كرده‌اند. حتي‌ ژان‌پل‌سارتر به‌ عنوان‌يك‌ فيلسوف‌، يك‌ دليل‌ فلسفي‌ براي‌ پوچ‌ بودن‌ عالم‌ هستي‌ ارايه‌ نداده‌است‌.

در واقع‌ اگر كسي‌ به‌ جهان‌ هستي‌ درست‌ بنگرد، يعني‌ به‌ قانونمندي‌ اين‌عالم‌ توجه‌ كند محال‌ است‌ كه‌ بتواند جهان‌ آفرينش‌ را پوچ‌ و عبث‌ بينگارد.از همين‌جاست‌ كه‌ مي‌گوييم‌ اگر جهان‌ آفرينش‌ پوچ‌ باشد، آيا مي‌بايست‌آلبرت‌ اينشتين‌ و ماكس‌ پلانك‌ كه‌ از بُعد فيزيكي‌ به‌ جهان‌ نگاه‌ كرده‌اند به‌ اين‌پوچي‌ پي‌ببرند يا صادق  هدايت‌ و كافكا و كامو كه‌ با داستان‌نويسي‌ مي‌خواهنددردهاي‌ بشري‌ را درمان‌ كنند؟ در واقع‌ اشكال‌ بزرگ‌ پوچگرايان‌ از اينجا سر چشمه‌ مي‌گيرد كه‌ اينان‌خدا را كنار گذاشته‌ و در نتيجه‌ به‌ بن‌ بستهاي‌ ناشي‌ از آن‌ گرفتار آمده‌اند: بن‌بست‌ يله‌شدن‌آدمي‌ درجهان‌، غربت‌ انسان‌ در هستي‌، تنهايي‌ و واماندگي‌ و...

بايد به‌ اين‌ نكته‌ مهم‌ توجه‌ داشت‌ كه‌ تنها خداست‌ كه‌ مي‌تواند به‌ زندگي‌و خلاهاي‌ وجودي‌ انسان‌ معنا و مفهوم‌ ببخشد و رنجها و دردهاي‌ ناگوارزندگي‌ را گوارا سازد. ايمان‌ به‌ خدا، به‌ انسان‌ شهامت‌ و قوت‌ مي‌بخشد تاآدمي‌ با روي‌ باز مصايب‌ و رنجها را بپذيرد، زيرا با اعتقاد به‌ خدا، انسان‌ درسير به‌ سوي‌ مقصدي‌ والا واعلي‌ قرار مي‌گيرد كه‌ مصائب‌ و دردها براي‌رسيدن‌ به‌ آن‌ از قلمروي‌ حيات‌ بركنار مي‌شوند. رودلف‌ اوكن‌ RuodlfEucken در اين‌ مورد بيان‌ جالبي‌ دارد او مي‌گويد:

« روز به‌ روز بيشتر احساس‌ مي‌كنيم‌ كه‌ زندگي‌ هرگونه‌ معني‌ وهرگونه‌ ارج‌ را، وقتي‌ انسان‌ نتواند به‌ ياري‌ قدرتي‌ متعالي‌، برتر روديا خود را از آنچه‌ هستي‌ بلا واسطه‌ ايجاب‌ مي‌كند بيشتر و بهترگرداند از دست‌ مي‌دهد.» تنها در جهان‌بيني‌ الهي‌ كه‌ هستي‌ عمق‌ و معنا پيدا مي‌كند، زندگي‌مي‌تواند معناو مفهوم‌ بيابد، چرا كه‌ در اين‌ صورت‌ انسان‌ با هستي‌ و عالم‌وجود در  ارتباط‌ است‌ و به‌ وسيله‌ اين‌ ارتباط‌ خود را بر خود بر مي‌نهد و به‌ارزيابي‌ خويشتن‌ خويش‌ مي‌پردازد.

اعتقاد به‌ خدا موجب‌ مي‌شود تا انسان‌ هستي‌ و حيات‌ را با معنا تلقي‌ كند.خدا براي‌ انسان‌ نقطه‌ اتكايي‌ است‌ كه‌ به‌ وسيله‌ آن‌ مي‌تواند مصايب‌ زندگي‌را درست‌ و صحيح‌ تفسير كرد.

انسان‌ در رابطه‌ با خداو عشق‌ به‌ او از آرامش‌و نشاطي‌ برخوردار مي‌شود كه‌ بدون‌ آن‌ عشق‌، چنان‌ نشاطي‌ ميسر نيست‌.

/ 47